زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی
در اتوبوس کاروان
رسیدهام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
رسیدهام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
نوبت پرواز شد
یادم آمد شب بی چتر و کلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
زدم آهسته و گفتم
چه هوایی است خدایی
من و آغوش رهایی…
ابتدای باران
من ِ شکسته منِ بی قرار در اتوبوس
گریستم همهء جاده را اتوبان را