چهار قدم تا رستگاری

مجموعه سخنرانی‏های حجت الاسلام و المسلمین سید علی‏ اصغر علوی

اربعین 1398

سخنرانی 1

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله

ما سه نکته را در این سفرها سعی می‏کنیم همیشه اشاره داشته باشیم:

  1. زیارت
  2. زیارت کربلا
  3. زیارت کربلای اربعین

این سه سرفصل را در این فرصت سفر سعی کنیم یک پاسخی بدهیم. این تعبیر را ما در این سفرها زیاد به بزرگواران عرض می‏کنیم که:

بسم الله الرحمن الرحیم

سفر اربعین سال 98 هم تمام شد.

چون این حرف چشم بر هم بزنیم چند روز دیگر باید به هم بگوئیم، همین اول کار هر کاری را که می‏خواهید آن وقت آه‏اش را بکشید حسرت‏اش را بکشید که ای دل غافل این کار را نشد انجام بدهیم، از همین الآن انجام بدهیم.

سفر کربلای اربعین 98 چه کار کنیم که بهترین استفاده‏ها را ببریم؟ چه کار کنیم که لحظه لحظه و ذره ذره‏اش را تا عمر داریم بتوانیم استفاده کنیم؟

کارهای مختلفی را می‏توان در نظر گرفت. یکی از این کارها این است که از همین اول سفر، از همین آغاز راه نیت کنیم که به نیت کسانی که می‏توانند در این مسیر به ما مدد برسانند، نیت کنیم به نیت کسانی که به ما التماس دعا گفته‏اند، نیابت بگیریم از شهدایی که امروز به یاد آن‏ها و از برکت خون آن‏ها امروز داریم با امنیت و آرامش می‏رویم به سمت کربلا. نیت کنیم به نیت همه بزرگانی که به تعبیری حقی به گردن ما دارند. این‏ها از آن فرمول‏هایی است که با مدد می‏رساند که ان‏شاءالله یک سفر خوب با برکت ماندگار را داشته باشیم.

یک تعبیر دیگری که در این سفرها زیاد باید به آن فکر کنیم این است که سفر کربلا، لحظه‏هایش سرنوشت‏ساز است. لحظه‏های این سفر را استفاده کنیم. حضور ما در اتوبوس جزء زیارت محسوب می‏شود یا نمی‏شود؟ می‏شود. گفتیم که لحظه‏های سفر کربلا سرنوشت‏ساز است. از این لحظه‏ها، یک قسمت زیادی را ما در اتوبوس هستیم. پس مدت زمان حضور ما در اتوبوس جزء زمان زیارت ما محسوب می‏شود. نمی‏گویند که خب حالا این‏ها چون قرار است ده روز بمانند صبر کنیم به کربلا که رسیدند حالا کرنومتر را بزنیم! این‏جور که نیست. از در که راه اُفتادیم جزء زمان زیارت ما محسوب می‏شود. حالا چه استفاده‏ای از این جمله می‏توان کرد؟ خیلی استفاده‏ها. یک استفاده‏اش این است که از همین الآن همان‏طور که روایات ما را زائر می‏دانند، همان‏طور که اهل بیت (ع) ما را زائر می‏دانند، همان‏طور که آن‏هایی که امدند پای اتوبوس با اشک شما را بدرقه کردند شما را از همین الآن زائر می‏دانند. خب پس قدر خودمان را بدانیم، از همین الآن خودمان را در محضر امام (ع) بدانیم، خودمان را آماده‏تر کنیم، لحظه لحظه داریم به امام‏مان نزدیکتر می‏شویم، لحظه لحظه داریم نورانی‏تر می‏شویم، خصوصا که بخشی از این سفر را قرار است با پای پیاده برویم. روایت‏های عجیب و غریب پیاده‏روی که هر قدمی که زائر کربلا برمی‏دارد چه محاسباتی برایش می‏کنند، چه حساب‏هایی برایش می‏نویسند، چه ثواب‏های نجومی برایش می‏نویسند. ما داریم به چنین سفری وارد می‏شویم. یک سفر به یاد ماندنی و سرنوشت‏ساز.

سرعت سفر کربلا را آخر سفر تصدیق خواهید کرد، سفر اولی‎‏ها! باور ندارید، از سفر nاُمی‏ها بپرسید، همگی خواهند گفت که سفر کربلا به یک چشم بر هم زدنی گذشت و تمام شد.

نکته دوم، این هم از آن چیزهایی است که تذکرش لازم است. در این جمع داریم کسی را که چند سفر با این انجمن آمده باشد؟ به این جماعت می‏گوئیم سفر n‏اُمی، موجوداتی به نام سفر n‏اُمی! کسی که می‏تواند قدر خودش را بداند، نورانی‏تر از همیشه شده است، این سفر آمده که یک مرتبه بالاتری را کسب کند.

این تذکر را کسانی که سفرهای قبل بوده‏اند از من شنیده‏اند، یک بار دیگر از باب تذکر عرض می‏کنم، آن‏هایی که سفر اول‏شان است زیادی گوش کنند.

رسیدند محضر پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول‏الله (ص)! ما تا در جلسه شما نشسته‏ایم استفاده می‏کنیم و خیلی بهره می‏بریم، اما از جلسه که بیرون می‏رویم آن حس و حال قبلی را نداریم.

طرف پرسیده بود که: زیارت قبول. از کربلا چه خبر؟ حاج‏آقا چه می‏گفتند؟

پاسخ می‏دهد: حاج‏آقا… خیلی خوب صحبت می‏کردند!

می‏گوید: آفرین! خیلی خوب گفتی! من سر ذوق آمدم! چه می‏گفتند حاج‏آقا؟

پاسخ می‏دهد: من چه بگویم؟ خیلی جایت خالی بود! همین را بگویم فقط!

می‏گوید: بارک‏الله! عملیات روانی خوبی داشتی! خیلی من را سر ذوق آوردی! حالا دو مورد از آن حرف‏ها را بگو که چه می‏گفتند حاج‏آقا.

پاسخ می‏دهد: چه بگویم برای تو؟ خیلی خوب بودند! در همین حد از من قبول کن!

همین حس و حال را آن‏هایی که رفتند محضر پیغمبر (ص) داشتند و عرض کردند: یا رسول‏الله (ص)! در جلسه شما که هستیم استفاده می‏کنیم، از جلسه که بیرون می‏اییم دیگر آن حس و حال قشنگ را نداریم. چه کار کنیم؟

پیغمبر (ص) نسخه پیچیدند. نسخه دو کلمه‏ای. فرمودند: اِستَعِن بِیَمینِک. از دستت مدد بگیر.

یعنی چه؟ یعنی بنویس، یادداشت کن.

چه کار کنیم سفر اربعین برای ما ماندگار شود؟

  1. نیابت بگیریم. به نیت خوبان عالم قدم برداریم. به نیت امام زمان (عج) سفرمان را آغاز کنیم. بگوئیم: آقاجان! پدرتان امام حسن عسکری (ع) فرمودند: “زیارت جزء علامت‏های مؤمن است”. به روی چشم. پدر دعوت کرده، مگر می‏شود پسر نباشد؟ (در سفر اربعین 98) غروب جمعه سفر را آغاز کردیم، به نیت شما قدم برمی‏داریم.

حرف گفتنی زیاد است. به امام رضا (ع) می‏گوئیم: امام رضا (ع)! فدای پنجره فولاد شما بشوم که برات کربلا می‏دهد، فدای آن آستانی که امروز به امضاء آن آقای عزیز زائر کربلا شدیم.

شک نیست هر که زائر شش گوشه می‏شود

از آستان لطف تو امضاء گرفته است

امام رضا (ع)! به نیت شما سفر را آغاز می‏کنیم.

ما خیلی هنر داشته باشیم، در این سفر بتوانیم ثواب جمع کنیم. عرضه ثواب جمع کردن‏مان خوب است. از سفر که برمی‏گردیم، یک شبه هر چه جمع کرده‏ایم از دست می‏دهیم. چه کار کنیم که این اتفاق نیفتد؟ این ثواب‏ها را هدیه می‏کنیم. نیابت می‏گیریم، به محضر کسانی که امانت‏دارهای خوبی هستند، امین‏الله هستند. مثل چه کسانی؟ مثل چهارده معصوم (ع).

  • اِستَعِن بِیَمینِک. یادداشت کنید. امروز دانشمندان، علمای قدیم و جدید که حتی تحت ویندوز هم هستند، با گوشی‏های خود یادداشت می‏کنند. به هر صورت، قدیمی یا جدید، یادداشت کنید، بنویسید، خاطرات‏تان را، نکته‏های سفر را، تجربیات سفر را، بعد وقتی سفر تمام شد انگار یک بار می‏توانید دوباره از نو آن‏ها را ورق بزنید. بگوئید خب، سفر، روز اول این اتفاقات اُفتاد، یادش بخیر. روز دوم این صحبت‏ها را داشتند برای ما، یادش بخیر. روز سوم نجف بود، کربلا بود. اتفاقات مختلف را برای خودتان بنویسید.
  • ما قرار است برویم مدرسه اهل بیت (ع)، دانشگاه سیدالشهداء (ع) ثبت‏نام کرده‏اند ما را، اسم ما را نوشته‏اند، داریم می‏رویم مدرسه سیدالشهداء (ع)، دانشگاه سیدالشهداء (ع). قبل از این که برویم دانشگاه، و سر کلاس درس بنشینیم، یک روشی را که شاید برای سفر nآُمی‏ها جدید نباشد و از بنده شنیده باشند را به کار می‏بریم. چه روشی؟ در بحث‏های مهندسی، آموزشی، می‏گویند وقتی می‏خواهید سر کلاس بروید از این روش استفاده کنید تا درس‏ها را خوب یا بگیرید. نام روش چیست؟ روش “پس ختام”. این روش کمک می‏کند که ما درس‏ها را بهتر یاد یگیریم. ما داریم می‏رویم کربلا که ان‏شاءالله درس‏خوان‏تر شویم. پس ختام، مخفف چند کلمه است. “پ” مخفف پیش مطالعه است، می‏گویند قبل از این که بروید سر کلاس بنشینید درس آن روز را پیش مطالعه کنید. حالا، ما قبل از اینکه برویم نجف محضر امیرالمؤمنین (ع) یک شاگرد زرنگ باشیم، درس امروز امیرالمؤمنین (ع) را پیش مطالعه کنیم. چه‏طوری؟ به ما یک کتاب داده‏اند، کتاب عراق. زیارت‏نامه‏های عراق را ما الآن داریم. قرار شد سفر عتبات لحظه لحظه‏اش سرنوشت‏ساز باشد دیگر. درست است؟ قرار شد زمان حضور ما در اتوبوس هم جزء زمان زیارت به حساب بیاید. حالا چه کار کنیم؟ از همین الآن شروع کنیم این مباحث را خواندن. کتاب عراق را از همین الآن دم دست‏تان باشد و سلاح شما باشد.

+ روش پس ختام:

پ: پیش مطالعه

س: سؤال کردن

خ: خواندن

ت: تفکر

ا: از حفظ گفتن

م: مرور کردن

سخنرانی 2

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

خدا را شاکریم که به ما توفیق داد که در فرصت بی‏بدیل اربعین در این مسیر نورانی قدم برداریم.

چند نکته کوتاه:

  1. اربعین آمده تا فهم ما را از زیارت اصلاح کند. یکی از فلسفه‏های وجودی اربعین این است که ما یک‏بار زیارت را آن‏جور که هست ببینیم. حقیقت زیارت، آنچه که بزرگان ما گفته‏اند این است که “حضور الزائر عند المزور”. زیارت این است که زائر نزد مزور احساس حضور کند. ممکن است در ذهن بعضی از ما باشد که در تنها کنار ضریح می‏توان سلام داد، بیرون از حرم قبول نیست از ما و زیارت نکرده‏ایم. امام حسین (ع) بعضی‏ها یک مقدار بزرگتر است و می‏گویند از پشت در حرم هم می‏توان سلام داد. نگاه آن‏ها و امام حسین (ع) آن‏ها کنار ضریح فقط نیست، کل محدوده حرم می‏توان به ایشان سلام داد. در بین‏الحرمین هم سلام بدهد، می‏گوید الحمدلله، زیارت کردیم. نمی‏گویند حالا تازه برویم زیارت کنیم. زیارت بود دیگر. خدا رحمت کند آقای بهجت (ره) را، می‏گفتند همان جا که شلوغی هست، همان جا را به منزله ضریح سیدالشهداء (ع) بگیرید و زیارت کنید. اربعین آمده فهم ما را از زیارت آن‏قدر بزرگ کند و آن‏قدر گسترده کند که نود کیلومتر از نجف تا کربلا، پانصد کیلومتر از بصره تا کربلا پیاده بروند و با امام‏شان سخن بگویند و احساس حضور کنند و زیارت را بفهمند و حقیقت آن را درک کنند. این یعنی اربعین. اربعین پشت در حرم هم حکم زائر داری. اربعین پشت مرز هم که رسیدی خود را زائر بدان. اخبار شلوغی مسیر که پخش می‏شود یکی می‏گوید “مراقب باشید، می‏دانید از همدان نمی‏شود رفت! وای!”. (باید به او گفت) چرا این‏جوری می‏گویی؟ بگو “آخ جون! غربت امام حسین (ع) هم داره کم می‏شه. الحمدلله، الهی همیشه این جاده‏ها شلوغ باشد. الهی همیشه این مسیر پررونق باشد.”. چرا آن‏جور می‏گویی؟ اگر می‏خواهی فقط برای ضریح بروی و سلام بدهی که اصلا نمی‏دانی زیارت یعنی چه! اگر می‏خواهی اربعینی باشی، اربعینی زندگی کردن، اربعینی زائر شدن یعنی الآن که ما راه اُفتادیم زائریم ان‏شاءالله. أرنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد، تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی. این زیارت را می‏خواستند اهل بیت. این نوع زندگی را می‏خواستند. لذا، الآن احساس خود را تنظیم کنیم. “ببینم! دوست داشتی دور امام‏ات خلوت باشد؟ دیدی مچ‏ات را گرفتم! می‏خواستی امام حسین‏ات تنها باشد؟ می‏خواستی امام حسین (ع) را عالم نشناسد؟”. بله! اینکه قصه شلوغی باید مدیریت شود یک بحث است. اینکه مسئولان باید به فکر باشند یک بحث است. الآن این شلوغی حرم و شلوغی راه اگر یک احساس بد بخواهد به ما منتقل کند، از الآن اذیت می‏شویم. اما یک‏وقت می‏گوئیم الحمدلله، خدایا شکرت که ما را هم در این جمع و در این دریای مواج عشاق حساب کردی. این خیلی خوب است که انسان بگوید کاش این جاده‏ها همیشه رونق داشته باشد. اگر این نگاه برای ما حل شود خیلی از مشکلات ما در زندگی حل می‏شود، این که انسان همیشه در زندگی احساس حضور داشته باشد. از اربعین که برگشت بگوید من با امامم نود کیلومتر حرف زدم. من از آن موکب‏دار عراقی که پای من را ماساژ می‏داد یاد گرفتم که یک‏بار هم حرم نروم. سلام که می‏داد یک حالی داشت که انگار با حسین‏اش زندگی می‏کرد. من این امام حسین (ع) را می‏خواهم. من می‏خواهم با این امام حسین (ع) زندگی کنم. این یعنی نگاه اربعین داشتن. یعنی اربعینی زندگی کردن. این بحث ان‏شاءالله در طول سفر به فراخور نکاتی که مطرح می‏شود تکمیل خواهد شد. این شد نکته اول، که اربعین آمده فهم ما را از زیارت اصلاح کند. پشت در، پشت مرز، خودت را زائر بدان.
  2. 2.       اگر با این نگاه که عرض شد حرم برویم و پا در این مسیر بگذاریم، یک دریایی از مطالب را خواهیم دید که شاید اگر زائر شویم و در سال یک‏بار بگویند که می‏توانی کربلا بروی، بگوئیم جز اربعین کربلا نخواهیم رفت. یک مسائلی را انسان در اربعین می‏بیند، یک جلوه‏هائی را انسان در اربعین می‏بیند، یک شکوهی را در اربعین می‏بیند که در هیچ‏وقت از سال اتفاق نمی‏بیند. این حال را نمی‏بیند، اگر این نگاه را داشته باشد. اگر این نگاه را داشته باشه، سال بعد بگویند الآن خلوت است، انسان می‏گوید نه! بگذار اربعین بشود، بگذار شلوغ‏تر بشود، الآن خوب نیست. حرمت حرم سیدالشهداء (ع) باید حفظ شود، باید شلوغ باشد. چقدر در روضه‏ها می‏گوئیم امام حسین (ع) یک نگاه به چپ و راست کرد و یار نداشت؟ پس، الحمدلله شلوغ شد دور امام حسین (ع). ان‏شاءالله که امام زمان (عج) را ببینیم که بیاید.

چه کار کنیم که در این مسیر یک زائر فعال باشیم؟ چه کار کنیم که ما برای اربعین یک ارزش افزوده داشته باشیم؟ چه کار بکنیم در این مسیر بتوانیم ما هم یک سهمی در این جریان داشته باشیم؟ در این مسیر هر کسی سعی می‏کند برای امام حسین (ع) یک کاری انجام دهد. آن کس که می‏تواند شام بدهد شام می‏دهد، آن کس که می‏تواند میوه بدهد میوه می‏دهد، یک نفر چیزی ندارد یک لیوان آب که می‏تواند بدهد! هر کس در این مسیر یک کاری برای امام حسین (ع) انجام می‏دهد. ببینیم ما در این مسیر برای امام حسین (ع) چه کار می‏توانیم انجام دهیم؟ این هم از نکته دوم: اربعین فرصتی است برای دیدن مسائل نابی که شاید جز در اربعین خود را نشان نمی‏دهد.

  • جنس کار اربعین راحتی نیست! کسی که می‏خواهد برای امامش کار انجام دهد و شعارش “نصرتی لکم مُعَدَّه” است، این که با خوردن و خوابیدن حل نمی‏شود! جنس کار اربعین یعنی آماده شدن برای لبیک به امام زمان (عج)، یعنی رسیدن به امام (ع). یعنی آن روایتی که فرمود “وقتی امام‏تان ظهور کرد خود را به امام‏تان برسانید، حتی اگر شده روی برف و یخ” تمرین‏اش در اربعین است. سختی هم دارد. ما نیامده‏ایم برای راحتی. شرایط کاملا جنگی، کاملا نظامی و کاملا عملیاتی است. برای وقتی که امام زمان (عج) می‏آید، ما می‏گوئیم ما یک‏دور قبلا مانورش را رفته‏ایم. ما اصلا با این کار آشنائیم. می‏خواهیم خود را به امام (ع) برسانیم. این مانور برای مسئولین سفر یک جور است، برای زائر یک شأن دارد، برای خادم یک شأن دارد. هر کس در این مانور یک کار باید انجام دهد. آن موکب‏دار یک‏جور باید خود را امتحان کند ببیند چقدر آماده شده است. “آقا شلوغ شد می‏‏توانی پذیرائی کنی؟” یک امتحان است. “آقای زائر! غذا دیر شد می‏توانی خودت را کنترل کنی؟” یک امتحان است. اربعین تمرین است دیگر!
  • خب اربعین را تنها می‏رفتیم. چرا جمعی برویم کربلا؟ حالا که شلوغ است هر کس یک ماشین بگیرد تنهائی برود یک زیارت کند و برگردد. چرا جمعی؟ این هم نکته‏ای است که از همین اول سفر برای خود حل کنیم خیلی خوب است.

چند عبارت کوتاه:

  • وادی عشق اهل بیت، معادلاتش مخالف و بعضا متضاد با عشق‏های زمینی است. عشق‏های زمینی غیور است. یک عاشق وقتی یک معشوق زمینی داشته باشد دیگر چشم دیدن این را ندارد که یک عاشق دیگر این معشوقه را دوست داشته باشد! عشق اهل بیت اتفاقا از آن عشق‏هائی است که انسان وقتی خودش مزه عشق آسمانی سیدالشهداء (ع) را می‏چشد، می‏خواهد همه عالم را پای این سفره مهمان کند.

هزار جهد بکردم که سر عشق بجوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

کسی که آتش عشق سیدالشهداء (ع) در وجودش شعله بکشد می‏خواهد همه عالم را بی‏تاب سیدالشهداء (ع) کند. لذا شما امام حسین‏تان را فقط برای خودتان نمی‏خواهید، می‏خواهید همه عالم سر این سفره بیایند. یکی از جلوه‏هائی که این عالم را خبردار میکند با این کار، همین حرکت‏های گروهی است. گروه گروه به سمت سیدالشهداء (ع) می‏روند. عالم ببینید! این معشوق ماست! این محبوب ماست! این کسی است که ما حاضریم گروه گروه به پای‏اش روانه شویم.

نکته: الآن چند سالی است که اربعین راه اُفتاده و رونق گرفته است. این مسئولیت ما را خیلی سنگین‏تر می‏کند. خدا نکند یک روز اربعین برای ما تکراری شود. خدا نکند یک روز این حرکت‏ها برای ما عادی شود. خدا نکند یک روز ما غافل شویم، که دشمن غافل نخواهد شد، که غافل هم نشده، که امسال شاید برنامه‏هائی در مسیر داشته باشد، که دارد! خدا نکند ما غافل شویم، آن وقت ممکن است کم‏کم و آرام آرام دچار آسیب‏های اربعینی شویم (#آسیب_های_اربعین). هر چیز خوبی ممکن است دچار آسیب شود. هر عبادتی اگر مواظبت نکنیم دچار آسیب می‏شود. اربعین هم از این قاعده مستثنی نیست. مراقب باشید! دشمن یا باید اربعین را حذف کند! که نمی‏تواند. حالا که نمی‏تواند حذف کند، برای آن برنامه می‏ریزد. اگر احیانا در راه یک جریانی ایجاد کردند برای اختلاف بین ایرانی و عراقی، قطعا برنامه دارند. آن‏وقت من و شما غلفت کنیم و بگوئیم “آسیب‏اش چیست؟ حالا چرا گروهی برویم؟ برویم کربلا دیگر!”. این خیلی ساده‏اندیشی است! الآن باید با هم فکر کنیم. الآن داریم می‏رویم اربعین چرا جمعی می‏رویم؟ چرا اربعین می‏رویم؟ چرا در شلوغی می‏رویم؟ اگر ما برای خودمان حل نکرده باشیم خیلی ساده ممکن است از این جریان برگردیم. این‏ها تعارف ندارد.

  • آثاری در حرکت‏های گروهی است که اگر یک نفر در آن جمع شامل حالش شود، خدای متعال به همه آن جمع خواهد داد. یک تعبیر قشنگی آقا شیخ جعفر شوشتری در الخصائص‏الحسینیه دارند که می‏گوید: “در این جمع‏ها، در این هیئت‏ها یک نفر دلش بشکند، یک نفر امام حسین (ع) نگاهش کند، امام حسین (ع) قاطی می‏خرد. کل جمع را می‏خرد”. ما دسته‏جمعی می‏رویم، یک نفر را اینجا امام حسین (ع) نگاه خاص به او کند، همه را نگاه می‏کند. برای همین زرنگ اینجا چه کار می‏کند؟ با جمع می‏رود دیگر. با یک جمعی می‏روم که یک نفر اینجا دلش شکست، امام حسین (ع) همه را بخرد.
  • اصلا خود سیدالشهداء (ع) از ما می‏خواهند همه یکی شویم. ما در این سفرها داریم تمرین یکی شدن و با هم حرکت کردن را به وجود مقدس امام عصر (عج) نشان می‏دهیم. آقا! یکی شدیم ما! “سلم لمن سالمکم”، ما با همه حسینی‏ها یکی شدیم. ما با حسینی‏ها داریم با هم حرکت می‏کنیم. این‏ها درس‏هائی است که هم خودمان می‏توانیم بگیریم و هم به دیگران یاد دهیم.
  • همه یکپارچگی را ما چرا در این مسیر انجام می‏دهیم؟ اربعین سنگ نشانی است که ره گم نشود! ره اصلی ما داستان ظهور است. سید خراسانی و یمانی هم باید با همدیگر همراه شوند. همه دل‏ها باید یکی شود تا آقای ما بیایند و ظهور بفرمایند. در اربعین یک مانور را داریم با همدیگر انجام می‏دهیم. خب، بسم الله الرحمن الرحیم. یک مانور شروع شد. داریم وارد یک مانوری می‏شویم به نام اربعین. در اربعین آرم‏ها می‏رود و آرمان‏ها می‏آید. مرزهائی که خودمان درست کرده‏ایم، هیئت من هیئت تو، مسجد من مسجد تو، این‏ها می‏رود کنار؛ امام حسین (ع)، این وسط محور است.
  • ما در این سال‏ها هر سفر را با یک شعار و یک موضوع دنبال می‏کردیم. در یک سفر بحث سرداری امام (ع) را مورد بررسی قرار دادیم، یک سفر سفیر امام (ع) شدن را. موضوع این سفر ما، تدبری در آیه نورانی 200 آل عمران است. شعار: چهار قدم تا رستگاری.

بسم الله الرحمن الرحیم

اصبروا (گام اول)

و صابروا (گام دوم)

و رابطوا (گام سوم)

و اتقوا الله (گام چهارم)

لعلکم تفلحون.

ای کسانی که ایمان آورده‏اید!

اصبروا! صبر فردی داشته باشید

و صابروا! صبر گروهی داشته باشید

و رابطوا! یک شبکه‏ای بر مدار امام‏تان و بر محور امام‏تان تشکیل دهید

و اتقوا الله!

حرکت کنید تا به فلاح برسید.

  • اگر در طول راه کسی از شما پرسید چرا شما اربعین دارید گروهی می‏روید کربلا؟ بگوئید که: شما مگر در مقتل نخوانده‏اید که امام ما را گروهی کشتند؟ سیدالشهداء (ع)را یک نفر نکشت. یک جریان سیدالشهداء (ع) را به شهادت رساند. این فراز از زیارت اربعین را به یادگار داشته باشید، در راه نجف – کربلا روی آن تأمل کنید: و قد توازَرَ علیه مَن غَرَّتهُ الدنیا. چه کسانی مقابل امام حسین (ع) ایستادند؟ چگونه ایستادند؟ این است: و قد توازر! این‏ها کسانی بودند که پشت به پشت هم دادند، دسته‏جمعی، گروهی و کاملا تشکیلاتی آمدند مقابل امام حسین (ع) ایستادند و حضرت را به گودال قتلگاه کشاندند. “و قد توازَرَ علیه مَن غرّتهُ الدنیا”. چطوری دشمن فهمید امام حسین (ع) را تنهائی نمی‏تواند به گودال قتلگاه ببرد؟ تشکیلاتی امام (ع) را بردند گودال قتلگاه! ما هم تشکیلاتی آمده‏ایم به یاری امام‏مان.

فدای غصه‏های امام باقر (ع).

فدای آن ناله‏ها و اشک‏های دردانه کربلا.

امام باقر (ع) اشک می‏ریختند و می‏فرمودند: پدربزرگم امام حسین (ع) را در کربلا وقتی خواستند بکشند، عده‏ای با شمشیر زدند، عده‏ای با نیزه زدند. هیچ‏کسی در کربلا معطل امکانات نشد، همه تشکیلاتی شدند. آن‏هائی که هیچ چیز نداشند چه؟ بالحجر! عده‏ای با سنگ می‏زدند! آن‏هائی که سنگ نداشتند چه؟ بالعصاء! آن‏ها با عصاءهای‏شان امام حسین (ع) را می‏زدند. در کربلا کسی نگفت امکانات نیست. همه آمدند در کربلا. “و قد توازَرَ علیه”، همه پشت به پشت هم مقابل سیدالشهداء (ع) ایستادند. ما هم اربعین می‏رویم کربلا، بگوئیم: آقاجان! امام زمان (عج)! ما هم تنهائی نیامده‏ایم نصرت شما! ما دسته‏جمع آمده‏ایم کربلا! این‏قدر نازدانه‏های امام حسین (ع) در راه نگاه می‏کردند کی کاروان نصرت می‏رسد؟ این‏قدر چشم انتظار بودند یار بیاید برای‏شان.

شما بگوئید کاروان کاروان صدای غربت را شنیدیم ما آمدیم یا اباعبدالله!

آن زمان که صدای غربتت بلند شد هل من ذاب یَذُبُ عن حرم رسول الله؟ هل من یُعیننا لِوجه الله؟

لبیک یا حسین

آداب زیارت چیست؟

آداب سفر چیست؟

در این مسیر، چه کار باید کنیم؟ چه کار نباید کنیم؟

یک بخش از این آموزه‏ها را ما خدمت شما عرض خواهیم کرد و یک بخش را هم شما در کتاب عراق خواهید آموخت.

این چند نکته را تا اینجای کار از ما داشته باشید، ان‏شاءالله فرصت‏های بعد که خدمت می‏رسیم با این نگاه مباحث را دنبال کنیم که بعد از سفر هر کدام از شما باید مبلغ اربعین شوید. آتش‏پاره امام حسین (ع) شوید . آتش‏پاره فحش نیست! می‏گفتند آتش‏پاره، ما فکر می‏کردیم فحش است! حال اینکه یک تذکر عرفانی بود.

آتش‏پاره کسی است که در معرض آتش سیدالشهداء (ع) قرار می‏گیرد، آتش امام حسین (ع) در وجود او شعله می‏کشد، زبانه می‏کشد، وقتی که این آتش شعله کشید دیگر هر جا برود نیستان را به آتش می‏کشاند. دیگر همه جا از امام حسین (ع) می‏گوید.

می‏توان با پرسیدن حال طرف متوجه شد که در سفر زیارتی چه کار می‏کرده.

از یک فرد که از سفر برگشته می‏پرسند چه خبر؟

پاسخ می‏دهد: خیلی سرد بود. گران بود. جای خواب خوب نبود.

(آن‏هایی که سرال کرده بودند) می‏گویند التماس دعا، خیلی خوش گذشته ظاهرا!

از فردی دیگر می‏پرسند: چه خبر؟

پاسخ می‏دهد: خیلی معنویت‏اش بالا بود.

در تعابیر شهید چمران از قول خود یا فرد دیگری آمده است که: من به سفر حج رفتم، آن‏قدر جذبه این سفر مرا گرفت که اصلا هیچ‏چیز دیگری را متوجه نشدم. دوستم گفت دیدی چقدر هوا گرم بود؟ گفتم من احساس نکردم.

این مسیر، سفر عشق است، سفر شوق است، سفری است که باید با پای دل رفت. این سفری است که باید با ذکر همراه شود.

این روش‏ها را ان‏شاءالله تکمیل می‏کنیم.

ان‏شاءالله تا صحبت بعدی، یک درنگ و تأملی داشته باشید، تقاضای بنده این است که حتما مباحث را _به تعبیری_ عمیق‏تر رصد کنید. آن‏هایی که چند سفر آمده‏اند کمک دهند به آن‏هایی که سفر اول‏شان است. در این سفرهای دانشجویی ما بعضی موارد را سعی می‏کنیم خاص‏تر اشاره کنیم. یک روحانی کاروان یک وظیفه‏ای دارد که فقط آموزه‏هایی را بگوید، ولی در جمع‏های دانشجویی سعی می‏کنیم یک‏مقدار مباحث عمیق‏تر و چیزهایی که لازم است دانشجویان بیشتر بدانند را هم در کنار مباحث‏مان بگوئیم. لازمه‏اش این است که ان‏شاءالله همراهی بفرمائید و شما هم این مباحث را همان توصیه پیغمبر عظیم‏الشأن‏مان (ص) که فرمودند “اِستَعِن بِیَمینِک”، داشته باشید که ان‏شاءالله این‏ها را سفرهای بعد بتوانیم اندک اندک کامل و کامل‏تر کنیم.

ان‏شاءالله صحبت بعدی ما در مورد این است که “در پیاده‏روی اربعین چه کارهایی می‏توان انجام داد؟” و اصلا “آن پیاده‏روی با چه اهدافی باید انجام شود؟”.

ان‏شاءالله آن جا نکاتی را در ادامه این بحث تقدیم خواهیم کرد.

سخنرانی 3

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

یکی از آن چیزهایی که در این سفرها زیاد اتفاق می‏اُفتد، خواب خوشی است که در سفر کربلا زیاد برای زوار اتفاق می‏اُفتد. می‏گویند، خواب آفت سفر کربلا است. حالا این که قصه‏اش چیست، بماند. اما آن‏هایی که قبلا یک سفر رفته‏اند اگر سفرشان را بررسی کنند شاید به این نگاه برسند که: عجب! ما چقدر در این سفر خوابیدیم! حال، این قصه غریبی دارد… بماند.

سعی می‏کنم نکاتی را بگویم که حداقل در یک فرصتی شما را بی‏خواب کند…

خدمت شما عارضم که، ما در سفر قبلی دوازده پیشنهاد را خدمت بزرگواران تقدیم کردیم. همین اوایل سفر هم گفتیم. من خودم نمی‏خواستم، گفتم حالا امتحان کنیم ببینیم بازخورد آن چیست. خیلی استقبال شد و گفته شد که کاش در سفرهای قبل هم زودتر گفته می‏شد و یادداشت می‏کردیم پیشنهادها را و از همان اول به فکر می‏افتادیم که روی آن کار کنیم.

روی این حساب که من خود به بازخوردگیری بحث رصد تجربیات شما زوار بزرگوار احترام می‏گذارم، در سفر قبلی این اتفاق اول سفر افتاد و من فهرست دوازده پیشنهاد را تقدیم کردم و گفتم در این سفر هروقت خواستید به این‏ها بپردازید. حالا، از همین الآن می‏توانید شروع کنید، در مرز، قبل از مرز، بعد از مرز، نجف، در راه کربلا، خود کربلا، هروقت فرصت کردید این دوازده کار را می‏توانید انجام دهید.

چون فرمودند که طرح آن در اول سفر برای ما خیلی مفید بوده، من همین اول سفر مجددا آن را عرض می‏کنم.

نکته اول

اولین نکته‏ای که در عرفه خدمت بزرگواران تقدیم شد و خیلی هم استقبال شد این بود که عرض کردیم روی آن دعایی که در آن سفر می‏خواهیم به آن بپردازیم (مثلا در سفر عرفه گفتیم روی دعای عرفه) یک کار خوب انجام دهید.

(مثلا گفته می‏شود که) آقا! تاریک است، شب است نمی‏توانیم ببینیم.

جوابش قشنگ مشخص است! همه شما جزء دانشجویان تحت ویندوز هستید، در گوشی‏هایتان زیارت اربعین را دارید. اگر در بحث‏های فرهنگی هم بگویید مشکل است خواندنش، از همین الآن می‏توانید مفاتیح الجنان نسخه اندروید را باز بفرمائید، روی مضامین زیارت اربعین تأمل کنید.

این اولین پیشنهاد بنده.

از همین الآن یک زیارت خیلی خاص و ویژه (را بخوانید و در آن تأمل کنید)، متنی که _در ادامه سفر عرض خواهم کرد_  مضامینی دارد که در ادعیه دیگر این مضامین را ما کمتر می‏بینیم.

پیشنهاد اول من این است که خواندن زیارت اربعین از همان اول سفر صورت گیرد.

خواندن هم “خواندن فعال” باشد.

یعنی چه؟

فرق “خواندن فعال” با “خواندن غیرفعال” چیست؟

(این که) با تأمل باشد. حالا اگر می‏توانید در همان نسخه اندرویدتان حاشیه بزنید، کامنت بزنید، یا به هر شکلی بتوانید آن را حداقل با یک علامت سؤال، با یک کدگذاری تثبیت بفرمائید.

این اولین پیشنهاد ما، که شما روی این زیارت یک تأمل خوب داشته باشید.

نکته دوم

پیشنهاد بعدی این است که از الآن مضامین خاص این زیارت و زیارت‏هایی که در این سفر می‏کنید را استخراج کنید، بگوئید من برگشتم ایران از اول کتاب‏هایم، دم در ورودی اتاقم، فلان تابلویی که مقابل من هست، این چند جمله را خواهم نوشت و با این مضامین زندگی خواهم کرد.

مثلا به‏عنوان نمونه، شما دارید زیارت اربعین می‏خوانید، یک دفعه این خط زیارت اربعین شما را می‏گیرد که “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ”. امام حسین (ع) سرمایه وجودی خود را، خون قلبش را، فدای آستان خدا کرد تا انسان‏ها را از وادی جهالت و حیرت نجات دهد.

خب، این خط شما را می‏گیرد و می‏گوئید این بیت‏الغزل زیارت اربعین است. خب، خیلی خوب است. این را یک جا یادداشت کنید، در یک دفترچه یادداشت کنید، بگوئید برگشتم (آن را مقابل چشمانم قرار می‏دهم).

دیده‏اید از برخی جملات خاص خیلی خوش‏تان می‏آید و اول کتاب‏تان، اول دفترتان، سر در ورودی اتاقتان می‏نویسید؟

بگوئید من تا سال بعد باید با این عبارت زندگی کنم. و اثر آن را در زندگی خود ببینید.

ما همین پیشنهاد را در دعای عرفه داشتیم.

دعای عرفه را می‏خوانید، می‏رسید به این فراز که “الهی مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِي فَقَدَ مَنْ‌وَجَدَك”. خدایا! او که تو را دارد و جز تو چیزی ندارد، چه کم دارد؟ و آن کسانی که همه چیز دارند اما تو را ندارند، چه دارند؟

چقدر می‏شود با این زندگی کرد؟ یک عمر می‏شود با این زندگی کرد.

حالا ببینید از این “یک خط”ها چقدر در ادعیه ما هست… این یک پیشنهاد.

نکته سوم

پیشنهاد بعدی، انس با کتاب‏هایی مثل صحیفه سجادیه است. از آن کتاب‏هایی که ما کمتر به آن می‏پردازیم. در سفر، اگر صلاح دانستید و فرصتی شد _که می‏شود_ حداقل یک بار ما به این کتاب‏ها بپردازیم. خصوصا در این جمع‏ها.

چه کسانی در این جمع یک دور صحیفه سجادیه را کامل خوانده‏اند؟ 2 نفر. خیلی خوب است. خدا خیرشان بدهد.

چه کسانی یک دعا از دعاهای صحیفه سجادیه را خوانده‏اند؟ باز هم خیلی خوب است.

حالا می‏شود در این جا به امام حسین (ع) قول بدهیم که: امام حسین! من قرار است دعاهای فرزندتان را، دعاهای یادگار عاشورا را تا سال بعد بروم کار کنم.

اصلا یک عشقی دارد که آدم یک سال برود صحیفه سجادیه بخواند به عشق امام حسین (ع). به خاطر کربلای سیدالشهدا (ع). بگوید من این را از امام حسین (ع) سوغات آورده‏ام‏ها! سوغاتی کربلا که فقط مهر و تسبیح نیست! سوغاتی کربلا زلال معرفت کربلاست. آن چیزی که امام سجاد (ع) _که یادگار کربلا بود_ به ما یاد داد است.

این هم یک پیشنهاد.

پیشنهادهای خیلی کوچکی که شاید بشود از همین الآن هم بشود این‏ها را انجام داد.

نکته چهارم

پیشنهاد چهارم، مباحثه بیانیه گام دوم است.

چه کسانی تا حالا بیانیه گام دوم حضرت آقا را دو دور مباحثه کرده‏اند؟ سه نفر. خیلی خوب است.

چه کسانی تا به حال 14-15 دور آن را خوانده‏اند؟

چون آقا تأکید داشتند. فرمودند روی این بیانیه، من خیلی وقت گذاشتم. روی این باید کار شود.

و اتفاقا خیلی هم پیوندهای قشنگی دارد. در سفر قبلی ما چند تا از پیوندها و نسبت‏های آن را با سفر کربلا گفتیم. آن هفت توصیه پایانی که حضرت آقا در بیانیه گام دوم دارند.

سفر قبل‏تر، سفر پیشینی که داشتیم، ما نسبت‏های آن را در فضای زندگی‏مان گفتیم، که چه کارهایی انجام دهیم تا این بیانیه در فضای جامعه ما نهادینه شود.

در این سفر می‏خواهم بگویم، در فرصت‏هایی که دارید، آن را هم‏خوانی کنید. حالا مباحثه پیش‏کش!

یک قسمتی از آن را یک نفر بخواند در این فرصتی که هست، ولو یک صفحه از آن را، ولو یک بند از آن را، ولو یک توصیه از آن را.

آقا، در وادی پژوهش تأکیدشان بر چیست؟ در بحث معنویت و اخلاق، تأکیدشان بر چه موضوعی است؟

این‏ها را هم ان‏شاءالله در یک فرصتی داشته باشید، که این سفر ما یک مقدار سبقه دانشجویی خود را هم بیشتر پیدا کند.

نکته پنجم

پیشنهاد پنجم، نوشتن سفرنامه است، “سفرنامه کربلای اربعین، با طعم دانشجویی”.

چند کتاب با این نمونه مثال بزنید! چند کتاب خاطرات سفر کربلای اربعین مثال بزنید!

کتاب سفر عشق (رضا احسانی)، کتاب عمود 1402 (خاطرات جمع‏آوری شده افراد)، پادشهاهان پیاده و…

نمونه‏های خوبی کار شده اما باز هم جا دارد که ما در این قصه‏های سفرنامه‏نویسی یک آستینی بالا بزنیم. کارهای قشنگی می‏توان انجام داد. یکی از راه‏های نهادینه کردن جریان‏سازی اربعین هم همین است.

یک پرانتز باز کنم، یک سؤالی را ما سفر قبل پاسخ دادیم، گفتیم چه کار کنیم امام حسین (ع) به ما نگاه خاص بیندازند؟

سؤال خیلی‏ها است. به کربلا که می‏رویم، امام حسین (ع) به همه نگاه می‏اندازند، به همه یک “نظره رحیمه” می‏اندازند، یک نگاه خاص می‏اندازند. می‏خواهیم از آن نگاه‏های خاص‏الخاص، از آن نگاه‏های ویژه امام حسین (ع) در زندگی داشته باشیم. باید چه کار کنیم؟

اجمالا پاسخ‏اش این بود: ما هم برای امام حسین (ع) کار خاص انجام دهیم، تا امام حسین (ع) هم به ما نگاه خاص بیندازند.

فرمول دودوتا چهارتاست. کار خاص برای امام‏مان انجام دهیم تا امام‏مان هم نگاه خاص به ما بیندازند.

مثل جناب حبیب بن مظاهر (ع). کارهای خاصی برای امام‏اش انجام داد، لذا می‏بینیم در کربلا جزء شهدای خاص است. حنی مزارش هم خاص است. هر کسی می‏رود حرم امام حسین (ع)، اگر قبل از زیارت سیدالشهداء (ع) او را زیارت نکند و به او سلام ندهد حتما بعد از زیارت سیدالشهداء (ع) به جناب حبیب (ع) سلام خواهد داد. مزار او هم خاص است. مزار همه شهداء (ع) پایین پای امام حسین (ع) است، گلستانی است پایین پای امام حسین (ع) پر از گل‏های باغ امام حسین (ع)، یک گل را امام حسین (ع) دست‏چین کرده و گذاشته است در یک جای خاص! مزار جناب حبیب (ع) است. چرا مزارش خاص شده؟ چون اهل کارهای خاص بوده.

پرانتز بسته.

ما اگر بخواهیم که امام حسین (ع) به ما یک نگاه خاص بیندازد، باید کارهای خاصی انجام دهیم. یکی از این کارهای خاص این است که هر کسی به وسع خودش نگاه کند و بگوید من قلم روانی دارم، من می‏توان سفرنامه خوبی بنویسم، می‏توانم خاطره‏نگاری کنم.

هر کس به طریقی سخن وصف تو گوید

بلبل به غزل‏خوانی و قمری به ترانه

هر کسی در اینجا می‏تواند برای امام حسین (ع) کاری انجام دهد بسم الله…

یکی می‏تواند بهتر تأملات خودش را بنویسد، یکی می‏تواند بهتر در این فضا صحبت کند، یکی می‏تواند بهتر طراحی کند، یکی می‏تواند در این فضا کارهای هنری انجام دهد.

خلاصه، ببینیم ما در کجای خیمه سیدالشهداء (ع) می‏توانیم انجام وظیفه کنیم.

نکته ششم

پیشنهاد ششم، گرفتن تصمیم‏های بزرگ است.

خیلی‏ها زندگی‏شان را مدیون این سفر هستند.

سفر اولی‏ها! این را زیادی گوش کنید!

خیلی‏ها بعد از سفر کربلا، توفیقات و فتوحات خاصی را در زندگی‏شان دیده‏اند. خیلی‏ها بعد از سفر کربلا، رزق‏ها و گشایش‏های ویژه‏ای را در زندگی‏شان دیده‏اند. آثار سفر کربلا فقط معنوی نیست! آثار زمینی هم دارد.

انسان می‏تواند تصمیم‏های بزرگ خود را کنار امام (ع) بگیرد، در این مسیر بگیرد، آرزوهای بزرگ کند. اصلا اینجا آستانی است که هر کس رسیده یک “ای کاش” گفته، یک آه کشیده، یک آرزویی کرده.

کنار حرم حضرت سیدالشهداء (ع) هر کسی می‏آید یک دست ادب بر سینه می‏گذارد، وقتی رفعت مقام شهداء (ع) را می‏بیند یک آه می‏کشد و می‏گوید: “یا لیتنی کنت معکم”، ای کاش من هم با شما بودم. یک آه می‏کشد.

کنار حرم امام حسین (ع) جای ای کاش گفتن است. جای تصمیم‏های بزرگ گرفتن است.

آرزو هم خواستید کنید، آرزوی بزرگ کنید.

یک نمونه از آن را عرض کنم. علامه جعفری (ره) یکی کتابی دارد به‏عنوان “امام حسین (ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت”،  در مقدمه آن می‏گوید که از آرزوهای من از زمان طلبگی این بود که بتوانم برای سیدالشهداء (ع) کتابی بنویسم و آرزو داشتم که هر چه دارم بدهم تا کسی مانند هوگو بتواند برای امام حسین (ع) کتابی بنویسد.

می‏گوید آرزو داشتم که آن‏هایی را که قلم روانی در طراز بین‏الملل دارند را با امام حسین (ع) آشنا کنم.

مثلا اگزوپری کتاب مسافر کوچولو را نوشت، حال بیاید با زبان کودکانه کتاب سفر کربلا را بنویسد.

حالا که زنده نیست، بیایم کسی را پیدا کنم و با این نگاه کار کنم.

فتأمل!

تصمیم‏های بزرگ، فکرهای بزرگ، آرزوهای بزرگ در این سفر داشته باشید.

کاش می‏شد مثلا آقای نادر ابراهیمی را ما پیدا می‏کردیم و می‏گفتیم: آقای نادر ابراهیمی! شما که آن کتاب قشنگ گالان و سولماز را نوشتی و سه دیدارت را هم خواندیم و خیلی عالی بود، کاش یک کتاب هم با همین قلم روانت برای پیاده‏روی اربعین می‏نوشتی.

یا مثلا آقای اگزوپری، کاش شما یک سفرنامه اربعین با نگاه یک کودک می‏نوشتی.

جای کار زیاد است. می‏خواهم بگویم ما چقدر در این می‏توانیم در این قصه‏ها برای امام حسین (ع) کار کنیم.

نکته هفتم

پیشنهاد هفتم، تدوین نسخه هاروارد عاشورا است.

یعنی چه؟ یعنی اگر قرار شد من بروم از امام حسین (ع) در دانشگاه هاروارد حرف بزنم، آیا می‏توانم یک زبان مشترک پیدا کنم تا با اهل عالم از این حقیقتی که در اربعین دیده‏ام دم بزنم، یا نه؟

می‏شود یا نمی‏شود؟ باور ما این است که می‏شود.

آن‏هایی که سفر اول‏شان است در دفترچه‏شان یادداشت کنند. ببینند نسخه هاروارد عاشورا اگر در دانشگاه‏های ما و فضاهای علمی ما جاری شود، همه عالم می‏توانند سر سفره امام حسین (ع) بنشینند و با یک زبان مشترکی با این پدیده والا ارتباط بگیرند.

حالا ببینیم چه محورهایی را می‏توان در نظر گرفت.

کسی نظری دارد؟

  • روی آزادگی آن کار کنیم.

بله. آزادگی و آزاد اندیشی زبانی است که همه مردم دنیا می‏فهمند و سخنی است که سیدالشهداء (ع) در گودال قتلگاه آن را فریاد زدند: “ويحكم يا شيعة آل أبي سفيان! إن لم يكن لكم دين، وكنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم”.

حالا، از همین فضای عاشورای سیدالشهداء(ع) بروید در فضای اربعین. اربعین یک شعبه‏ای است از شعبات وجودی امام حسین (ع). در اربعین چه اتفاقی را می‏توان برجسته کرد و به عالم نشان داد؟

مثلا یکی از پدیده‏هایی که می‏توان به‏عنوان نمونه مثال زد این است که: آقای توریستی که آمده‏ای اینجا اربعین را تماشا کنی! در دنیا کدام اجتماع پرشوری را دیده‏ای که این همه انسان با یک هدف و با یک محور دور هم جمع شوند؟

این‏ها می‏آیند و مثلا روی فلان کمپین که یک عده جمع می‏شوند و گوجه به سر هم می‏زنند، کار می‏کنند. حال یک اتفاق معنوی از جنس اربعین، که همه با پای پیاده می‏آیند و اذیت هم می‏شوند اما باز هم در این قصه خرج می‏کنند و به میدان می‏آیند و این شکوه را رقم می‏زنند، کجای عالم هست؟ سخاوتی که شما می‏بینید. کجای عالم هست که از شما با روی گشاده و با اصرار پذیرایی کنند و اگر قبول نکنی ناراحت شوند و گریه کنند که امام حسین (ع) خوراک مرا قبول نکرده، قربانی ما را نپذیرفته…

این ادبیات آدم را یاد داستان انبیاء می‏اندازد. یاد داستان حضرت ابراهیم (ع) که ناراحت شد که خداوند قربانی مرا قبول نکرد…

یک دنیا معرفت در این موکب‏داران عزیز هست که ما می‏توانیم آن را یاد بگیریم و تمام عالم تکثیر کنیم.

نکته هشتم

پیشنهاد هشتم و نهم از آن پیشنهادهای ویژه‏ای است که دوست دارم بعد از سخن‏رانی در مورد آن‏ها مباحثه کنید.

پیشنهاد هشتم این است که صد دلیل برای پیاده‏روی اربعین بیاورید.

اگر به یک دلیل زنده باشیم، به یک دلیل خواهیم مرد؛ اما اگر به صد دلیل زنده باشیم، به یک دلیل نخواهیم مرد.

اگر انسان به یک دلیل در پیاده‏روی اربعین قدم گذاشته باشد، شاید سال بعد با یک دلیل دیگر سرد شود. مثلا بگوید ماشین که هست، از راه دور هم اصلا می‏شود سلام داد… هزار دلیل در ذهن‏تان بیاید و آن شوقی که امسال دارید، سال بعد خدای نکرده کمتر شود.

چه کار کنیم که این‏جور نشود؟ چه کار کنیم که سال بعد با شوق بیشتری بیاییم؟

به این فرمول عمل کنید.

اگر به یک دلیل ما قدم در مسیر پیاده‏روی گذاشتیم، شاید سال بعد با یک دلیل سرد شویم. اما اگر با صد دلیل پیاده‏روی اربعین را آغاز کردیم، به یک دلیل سرد نخواهیم شد.

نکته نهم

پیشنهاد نهم این است که یک پویش شکل دهید با هشتگ “#در_پیاده‏روی_اربعین_می‏توان…”.

در پیاده‏روی چه کار می‏توان انجام داد؟

نکته دهم

پیشنهاد بعدی، تدوین نمودار درختی زیارات (مانند زیارت اربعین) است.

آن‏هایی که می‏خواهند بیشتر بدانند رجوع بفرمایند به بحثی با عنوان “نقشه هوایی زیارت امین الله”، که دو سفر قبل در همین انجمن شکل گرفت. رفقای مشهدی داشتیم که شاید بارها و بارها هر روز بعد از نماز جماعتی که در حرم علی بن موسی الرضا (ع) می‏خوانند برمی‏گشتند سمت حرم و این زیارت‏نامه را می‏خواندند، اما می‏گفتند تا به حال این مواجهه را با آن نداشته‏اند.

در فضای مجازی کانال تنها علاج (@tanhaelaj) هم فکر کنم در یکی از فایل‏ها آن را کار کرده بودند بزرگواران. در ایتا، سروش و قبل‏تر هم در تلگرام.

نکته یازدهم

پیشنهاد یازدهم، مواجهه جدید با مفاهیم دینی است.

در این سفر جا دارد که ما مفاهیم دینی خود را یک دور آچارکشی کنیم!

یکی از مفاهیمی که ما از ابتدای سفر تا به حال سراغ آن رفتیم و کار کردیم چه بوده؟ زیارت.

یک نگاه به زیارت این‏گونه است که:

هی می‏گفت: نشد!

گفتم: چه نشد؟

گفت: نتوانستم زیارت کنم.

آن وقت زمانی که با هل دادن دیگران و راندن‏شان به این طرف و آن طرف توانست به ضریح برسد، گفت: آخیش! چه زیارت خوبی بود!

و بعد هم دوباره به همین ترتیب (!) از جمعیت بیرون آمد!

این یک نگاه به زیارت.

نگاه دیگری هم به زیارت می‏توان داشت: “حضور الزائر عند المزور”.

تعریف نیم‏خطی زیارت.

زائر من و شما هستیم، مزور هم حضرت سیدالشهداء (ع).

تعریف زیارت این است که من و شما حضور پیدا کنیم در محضر سیدالشهداء (ع).

الآن هم که در اتوبوس نشسته‏ایم، خود را در محضر امام (ع) ببینیم.

این یعنی حقیقت زیارت را درک کردن.

سفرهای قبل، بحث‏هایی مانند “توحید”، “خرمشهرها در پیش است” و “حجاب” را با یک نگاه جدید و جذاب به دین خدمت بزرگواران تقدیم کردیم.

نکته دوازدهم

پیشنهاد دوازدهم، هم‏عالم شدن با اصحاب سیدالشهداء (ع) است.

همه پیشنهادها یک کفه ترازو، این پیشنهاد هم یک طرف.

هم‏عالم شدن با اصحاب.

یعنی چه؟ یعنی “اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ”. یعنی من بتوانم مثل اصحاب با وجود نازنین سیدالشهداء (ع) به معیت برسم. بتوانم با این‏ها زندگی کنم.

آن‏وقت این زندگی آن‏قدر صفا دارد، آن‏قدر این زندگی، زیبا و شورانگیز است که به‏نظرم بهترین سوغات سفر اربعین می‏تواند این اتفاق نورانی باشد.

چند مثال می‏زنیم برای این که برای بزرگواران جا بیفتد.

چگونه ما هر روز با اصحاب هم‏عالم شویم؟

یکی از راه‏ها این است که ما هر شب در این مسیر زیارت با یکی از اصحاب، اهل توسل شویم. هر شب با یکی از این اصحاب، خلوتی داشته باشیم. هر شب یکی از این اصحاب را به‏عنوان یکی از شاخص‏های اصلی زندگی خود قرار دهیم.

لازمه این کار این است که ابتدا انسان اصحاب را بشناسد.

ما اسم خیلی از اصحاب را هنوز یک‏بار هم نشنیده‏ایم.

چند نفر تا به حال اسم جناب رمله را شنیده‏اند؟ رمله کیست؟

رمله، فکیهه و رویحه (که اتوبوس‏های ما در این سفر به نام آن‏ها نام‏گذاری شده) چه کسانی هستند؟

می‏خواهم بگویم ما که هر روز به امام حسین (ع) سلام می‏دهیم و “السلام علیک یا اباعبدالله” ورد زبان‏مان است و بلافاصله می‏گوییم “و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک”، چقدر این اصحاب را می‏شناسیم؟

جناب رمله کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟

جناب فکیهه کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟

جناب رویحه کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟

ما امروز اصحاب را خیلی نمی‏شناسیم. خانم‏های کربلا، آقایان کربلا، حماسه‏سازان کربلا که هم در قشر آقایان بودند و هم در قشر خانم‏ها حماسه‏آفرینی می‏کردند.

در سفر عرفه هم نام اتوبوس خانم‏ها “ماریه بنت منقذ” بود.

این افق‏های کربلا است که بعضی از آن‏ها برای ما هنوز بدیع، نو و جذاب است.

پس ما هنوز فی‏الواقع اصحاب را نشناخته‏ایم که بخواهیم با آن‏ها زندگی کنیم.

کسی می‏تواند با جناب حبیب (ع) خوب زندگی کند که آفاق وجودی ایشان را شناخته باشد. بداند که عرصه‏های این شخصیت _در عرصه فرهنگ، در عرصه اجتماع، در عرصه تبلیغ، در عرصه قرآن_ چیست؟

کسی از جمع حاضر می‏تواند بلند شود و پنج دقیقه از جلوه‏های قرآنی حبیب (ع) بگوید؟ (تازه حبیبی که افضل شهداء غیر بنی‏هاشم است)

فرض بفرمائید شما الآن در جلسه جمعی از حفاظ و یا در دبیرستان و یا حلقه صالحینی که در کار قرآنی هستند حضور پیدا می‏کنید و می‏خواهید پنج دقیقه به فراخور ماه محرم و صفر برای‏شان الگو معرفی کنید. می‏خواهید بگوئید کربلا برای ما الگو دارد، حرف دارد. از چه کسی الگو بیاوریم؟ از جناب حبیب (ع). می‏توانید پنج دقیقه از محورهای قرآنی جناب حبیب (ع) و زندگی قرآنی جناب حبیب (ع) بگوئید؟

این (نتوانستن) نشان می‏دهد که ما هنوز حبیب (ع) را نشناخته‏ایم.

کسی می‏ در حد دو دقیقه بلند شود و از جناب “هفهاف بن مهند راسبی بصری أزدی” که جزء شهداء کربلا هستند صحبت کند  و بگوید که این شخصیت که بوده و نکته امروزی او چه بوده؟

این همان کربلایی است که ما قرار است در سفر اربعین یک‏بار دیگر این کتاب بزرگ کربلا را ورق بزنیم. کتابی که به زعم بنده هنوز یک برگ بیشتر از آن کتاب را ورق نزده‏ایم.

ان‏شاءالله بتوانیم در این سفر این کار را انجام دهیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سخنرانی 4

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

یک نکته‏ای را بنده در مقدمه خدمت بزرگواران عرض کنم. در سفرهای فشرده (که توفیق زیارت تمام حرم‏های مقدس را داریم) یک‏جور و در این سفر اربعین که ما فرصت سفر به کاظمین و سامرا حرم جناب سید محمد (ع) را نداریم (و از همین جا خدمت این انوار مقدسه سلام و تهیت خودمان را تقدیم می‏کنیم) هم به گونه‏ای دیگر با مسئله کمبود زمان مواجه هستیم. ما در این سفرها چون زمان‏مان محدود است، هنگامی که به زیارت کاظمین و سامرا مشرف می‏شویم باید صبح بعد از نماز صبح بلافاصله از سامرا راه بیفتیم. اگر یک ساعت تأخیر داشته باشیم به ترافیک بغداد خورده و سه چهار ساعت بابت همان یک ساعت تأخیر معطل می‏شویم و در نهایت می‏توانیم تنها دو تا سه ساعت در کاظمین باشیم. حتی مواردی داشتیم که به خاطر معطل شدن در ترافیک به راحتی برنامه کاظمین حذف شده یا برنامه امام‏زاده سید محمد (ع) حذف شده است. تقصیر ما هم نیست، زمانی که به این زیارت‏ها اختصاص داده شده بود در ترافیک هدر رفته بود.

حالا این تذکر را برای برنامه پیاده‏روی داشته باشید.

یک سفری داشتیم در سال‏های 91-92 که اوایل راه اُفتادن جریان اربعین بود و  همراه با دوستان دانشگاه صنعتی شریف مسیر پیاده‏روی را طی می‏کردیم. این دوستان بسیار آرام و با طمأنینه راه می‏رفتند. بنده گفتم که من بسیار اهل صبر هستم ولی خودتان می‏دانید. ما دو نقل درباره اربعین داریم. یک نقل می‏گوید که اربعین سال اول بود که قافله خانواده سیدالشهداء (ع) رسیدند کربلا، اما نقل دیگر می‏گوید که نه، سال اول نرسیدند، سال دوم رسیدند. شاید بشنوید که می‏گویند اربعین اول و اربعین دوم. این یعنی که آیا توانستند طبق آن نقاط و فواصل جغرافیائی، از کربلا که حرکت‏شان شروع شد همان سال برگردند کربلا؟ یک‏سری قائل‏اند که همان سال اول و اربعین اول رسیدند کربلا، عده‏ای هم می‏گویند که نه، اربعین اول نرسیدند و اربعین دوم آمدند کربلا.

حالا من به دوستان (دانشگاه صنعتی شریف) میگفتم که من نمی‏دانم شما قائل به کدام اربعین هستید، اما با این حساب و روالی که شما در راه نجف-کربلا می‏روید، من احساس میکنم شما قائل به اربعین اول نیستید! اما با این قدم‏هائی که برمی‏دارید… البته هر طور که راحت هستید، اما من همین اول سفر گفته باشم اگر مبنای شما اربعین دوم است بسم الله… چون خیلی آرام و با طمأنینه و… یک توقفی هم اینجا داشته باشیم دل این موکب‏دار هم نشکند و… آن کباب هم دارد اسراف می‏شود و… J

داشتیم عزیزانی که مسئول هیئت بودند، وقتی که این صبحانه یا شام هیئت تمام می‏شد ایشان سر سفره می‏نشست می‏گفت این‏ها تکلیف‏های زمین مانده است… و شروع می‏کرد به تمیز کردن سفره… البته با خوردن غذاهای باقی‏مانده… J

بعضی‏ها در اربعین قائل به انجام این تکالیف زمین مانده در موکب‏ها هستند، لذا تک تک موکب‏ها را سعی می‏کنند که رد نکنند. J

حال، می‏خواهم عرض کنم که اگر شما قائل به اربعین اول هستید و می‏خواهید سال اول را برسید کربلا، یک مقدار این حرکت باید با هماهنگی بیشتر و توقفهای حساب‏شده‏تر صورت بگیرد. نمیگوئیم توقف نکنید، منتها توقف‏ها را هماهنگ‏تر با مسئولین بزرگوار باشد. و الّا مان ان‏شاءالله هم اهل اصبروا هستیم، هم اهل صابروا خواهیم بود که شعار سفرمان هم هست:

یا أیُّها الّذینَ آمَنوا اِصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقوا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون (آل عمران/200)

این شعار سفر هست، ان‏شاءالله بتوانیم شعار زندگی خودمان قرار دهیم، منتها از باب تذکر گفتن‏اش لازم بود که موارد بعدی که قرار شد توقفی داشته باشیم یا به هر ترتیبی در مسیر نجف-کربلا استراحتی داشته باشیم این را در نظر بگیرید.

مطلب بعدی در مورد زیارت حرم امیرالمؤمنین (ع) است. یک بزرگی می‏فرمود که، بزرگترها وقتی کوچک‏ترها را صدا می‏زنند برای انجام کار صدا می‏زنند. هیچ‏وقت کوچک‏ترها نباید وقتی سر سفره پهلو به پهلوی بزرگترها نشسته‏اند توقع کنند که انگار دیگر به‏قول معروف عالم‏یکی شده‏اند و همه چیز تمام است. بزرگترها اگر صدا زدند کوچک‏ترها را برای کار  صدا زدند.

می‏گفت سفر اولی که مشرف شدم حرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، دم در ایستادم و گفتم: آقاجان! امرتان؟ با من کاری داشتید من را صدا زدید؟ بزرگ‏ترها وقتی کوچک‏ترها را صدا می‏زنند برای کار صدا می‏زنند. چه کاری با من داشتید آقاجان؟ کدام کار زمین مانده که من را صدا زدید؟

بماند آن خواهش طمع‏کارانه که ما گاهی اوقات بر زبان می‏آوریم که “یا علی مدد”. درست است، آقاجان مدد هم می‏دهند، مدد هم داده‏اند. از پشت فرسنگ‏ها مرز هر وقت به مشکلی برخوردیم، هر وقت زمین خوردیم، دست سر زانو گرفتیم نام ایشان را صدا زدیم و مدد گرفتیم. ایشان کار خودشان خوب بلدند. “یا علی مدد بده” حرف درستی است، حضرت هم کار خودشان را بلدند، نیازی هم به تذکر ما نیست، اما خب از این حرف قشنگ‏تر این است که”یا علی! ما چه مددی بدهیم؟”. نه این که “یا علی مدد بده”، این حرف این وسط خیلی طمع‏کارانه است.

“یا علی! ما چه مددی به شما بدهیم؟”، این حرفی است که ما در زیارت جامعه یاد گرفته‏ایم، این حرفی است که در زیارت آل یاسین یاد گرفته‏ایم:

وَ نُصرَتی مُعَدَّه لَکُم

وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّه

این نگاهی است که ان‏شاءالله در ورودی نجف خدمت امیرالمؤمنین (ع) داشته باشیم.

محضر یک ثارالله داریم مشرف می‏شویم. در عالم دو ثارالله داریم: یک ثارالله پدر و یک ثارالله پسر:

السَّلامُ عَلَیکَ یا ثارَاللهِ وَ ابنَ ثارِه

هم سیدالشهداء (ع) ثارالله هستند و هم پدرشان امیرالمؤمنین (ع) و چه سنّت قشنگی است که می‏آیند محضر امیرالمؤمنین (ع) اذن می‏گیرند، محضر این پدر اجازه می‏گیرند و این مسیر را آغاز می‏کنند.

از هر کدام از شما سؤال کنند زائر کجائید؟ شما بلافاصله می‏گوئید زائر کربلا. حرف هم حرف درستی است. آن‏قدر این شعاع تابنده کربلا پر فروغ است، در چشم‏ها می‏تابد و چشم‏ها را خیره می‏کند که شما حتی سامرا و کاظمین و نجف و امثالهم هم بروید باز هم می‏گوئید ما زائر کربلا هستیم. حرف هم حرف درستی است.

اما نجف یک حساب ویژه‏ای دارد.

حضرت امام رضا (ع) فرمودند که: فضیلت زیارت امیرالمؤمنین (ع) به فضیلت زیارت وجود نازنین سیدالشهداء (ع) مانند فضیلت خود امیرالمؤمنین (ع) است به فضیلت سیدالشهداء (ع). اگر برای یک شب‏زنده‏داری در حرم مقدس سیدالشهداء (ع) _که جان عالم فدای این آستان باد_  هفتاد سال عبادت برای ما بنویسند، یک شب‏زنده‏داری در حرم امیرالمؤمنین (ع) هفتصد سال عبادت است.

داریم به محضر این آقا می‏رویم.

حسین (ع) اگر پسر توست با اشاره او

سیاه‏پوش عزای محرم است زمین

اصلا کربلا هر چه هست شاهکارهای امیرالمؤمنین (ع) است. اصلا کربلا هر چه هست یادگارهای امیرالمؤمنین (ع) است. کربلا چه دارد؟ حماسه حسین بن علی (ع) است. حماسه عباس بن علی (ع) است، حماسه زینب بنت علی (ع) است.

ما هم آمده‏ایم محضر این پدر. داریم می‏رویم در خانه پدری که همیشه دل‏مان به هوای این سرزمین پر می‏زد. شاید شب قدری بوده که قرآن به سر گرفتیم و گفتیم الهی بعلی بعلی بعلی… خدا را به نام اعظم‏اش صدا زدیم. گفتند عیب ندارد، بگذارید او اربعین بیاید میان جمعیت عشاق سیدالشهداء (ع) و از نجف هم آغاز کند این سفر را.

یک روز امیرالمؤمنین (ع) رسیدند محضر وجود نازنین پیغمبر (ص) عرض کردند یا رسول‏الله (ص) برای من دعا کنید. پیغمبر (ص) یک مکثی کردند، یک نگاهی به آسمان‏ها کردند و بعد دستان‏شان را به سوی آسمان‏ها بلند کردند و فرمودند:

اللّهُمَ بِحَقِّ علی اِغفِر لِعَلی

امیرالمؤمنین (ع) سؤال کردند که آقاجان! چرا این‏گونه دعا کردید؟

پیغمبر (ص) فرمودند به آسمان‏ها نگاه کردم، به زمین نگاه کردم، خواستم خدا را به عزیزترین وجوش قسم دهم، وجودی نازنین‏تر از تو پیدا نکردم.

اسم اعظم خداست.

شب قدر قرآن به سر گرفتیم ده مرتبه خدا را به نام اعظم‏اش صدا زدیم گفتیم الهی بعلی بعلی بعلی… هی التماس کردیم… قصه عاشقی هم همین است دیگر…

بت‏پرستی داشت خدای خودش را صدا می‏زد و می‏گفت: یا صنم یا صنم یا صنم…

ناگهان زبان‏اش اشتباهی چرخید و به‏جای یا صنم گفت یا صمد.

از عرش صدا بلند شد: لبیک!

برای فرشته‏ها سؤال شد: خدایا! اشتباهی صدا زد! او داشت بت‏اش را صدا می‏زد! قصدی نداشت!

خدا جواب داد: او اشتباه صدا زد، ما که اشتباه نشنیدیم.

یا امیرالمؤمنین (ع)! ما یک چیزی گفتیم که شما را دوست داریم! شما خیلی جدی گرفتید، دست ما را گرفتید، در بین این‏همه کسانی که از اربعین جا ماندند، ما را آوردی.

از بین تمام رفقای تو که می‏خواستند اربعین بیایند، تو را صدا زدند، نام تو را نوشتند!

حالا می‏خواهی خودت را تحویل بگیر، می‏خواهی تحویل نگیر. آدم می‏تواند خودش را میان خوف و رجا ببیند دیگر. ممکن است بگوید نکند من خیلی مریض بدحالی بودم! چون مریض‏های بدحال را سریع به اورژانس می‏برند. می‏گویند فلانی خیلی حال‏اش بد است، سریع برسانیدش و الّا از دست می‏رود. شاید بعضی‏ها را امیرالمؤمنین (ع) این‏گونه صدا زده که فلانی خیلی حال‏است بد است ها! خدایا صدایش بزن، من درست‏اش می‏کنم… یک سفر نجف بیاید خوب می‏شود… بعضی‏ها را شاید این‏گونه صدا زده است امیرالمؤمنین (ع).

بعضی‏ها را هم ممکن است مثلا یک فاطمیه خوب برای مادر سادات و همسر امیرالمؤمنین (ع) گریه کرده باشند و آقاجان فرموده باشند عیب ندارد، ان‏شاءالله با نابودی آل سعود به‏زودی بقیع هم می‏روی، حالا یک سفر به نجف بیا… این هدیه‏اش باشد، آن‏جا خوب گریه کرده.. محرم را خوب عزاداری کرده… اهل مراعات بوده… زندگی‏اش را خوب جلو برده…

هرگونه می‏خواهی حساب کنی حساب کن، اما امیرالمؤمنین (ع) صدایت زده.

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‏ها می‏کنی ای خاک درت تاج سرم

همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

اول سفرمان است. آقاجان! یا امیرالمؤمنین (ع)!

امروز روی خاک‏ها که نشسته بودیم یاد این صفت امیرالمؤمنین (ع) اُفتادم: امیرالمؤمنین (ع) روی خاک‏ها نشسته بودند. پیغمبر (ص) از کنارشان رد شدند فرمودند: یا ابوتراب! ای پدر خاک!

آمده‏ایم محضر خاکی‏ترین آقای عالم. آن آقای خاکی که وقتی علامه امینی وارد این حرمی که تا چند لحظه دیگر گل‏دسته‏های آن را خواهیم دید می‏شود از روی گریه‏های علامه امینی می‏فهمیدند علامه امینی وارد حرم شده. می‏دانید روضه علامه امینی چه بود؟ بگذارید روضه‏اش را با هم بخوانیم و با هم گریه کنیم. روضه علامه امینی کوتاه است. نیم‏خط بیشتر نیست، اما ساعت‏ها پای آن گریه می‏کرد. در حرم می‏نشست یک گوشه‏ای زانوی غم بغل می‏گرفت بلند بلند گریه می‏کرد می‏گفت: مردم علی (ع) به خدا مظلوم است. به خدا علی (ع) غریب است.

داریم به خانه اول مظلوم عالم می‏رویم. در محضرش خیلی حرف‏ها را نمی‏توان زد. باید سربسته گفت. بعضی روضه‏ها را آن‏جا نمی‏شود فاش خواند. بعضی روضه‏ها را فقط باید در ذهن مرور کنیم و بگذریم. فقط بگوئیم آقاجان! خیلی مردی…

با هم صدا کردند همدم‏های عالم را

من پشت پرچین بهشت کوچکم دیدم

هیزم به دوشان جهنم‏های عالم را

انگار یک‏جا بر سرم آوار می‏کردند

تیغ تمام ابن‏ملجم‏های عالم را

ماهم هلالی می‏شد و من در حلولی سرخ

می‏دیدم آغاز محرم‏های عالم را

این حرف‏ها را در حرم‏اش نمی‏توان زد. بگذار اینجا بگوئیم. چه کشید امیرالمؤمنین (ع)؟ خدایا به حق امیرالمؤمنین (ع) در این سفر به ما توفیق خواندن نهج‏البلاغه را بده.

خیلی از صحبت‏های امیرالمؤمنین (ع) روضه است. من گاهی اوقات می‏گویم یک دور نهج‏البلاغه بخوانید گریه کنید. حرف‏های امیرالمؤمنین (ع) حرف‏های پر سوز و گدازی است.

فرمود: الدهر انزلنی… دنیا مرا پائین آورد… ثم انزلنی… باز هم علی (ع) را پائین آورد… تا کجا؟ حتی یقال معاویه (لعنت الله علیه) و علی (ع)… این‏قدر آقای ما را پائین آوردند، این‏قدر علی (ع) صبر کرد، این‏قدر علی (ع) صبر کرد، این‏قدر علی (ع) صبر کرد، که دیدند یک یهودی در کوچه بنی‏هاشم مسلمان شد. گفتند چه شده؟ گفت من دیدم امیرالمؤمنین (ع) با دستان خودش چگونه خیبر را گشود. من تعجب می‏کنم اینجا به ناموس‏اش…

ماهم هلالی می‏شد و من در حلولی سرخ

می‏دیدم آغاز محرم‏های عالم را

باز هم خوب بود! تا زهرا (س) بود جواب سلامش را می‏دادند…

الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه (لعنت الله علیه) و علی (ع)…

تا خود نجف با همین روضه امیرالمؤمنین (ع) گریه کن.

اما صبر کرد.

یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا اِصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقوا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون

یک دنیا است این‏جا. نجف را از دست ندهید بزرگواران. این خاک، خاک عجیبی است. خصوصا این جمع‏های دانشجویی که باید از هر لحظه‏اش استفاده کنند. نجفی که بزرگان علمی بزرگان معرفتی ما در این سرزمین از امیرالمؤمنین (ع) چیزهایی گرفته‏اند.

می‏گوید آمدم نجف خواستم برسم محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی، یک‏دفعه با خودم یک حرفی زدم، یک تذکری دادم، گفتم: فلانی! می‏خواهی بروی سراغ ابوالحسن زمین؟ برو سراغ کسی که ابوالحسن همه عالم است. حضرت اباالحسن امیرالمؤمنین (ع).

اینجا بزرگانی آمدند دست گدایی‏شان را دراز کردند گفتند: “آقاجان! به ما یک معلمی نشان دهید. به ما یک راهنمایی نشان دهید”. خود امیرالمؤمنین (ع) شد راهنمای آن‏ها، شد معلم آن‏ها.

آمد سر کلاس شیخ انصاری نشست. خیلی درس‏اش خوب نبود. کلاس شیخ انصاری هم کلاس کمی نبود (هنوز که هنوزه کتاب‏های شیخ انصاری کتاب‏های سطوح عالی حوزه علمیه است. رسائل او، مکاسب او). سر کلاس شیخ انصاری درس‏ها را خوب نمی‏فهمید. یاد یک روایتی اُفتاد، که این روایت را هم در ورودی حرم امیرالمؤمنین (ع) بالای سرش نوشته‏اند:

قال رسول‏الله (ص): أنا مدینه العلم و علی بابُها

سوگند می‏خورم که نبی (ص) شهر علم بود

شهری که جز علی (ع) در دیگر نداشته است

بیائید از این در وارد شویم. آن‏هایی که دنبال علم هستید! بگوئید عیب ندارد. به رفقای دانشجوی خود بگوئید یک هفته ده روز از درس‏هایم به ظاهر می‏گوئید عقب اُفتادم، اما رفتم سراغ امیرالمؤمنین (ع) گدایی علمی کردم.

به این روایت امشب متوسل شویم.

شاگرد کلاس شیخ انصاری، شاگردی که درس‏ها را خوب نمی‏فهمید، متوسل به این روایت شد، متوسل به امیرالمؤمنین (ع) شد. در همین سرزمین. این حرف‏ها برای همین خاک است، برای همین سرزمین است. امیرالمؤمنین (ع) به این آدم‏ها نگاه کردند. دارم این‏ها را می‏گویم که دل من و شما هم یک مقدار قرص‏تر شود که کجا داریم می‏رویم.

(شاگرد شیخ انصاری) در عالم رؤیا، امیرالمؤمنین (ع) را دید. حضرت آمدند کنارش و “بسم الله” را به او تعلیم دادند. کنار گوش‏اش گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم.

بیدار شد. آن روز رفت سر کلاس درس نشست. انگار درس‏ها را خیلی خاص‏تر می‏فهمید. خیلی درس‏ها را خوب می‏فهمید. کار بالاتر گرفت. شروع کرد در کلاس شیخ انصاری، اشکال کردن به درس. کار بالاتر گرفت. این‏قدر اشکال می‏کرد، یکی دو روز درس شیخ انصاری را با سؤال‏ها و اشکالات خودش متوقف کرده بود. روز سوم که شد وقتی کلاس خواست تمام شود، شیخ انصاری رو کرد به این شاگردش و گفت که بعد از کلاس یک جمله‏ای با شما کار دارم. همه رفتند و شیخ انصاری یک حرفی زد به شاگردش که از آن حرف‏های عجیب شیخ انصاری است. رو کرد به این شاگردش و گفت: فلانی! آن که به تو بسم الله را یاد داده، به من تا و لا الضالین را یاد داده است.

آن‏هایی که به جائی رسیدند، آمدند سراغ این آقا، پیش این آقا. آن چیزهای پر بهای عالم را گرفتند.

آن‏هایی که توانستند برای امیرالمؤمنین (ع) کار کنند، اذن‏اش را در همین آستان گرفتند.

یادتان هست گفتم در این سفر از خودتان سؤال کنید و بپرسید که چه کار می‏توان انجام داد برای اهل بیت (ع)؟ چه کار می‏شود کرد برای ابی عبدالله الحسین (ع)؟

سؤال کنید: یا امیرالمؤمنین (ع)! چه کار می‏شود کرد برای شما؟

این سؤال را شهریار از امیرالمؤمنین (ع) پرسیده بود. به او آن غزل را تعلیم دادند و آن غزل به نام او خورد.

این سؤال را علامه امینی از محضر امیرالمؤمنین (ع) پرسیده بود، به او اذن نوشتن الغدیر را دادند. الغدیر و چه الغدیری؟

فرزند علامه امینی نقل می‏کند و این داستان از آن داستان‏های قشنگ این سرزمین است. این داستان برای همین سرزمین است. به دلت بگو. بگو دارم به این سرزمین می‏آیم.

آقاجان! به خوبان عالم، به آن کسانی که آمدند در این سرزمین التماس شما کردند نگاه کردید.

فرزند علامه امینی (ره) می‏گوید که بعد از مرگ پدرم برایم سؤال شده بود که خدا در قبال این زحمات پدرم برای نوشتن الغدیر چه لطفی در حق او خواهد کرد؟ امیرالمؤمنین (ع) چگونه با او برخورد کرد؟ خیلی برایم سؤال بود. یک شب در عالم رؤیا دیدم صحرای محشر بر پا است، کنار حوض کوثر ایستاده‏ام، امیرالمؤمنین (ع) هم کنار این حوض ایستاده‏اند با جام‏های بلورین، جام‏ها را در زلال حوض کوثر می‏زنند و به شیعیان‏شان تعارف می‏کنند. یک دفعه یک همهمه‏ای شد، از دور صدا پیچید که امینی دارد می‏آید. من هم که از خدا خواسته منتظر این دیدار بودم. یک مقدار خود را نزدیک کردم ببینم چه می‏شود. دیدم وقتی این غلغله پیچید که امینی دارد می‏آید، امیرالمؤمنین (ع) جام‏ها را بر زمین گذاشتند و خودشان چند قدمی پیشواز علامه امینی آمدند.

فدای این صحنه و این منظره جاودانه تاریخ که می‏ارزد آدم یک عمر برای امیرالمؤمنین (ع) کار کند برای همین یک صحنه. برای همین یک تقدیر و تشکر امیرالمؤمنین (ع).

(فرزند علامه امینی) می‏گوید دیدم امیرالمؤمنین (ع) وقتی علامه امینی آمد چند قدمی به پیشواز او رفتند و یک مشت از زلال کوثر را پر کردند و پاشیدند به صورت علامه امینی و فرمودند: علامه امینی! خدا روی تو را سپید کند، که روی ما را سپید کردی.

یا امیرالمؤمنین (ع)! قبول دارم، با گناهانم، با کارهایم، روی شما سپید که نکردم هیچ، اعتبار محب امیرالمؤمنین (ع) و اعتبار شیعه امیرالمؤمنین (ع) بودن را در ذهن بعضی‏ها شاید خراب کرده باشم. اما امشب آمده‏ام در آستان شما، هر چه ه مباشد ما زائر امام حسین (ع) هستیم، هر چه هم باشد ما را به حسین‏ات (ع) آقاجان بخر…

امشب، این اتفاق قرار است در زندگی ما بیفتد. سفر اولی‏ها! امشب را دفترچه یادگارتان بنویسید، در دفترچه خاطرات‏تان بنویسید: به یاد ماندنی‏ترین شب عمرم. شبی که وارد خانه پدری شدم.

پیغمبر (ص) فرمودند: أنا وَ علی أبَوا هذه الاُمّه. من و علی (ع) پدران این امت هستیم.

برای همین است که می‏گویند هر کس وارد نجف می‏شود، احساس می‏کند در خانه پدری‏اش پا گذاشته است.

مرحوم آقای نجفی قوچانی (ره) می‏گوید وقتی که من می‏خواستم وارد نجف شوم، یک جا ما را نگه داشتند گفتند پیاده شوید. گفتم کجاست این جا؟ گفتند اینجا نجف است (همان‏طور که در مسیر دیدید ساخت و سازها حالت روستایی داشت در نعمانیه، دیوانیه، کوت و…). گفتم اینجا نجفی است که آن‏قدر داستان‏های علما را (در آن) خوانده بودم؟ می‏گوید وارد این سرزمین شدم. این‏قدر این خاک با من سخن می‏گفت اصلا در آن زمانی که در نجف بودم احساس غربت نکردم. حتی ایشان می‏گوید آن زمانی که من کابوس می‏دیدم، کابوس‏ام این بود که می‏خواهند من را از نجف بیرون کنند.

این‏قدر این سرزمین با وجود آدم حرف می‏زند.

و چرا این‏طور نباشد؟ که کنارش وادی‏السلامی است که گفته‏اند ارواح مؤمنین بعد از مرگ به اینجا برمی‏گردد.

و چرا این‏طور هم نباشد؟ که وادی‏السلام تجلی حقیقت امیرالمؤمنین (ع) است. همه مؤمنین باید برگردند سمت امیرشان. همه مؤمنین باید بیایند سمت امیرالمؤمنین (ع). یک امیرالمؤمنین (ع) در عالم هست.

همین است و همین است و همین است

فقط حیدر (ع) امیرالمؤمنین است

یا امیرالمؤمنین (ع)! ما را امشب در خانه خودت راه بده. فأذَن فی الدّخول أفضَلَ ما أذِنتَ لِأحَدٍ مِن اولیائک.

بزرگترها وقتی کوچک‏ترها را صدا می‏زنند، برای کار صدا می‏زنند.

یا امیرالمؤمنین (ع)! کدام کار زمین مانده بوده، ما را صدا زدی امشب؟ به روی چشم. کدام کار را انجام دهم؟ کدام خدمت را باید به این آستان تقدیم کنم؟ در فهرست نام خادمان خودت، کنار علامه امینی، کنار شیخ انصاری، کنار شهریار، اسم ما را هم بنویس. به ما هم توفیق کاری را برای خودت بده. ما نمی‏توانیم از نجف برگردیم، دوباره شب قدر برسد و برای‏مان روضه‏هایی را بخوانند و بگوئیم: ای دل غافل! ما نجف مولا رفتیم و نتوانستیم کاری کنیم برای آقا…

این اذن را امشب باید بگیریم. اما من نمی‏دانم چگونه. آداب‏اش را خود اهل بیت (ع) به ما یاد داده‏اند. این سرزمین آن چنان که پیش‏تر هم عرض کردیم، پیش از ورود به این شهر آداب گفته‏اند. سامرا این‏جور آدابی ندارد، کاظمین این‏جور آدابی ندارد، نجف امیرالمؤمنین (ع) یک شهر خاص است، یک شهر ویژه است. گفتند قبل از این که وارد این شهر شوی، خود را آماده کن. دائم خدا را شکر کن، دائم خدا را حمد کن.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهَذا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی سَیَّرَنِی فِی بِلادِهِ، وَحَمَلَنِی عَلَی دَوابِّهِ، وَطَوی لِیَ الْبَعِیدَ، وَصَرَفَ عَنِّی الْمَحْذُورَ، وَدَفَعَ عَنِّی الْمَکْرُوهَ، حَتَّی أَقْدَمَنِی حَرَمَ أَخِی رَسُو لِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ

خدایا شکرت. بیت‏الغزل ما در زیارت امیرالمؤمنین (ع) در ورودش همین است، شکر است.

تا اینجای بحث را داشته باشید. تقاضا می‏کنم خودتان یک تورقی در بحث نجف، در آن قسمت‏هایی که آداب زیارت‏اش هست داشته باشید. کلیات‏اش را عرض کردیم.

بخش سوم صحبت را به صورت کوتاه عرض کنم.

ما در این مجموعه، با همه آن فراز و نشیب‏هایی که داشته و دارد و سعی هم باید کنیم و سعی هم باید کنند که این نقایص برطرف شود، اما من خودم دیده‏ام و با اطلاع عرض می‏کنم که این نرم‏افزار فرهنگی که در این سفر دارد به همت بزرگواران فرهنگی اتفاق می‏اُفتد، همین کارهایی که شما می‏بینید، از همان تدوین جزوه گرفته (که خدا خیر دهد باعث و بانی‏های این کار را) تا کسانی که زحمت کشیدند در هماهنگی‏های قبل از سفر چه در بحث‏های اجرایی و چه در بحث‏های محتوایی، چند محور را در نظر گرفته‏اند که یکی از آن‏ها بحث شعار سفر است. این را هم برای سفر اولی‏ها می‏گویم و هم برای سفر چندمی‏ها. ما هر سفر سعی می‏کنیم کنار بحث زیارت‏مان، آداب زیارت‏مان، مناسک زیارت‏مان، یک بحثی هم کنارش داشته باشیم که اتفاقا به فهم بهتر زیارت کمک می‏کند. این سفر، شعارش مشخص است، موضوع‏اش مشخص است و جزوه سفر هم تنظیم شده است. یکی از جاهایی که اتفاقا کار علمی خیلی می‏چسبد نجف است، کار علمی اساسا در نجف اصلا یک شأن نزولی دارد. همان روایتی که خواندیم “أنا مدینه العلم و علی بابها” اینجا شهر نجف، شهر علم است. در این سرزمین، یک فرصتی را انتخاب کنید برای بحث علمی، برای کار علمی، برای کار فکری. در حرم که می‏روید، به سمت حرم که می‏روید، در فضای این آستان، فکرهای نورانی زیاد به سراغ‏تان می‏آید. خوش به حال کسی که این‏ها را ثبت و ضبط کند. خوش به حال کسی که این‏ها را پیگیری کند.

من می‏گویم دانشجویی که به نجف و کربلا برود یکی از ارکان اصلی قبولی زیارت‏اش این است که خروجی کارش و برجسته‏ترین کار علمی او که رساله علمی و پایان‏نامه و مقاله او باشد اگر رنگ و بویی از نجف نگیرد، احساس می‏کنم آن زیارت اتفاقی را که باید در وجودش رقم می‏زده نزده است. می‏توانید این را در حد فرضیه بگیرید، اما برای من یک چیز یقینی است.

من بیایم محضر امیرالمؤمنین (ع)، زیارت جامعه کبیره بخوانم، در همین آستانی که آقا سید روح‏الله چهارده سال آمد این جا، هر روز مشرف می‏شد محضر امیرالمؤمنین (ع) زیارت جامعه کبیره می‏خواند، هر روز. چهارده سال خاک آقا سید روح‏الله را در این سرزمین سرشتند، بعد که برگشت ایران عالم را با نام خود زنده کرد. با فهم والا و برین خود از اسلام و انقلاب عالم را تکان داد. چهارده سال در این خاک وجودش را سرشتند. هر روز مشرف می‏شد حضرت امام (ره) در حرم امیرالمؤمنین (ع) زیارت جامعه کبیره می‏خواند. این هم یک کاری است که ان‏شاءالله توانستید در این دو سه روزی در نجف هستیم حتما انجام دهید. یکی از کارهایی که در حرم می‏توان انجام داد، این است. جامعه کبیره در حرم هم عجیب می‏چسبد. خیلی می‏چسبد. خصوصا یک عبارت‏اش که فقط در نجف می‏توان گفت:

وَ إِلَى جَدِّكُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ

سپس در پرانتز نوشته است که اگر در حرم امیرالمؤمنین (ع) بود، به‏جای “وَ إِلَى جَدِّكُمْ” بگو:

وَ إِلَى أَخِیکَ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ

در جامعه کبیره به ما یاد دادند بگوئیم فَمَعَکُم، یا امیرالمؤمنین (ع) من با شما هستم، مَعَکُم، با شما هستم، لا مَعَ غَیرِکُم، با غیر شما نیستم. تعبیر هم تعبیر دقیقی است. نفرمود لا مَعَ عَدُوِّکُم. این جا را دقت داشته باشید. می‏توانست بگوید فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ عَدُوِّکُم. من با شما هستم، با شما هستم، با دشمن شما نیستم. اما تعبیر، تعبیر خیلی دقیقی است. فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ غَیرِکُم. من با غیر شما کار ندارم، هر که می‏خواهد باشد. من این را بگویم، بعد فردا بروم مثلا سر درس خودم بنشینم و در پایان‏نامه خودم بیشتر نظرات آن‏طرفی‏ها را کار کنم. یک حرکتی، یک انقلابی را بخواهیم امیرالمؤمنین (ع) در جان ما رقم بزند. تحول در علوم را بخواهیم از امیرالمؤمنین (ع). خصوصا در بحث‏های علوم انسانی که امروز تنگه اُحُد انقلاب اسلامی است. حالا اگر رشته شما اقتصاد است، رشته شما مدیریت است، رشته شما روان‏شناسی است، رشته شما جامعه‏شناسی است، علوم اجتماعی است، این را حتما بخواهید که امیرالمؤمنین (ع) یک نگاه ویژه بیندازد، بتوانید برای حضرت کار کنید. علوم نورانی را در نجف از امیرالمؤمنین (ع) بخواهید. فَمَعَکُم، در این فراز یک تأملی کنید، یک مکثی کنید. یک گدایی علمی کنید اینجا. فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ غَیرِکُم. من غیر شما را کاری ندارم. ای را بخواهید.

حالا در سفرهای قبل، عمدتا بزرگواران می‏گفتند که خب حاج‏آقا شما در بحث‏های علوم انسانی می‏گوئید، خصوصا در بحث‏های مدیریت و تشکیلات که خودتان بیشتر کار کرده‏اید، خب مشخص است در این زمینه‏ها می‏شود کار کرد، خیلی سخت نیست، یا سخت هم بوده کار شده، انجام شده. اما در عرصه‏های پزشکی که نمی‏توان کرد، در رشته حقوق که نمی‏توان کار کرد. به توفیق الهی بحث رشته رشته حقوق را که اربعین پارسال حل کردیم و چند موضوع پایان‏نامه تعریف شد، در رشته پزشکی هم که کتاب‏اش پارسال چاپ شد. کم‏ترین دلیل برای این که چیزی “می‏شود”، این است که “شده است”. آقا شما اثبات کنید که در ورودی نجف می‏توان صحبت کرد! اثبات نمی‏خواهد! داریم صحبت می‏کنیم دیگر! اثبات‎‏اش همین است که داریم صحبت می‏کنیم. أقَلُ الدَّلیل علی اِمکان شیء وُقوعُه. خب، این عرصه‏ها بحمدالله جای کار دارد، کار هم شده است، باز هم در این عرصه‏ها ما جای کار داریم. ان‏شاءالله آن کار گمشده من و شما در این عرصه، همان جهاد علمی باشد که باید انجام دهیم. ان‏شاءالله آن عرصه‏هایی که باید، ببینیم و حضرت به ما نشان بدهند ان‏شاءالله و بخواهیم از حضرت، آن چنان که شیخ انصاری خواست و آن چنان که شاگرد شیخ انصاری خواست، ان‏شاءالله در این سرزمین برای ما هم رقم بخورد. ان‏شاءالله این نکات و این آموزه‏ها را بتوانید در اسکان با خودتان و با رفقای‏تان به اشتراک بگذارید، روی آن‏ها بحث کنید، کار کنید. ما ان‏شاءالله آخر سفر ببینیم که خروجی‏های ملموس و عینی را و حداقل سرخط‏های اصلی را در این جریان ببینیم.

برای تحقق بهتر این امر مشوق هم بزرگواران فرهنگی گذاشته‏اند. مشوق‏شان چیست؟ این است که اگر شما بتوانید کار خوب انجام دهید، ما برای شما صلوات می‏فرستیم. J

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این صلوات‏ها رفت در ذخیره ارزی برای آن کسانی که بتوانند به این سؤالات و فهرست سؤالاتی که تا الآن گفتیم پاسخ دهند.

برخی از این سؤالات عبارتند از:

  1. رویحه کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
  2. فکیهه کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
  3. رمله کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
  4. صد دلیل برای پیاده‏روی اربعین؟
  5. ارتباط اربعین با ظهور چیست؟
  6. فهرست سؤالاتی که در این سفر می‏توان به آن‏ها فکر کرد و ارزش فکر کردن دارند؟
  7. 7.      #در_پیاده‏روی_می‏توان؟
  8. تدوین نسخه هاروارد عاشورا؟
  9. 9.      …

این‏ها چیزهایی هستند که می‏توان به آن‏ها فکر کرد و قلم زد.

سخنرانی 5

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

می‏خواهیم در اینجا یک دوره فشرده مفاتیح‏شناسی داشته باشیم. در حد خیلی کوتاه و مختصر.

بعضی وقت‏ها بعضی از چیزها در این کتاب هست که ما خبر نداریم. می‏گفت به جای آن که چند کتاب بخوانید یک کتاب را چندین بار بخوانید. این هم همان است، به جای آن که چندین کتاب را با خود ببریم همین مفاتیح که برمی‏داریم. بعضی وقت‏های بعضی افراد که مفاتیح دارند فقط یک قسمت یا دو قسمت مفاتیح کلا مشخص است که استفاده شده است. بقیه را گذاشته‏اند برای وراثی که بعدها آن‏ها هم قسمت‏های بعدی را هر کس یک قسمت استفاده کند تا تکمیل شود و اسراف نشود. فقط این قسمت را می‏خوانند. بعد می‏گوئیم دقت کردی؟ این هم بوده در مفاتیح. می‏گوید عجب! می‏گوئیم نگاه کن! این قسمت این بحث هم بوده در مفاتیح. می‏گوید این هم جالب است، ندیده بودم.

یک بحثی را داشته باشیم تحت عنوان مفاتیح‏شناسی و خواهش می‏کنم این بحث را دقیق دنبال کنید. دیگر هر وقت زیارت رفتید به کارتان می‏آید. دیگر هر وقت شب قدر رفتید در مسجدی نشستید، در حرمی مشرف شدید این به کار می‏آید. حداقل بدانیم این کتاب را که می‏بریم حرم چه ظرفیت‏هایی دارد.

پیش‏تر، یک بحثی را عرض کنم. بحث صاحب مفاتیح.

#مفاتیح_شناسی

کاربرد # چیست؟ چه فایده دارد می‏گوئیم #فلان؟

منظم شدن، برجسته شدن، قابل جستجو شدن.

مفاتیح را اگر با این نگاه ببینیم یک نگاه تازه‏ای است. حداقل در کتاب‏های خودمان. در هر حرمی بروید کنار قرآن یک مفاتیح هست. در هر خانه‏ای بروید روی طاقچه آن یک مفاتیح هست.

مزار جناب شیخ عباس قمی کجاست؟

الف) مدینه   ب) قم   ج) نجف

بله. در حرم امیرالمؤمنین کنار استاد خود محدث نوری هستند.

جالب است. شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح در این کتاب، وقتی که اعمال را در هر قسمتی ذکر می‏کند، مناسک رابیان می‏کند و تمام. فلان نماز را توضیح می‏دهد. نماز جعفر طیار مثلا، توضیح می‏دهد. زیارت روز دوشنبه مثلا، توضیح می‏دهد. اما یک جا که می‏رسد یک مکث معناداری می‏کند. تقاضای عاجزانه‏ای در این قسمت از خواننده کتاب خود می‏کند و آن هم در فصل شورانگیز زیارت امیرالمؤمنین است. وقتی که اعمال نجف را بیان می‏کند با زبان بی‏زبانی التماس دعا می‏گوید. جاهای دیگر این را نمی‏گوید. (اعمال را) گفته است و رد شده است. اما در اینجا مکثی می‏کند و می‏گوید که: “و رجاء واثق که سلامی از جانب این صاحب صحیفه سوداء به آن صاحب قبه بیضاء بنماید از دعای خیر فراموشم نفرماید”. یک التماس دعای قشنگ اینجا به شما گفته است.

این کتاب مفاتیح مؤلف آن هم آدم عجیبی بوده است. آقا شیخ عباس قمی. من واقعا بعضی وقت‏ها این کتاب‏های ایشان را می‏بینم، چه کتاب‏هایی! نوشته کتاب، کتاب نوشته است دیگر! یک سفینه البحار دارد، کتاب است ها! یک نفس المهموم نوشته است برای روضه‏خوان‏ها، کتاب است ها! یک منتهی الآمال برای چهارده معصوم کار کرده است، کتاب است ها! یک منازل الآخره کار کرده است برای قیامت، کتاب است ها! یک مفاتیح هم که حالا معروف‏تر است.

یک سؤال هم از خود بپرسید! آقا شیخ عباس چه جور آقا شیخ عباس شد که این‏جور این مقامات را پیدا کرد؟ این سؤالات را در سفر از خودتان بپرسید.

یکی از سؤال‏هایی که من مایلم در این سفر قبل از پیاده‏روی اربعین حداقل هفتاد هشتاد پاسخ برای آن دریافت کنیم و هفتاد هشتاد نفر پاسخ بدهند، پاسخ به این سؤال بحث پویش #در_پیاده‏روی_اربعین_می‏توان است. در پیاده‏روی چه کار می‏شود انجام داد؟ از الآن هم شروع کنید کار کردن برای امام حسین (ع)، حالا چه دوستان سخن‏ران، چه دوستان مداح، چه دوستان دیگری که می‏خواهند برای امام حسین (ع) کار کنند، دو هفته مانده به محرم یادشان می‏اُفتد که محرم هست، من می‏گویم که خب حالا خیلی شوخی نکنید با من! بروید ان‏شاءالله سال بعد با شما صحبت می‏کنم. برای انجام کارهای امام حسین (ع) از امسال باید شروع کنیم. از این اربعین شروع کنیم برای اربعین سال بعد.

درخواست‏ها:

  1. پویش #در_پیاده‏روی_اربعین_می‏توان. الآن شما بگوئید در این دو سه روز که اینجا بودید به چه چیزهائی رسیدید؟ در این پیاده‏روی چه کارهائی می‏توان کرد؟
  2. صد دلیل برای پیاده‏روی اربعین. من تقاضا می‏کنم. ما این کارها را انجام ندهیم کس دیگری نیست انجام دهد. عزیزان چینی تا تسبیح و مهر را می‏زنند و می‏فرستند، اما این بحث‏ها را من بعید می‏دانم بشینیم آن‏ها برای ما بفرستند! کار من و شما است. به یک دلیل امسال رفتیم پیاده‏روی اربعین، شاید تا سال بعد با یک دلیل سرد شویم. اما اگر با صد دلیل آمده باشیم پیاده‏روی اربعین آن‏جور نمی‏شود. آقا چرا پیاده می‏آیید پیاده‏روی اربعین؟ مگر ماشین نیست؟ مگر وقت شما ارزش ندارد؟ می‏گوید خب راست می‏گوید ها! خب ماشین می‏‏گیریم سال بعد می‏آییم. به همین سادگی. با یک دلیل آمد و با یک دلیل هم رفت! با یک دلیل رفته بود پیاده‏روی، اگر با صد دلیل رفته بود این‏گونه نمی‏گفت! این کار (آوردن صد دلیل) را من و شما باید انجام دهیم، حالا خروجی‏های آن چه باشد دیگر به ذوق شما بازمی‏گردد. جزوه باشد، کتاب باشد، برنامه کاربردی باشد، نرم‏افزار باشد. هر مدلی که مخاطب بتواند راحت‏تر با آن ارتباط برقرار کند.  فعلا علی‏الحساب محتوای آن را تولید کنید، قالب آن در گام بعد مشخص می‏شود.

روی بعضی سؤالات فکر کنید. این دو سؤال را من در طول سفر از باب تذکر گفته بودم که نوشته شود. حالا از نوشتن هم گذشته، حتما همین جا بزرگواران بزرگواری کنند هفتاد هشتاد نفر این سؤال را پاسخ دهند که: در پیاده روی اربعین می‏توان: ؟ 

و مورد بعد، صد دلیل برای پیاده‏روی اربعین. مثلا در پیاده‏روی اربعین انسان با طمأنینه بیشتری به ذکر می‏پردازد، در پیاده‏روی اربعین ما بیشتر به سیدالشهداء (ع) با مقام حضور توجه می‏کنیم، در پیاده‏روی اربعین یک راوایاتی داریم، در پیاده‏روی اربعین یک شکوه و هیمنه‏ای برای امام حسین (ع) خلق می‏کنیم و می‏گویند این‏ها سپاه امام حسین (ع) هستند.

در پیاده‏روی اربعین ما صد دلیل داریم و با دو تا دلیل سرد نمی‏شویم. برای آنچه نیایم اگر کسی حتی به نام تو قسمم داد برنمی‏گردم.

حال یک سؤال عرض کردیم که آقا شیخ عباس قمی چه می‏کرد که مفاتیح‏اش را خریدند و اهل بیت (ع) او را ویژه طلبیدند. آرزوهای او را هم برآورده کردند. در همین نجف، یک قسمت را از همین کتاب مفاتیح می‏گویم.

مفاتیح یک جلد است. نیت می‏کنید، از وسط که باز کنید بسته به نوع اخلاص‏تان چند صفحه که این‏ور آن‏ور بیایید می‏رسید به زیارت امیرالمؤمنین (ع). J

این دیگر بسته به نیت خودتان دارد دیگر با من نیست. طرف رفت حج واجب، از او پرسیدند چرا نماز نمی‏خوانی؟ گفت از اول با ما طی کردند که همه‏چیز با کاروان است! J

حالا اینجا هم همه‏چیز با کاروان هست، اما دیگر نه در این حد! J

اگر کیفیت ترتیب مفاتیح را نگاه بفرمائید، از همین اواسط مفاتیح که شروع می‏شود زیارت پیغمبر (ص)، جلوتر که برویم زیارت حضرت حمزه (ع)، تا برویم جلوتر که می‏رسد به زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع). این قسمت را که ببینیم دو سه تا داستان در فضیلت داستان زیارت امیرالمؤمنین (ع) همین وسط مفاتیح قبل از آن که زیارات مطلقه شروع شود آمده است. بعد یک آرزویی هم شیخ عباس داشته است که در همین کتاب با زبان داستان آورده است و اتفاقا این داستان و این آرزوی شیخ عباس را امیرالمؤمنین (ع) برآورده کرده است.

آن داستان چیست؟

می‏گوید که در دارالسلام از شیخ دیلیمی نقل شده که روایت کرده‏اند جماعتی از صلحای نجف اشرف که کسی در خواب دید که از قبری که در آن مشهد شریف و بیرون آن است ریسمانی کشیده شده است متصل به قبه حضرت حبل‏الله المتین امیرالمؤمنین (ع). می‏گوید در عالم رؤیا دیدم که از قبور اطراف رشته‏هایی از نور وصل است به گنبد امیرالمؤمنین (ع) و به‏واسطه این اتفاق خدا عذاب را از اهل قبور برداشته است. می‏گوید بیدار شد و دو سه بیت شعر سرود (در مفاتیح فقط امین الله نیست. یک چنین چیزهایی هم هست. این چیزها را بخوان آن‏وقت امین الله به تو مزه می‏دهد.):

اذا مِتُّ فَادفِنی الی جنب حیدر                 أبی شَبَّر اکرم بهِ و شُبَیر

فَلَستُ اَخافُ النّارَ عندَ جِوارِه                   و لا اَتَّقی مِن مُنکر و نکیر

فَعارٌ علی حامی الحَمی و هو فی الحَمی      اذا ضَلَّ فی البَیداء عِقالُ بعیر

ترجمه آن می‏شود:

چون در لحدم نکیر و منکر دیدند             یک یک همه اعضای مرا بوئیدند

دیدند ز من بوی علی (ع) می‏آید              از آمدن خویش خجل گردیدند

شیخ عباس این دو سه خط شعر (عربی) را گفته و یک تمنایی هم در این خط‏ها هست که کاش ما را هم کنار مولا امیرالمؤمنین (ع) به خاک بسپارند. اتفاقا در حرم مولا (ع) که بگذاری از باب‏القبله که بیایی داخل، سمت راست نگاه که کنی قبر آقا شیخ عباس قمی و استادش محدث نوری است.

اذا مِتُّ فَادفِنی الی جنب حیدر

وقتی من از دنیا رفتم من را همین‏جا خاک کنید.

این کتاب، کتاب خاصی است که آقا شیخ عباس را خریدند، کتاب‏اش را هم خریدند.

حالا آقا شیخ عباس چه می‏کرده؟ روی این موضوع فکر کنید . آدم اینجا برای زندگی خودش هم آمده یاد بگیرد دیگر. نیامده‏ایم که چهار خط روایت و زیارت بخوانیم و برگردیم.

محدث قمی صاحب مفاتیح چه می‏کرد؟ من یک نمونه از آن را عرض کنم. آقا شیخ عباس قمی فرمودند یک‏بار پدرم از یک منبر بازگشت و گفت: عباس! همه بچه دارند، ما هم بچه داریم!

گفتم: بابا چه شده؟

پدر گفت: رفتم پای منبر یک نفر نشستم و دیدم که چه بحث‏های خوبی دارد. با خودم گفتم کاش می‏شد تو هم یک روز به جائی برسی که مثل این آقا صحبت کنی. بیا یک شب ببین چه حرف‏هایی می‏زند!

آقا شیخ عباس در ادامه می‏گوید اطاعت امر پدر کردم ( که این هم نکته‏ای است، خداوند بعد از اطاعت خویش اطاعت از والدین را دستور داده است) و یک شب همراه پدرم رفتم در آن مجلس نشستم و دیدم که اتفاقا آن سخن‏ران کتاب منازل الآخره ما را دست می‏گیرد و بالای منبر صحبت می‏کند. آمدم دهان باز کنم بگویم بابا این سوادی ندارد، دارد کتاب ما را می‏خواند بالای منبر. دیدم این حرف خوبی نیست. هم در ذوق پدرم می‏خورد و هم رنگ و بوی منیّت در آن است. گفتم چشم بابا، سعی می‏کنم مثل این آقا حرف بزنم، چشم.

یک کم پای روی خودت بگذار! عیب ندارد!

می‏زنی زمین هوا می‏ره!

خودت را زمین بزن! آن‏وقت:

نمی‏دونی تا کجا می‏ره!

کتابت را خدا بخرد، امیرالمؤمنین (ع) بخرد. در تمام خانه‏ها یک جلد مفاتیح هست.

می‏گوید یک روز رفت کربلا و دید حرم خیلی شلوغ است. یک گوشه ایستاد _مثل من و شما که نمی‏دانیم چه کار کنیم در این شلوغی‏ها_  یک بزرگی رد شد دید آقا شیخ عباس ناراحت است. گفت آقا شیخ عباس چرا ناراحتی؟ (آقا شیخ عباس) گفت: هیچ، در حرم نمی‏توانم بروم. (بزرگ) گفت: غصه نخور دیگر. (آقا شیخ عباس) گفت: چرا؟ (بزرگ) گفت: هر کس حرم می‏رود یک آقا شیخ عباس برداشته است با خودش می‏برد در حرم.

اثرش را خریدند.

چرا؟ اطاعت از پدر و مادر.

چرا؟ پا روی هوای نفس گذاشتن.

چرا؟ برای خدا نوشتن، برای خدا گفتن.

این‏ها درس‏هایی است دیگر. این‏ها را یاد بگیریم خیلی است. هر سفر بیائیم یک عالم، یک بزرگ از آن بزرگانی که اینجا خریدند او را بشناسیم. شهریار چه کرد؟ علامه امینی چه کرد؟ که امیرالمؤمنین این‏ها را خرید.

این در مورد صاحب مفاتیح شناسی. روی این بحث ان‏شاءالله تا سفر بعد آن کسانی که می‏خواهند آن‏ها را هم ان‏شاءالله امام‏شان بخرد، امیرالمؤمنین (ع) به آن‏ها هم نگاه کند، این موضوعی است که جا دارد در این کاروان‏ها پرداخته شود. جا دارد این موارد تبیین شود، جا دارد این موارد تدوین شود، بشود خوراک محتوایی برای کل مجموعه‏هایی که می‏خواهند به عتبات بروند. من ندیده‏ام الآن با این نگاه کاری انجام شده باشد. این یک خلاء است. این خلاء را خواهران بزرگوار این انجمن پر کنند. در عنوان این انجمن چه آمده است؟ انجمن توسعه علمی – فرهنگی عتبات عالیات. پس علمی هم دارد این وسط، فرهنگی هم دارد. انجمن خاک کشیدن از نجف به کربلا نیست! بریم فقط کربلا (کنایه). ماشین گرفتن احتیاج نیست. رفتن به زیارت معمولی نیست. این‏ها می‏خواهند کسانی را دعوت کنند و کارهایی را انجام بدهند که یک حرکت جریان‏ساز باشد. توسعه علمی و فرهنگی عتبات یعنی همین چیزها. آن‏هایی که می‏آیند اینجا بتوانند خودشان برسند و دیگران را هم در سفرهای بعدی برسانند به این حقیقت که آقا شیخ عباس قمی چه می‏کرد که امیرالمؤمنین (ع) او را خرید؟ شما هم از او یاد بگیرید.

#صاحب_مفاتیح_شناسی

یکی از قسمت‏هایی که در مفاتیح هست و می‏توانید از آن استفاده کنید، بخش‏هایی که می‏شود در حرم از آن استفاده کرد، همان قرآن اول آن است. یک وقت من قرآن کوچک ندارم، قرآن جیبی ندارم، قسمت‏های اول آن (مفاتیح) صوری است که قابلیت این را دارد که من مثلا می‏خواهم یک سوره یس بخوانم همان اولش هست، می‏خواهم سوره الرحمن را بخوانم همان اولش هست. یعنی یک گلچین خوبی را از سوره‏هایی که لازم بوده جمع کرده، کل قرآن را نیاورده، آن سوره‏هایی را آورده که اگر بخوانی چه آثاری دارد. سوره نباء را آورده، سوره ملک را آورده. حالا توضیحات آن را در همان کتاب خواهید دید.

یک قسمتی که من خودم بسیار به آن ارادت دارم در این کتاب (که نیت کنید مثلا یک بند انگشت ورق بزنید بیائید جلوتر) مناجات خمس عشر هست.

این‏ها بستگی به اخلاص شما دارد ها! فقط حدودش دست شما باشد که چند بار در حرم امتحان کنید، بشود قلق‏گیری اخلاص! J

می‏رسیم به مناجات خمسه عشر. مناجات خمس عشر چند تا است؟ پانزده تا. گفته‏اند که مربع دین سه ضلع دارد: ایمان و عمل صالح! حالا مناجات خمس عشر پانزده تا است که هر کدام‏اش را سیدالساجدین امام سجاد (ع) با یک حالی از حالات انسان تصویر کردند. یک وقتی سفر اول‏تان است، رفته‏اید حرم، اصلا سراسر شکر هستید. خدایا شکرت که من را آوردی در این حرم. خب، یک نفس عمیق بکش و بیا مناجات الشاکرین بخوان. آرام شدی؟ یک روز نه، اعصاب‏ات خرد است، شاکی هستی. از آن شاکی‏های روزگار. شاکی هستی! شکایت‏ات را بیاور در تراز امام سجاد (ع)، مناجات الشاکین را بخوان. حالا شاکی شدی! بیا شکایت‏را برایت تنظیم کنم. برای چه شاکی هستی؟ می‏خواهی شاکی شوی این‏جور شاکی بشو. یک روزی احساس می‏کنی روی ابرها راه می‏روی و احساس می‏کنی چه حال خوشی دارم. خب! بیا مناجات هشتم، مناجات مریدین. بیا مناجات عارفین مثلا. یا حس شما در راه نجف تا کربلا یک‏دفعه‏ای گرفت و یک حال خوش خوف به شما دست داد. حالا ما را بخرد امام (ع)؟ نخرد؟ چه کار کنیم؟ در یک خوفی افتادی. سریع باز می‏کنی مناجات سوم، مناجات خائفین.

حواس‏تان پرت نشود! این یک امتیاز است که حواس کسی پرت نشود ها! کسی که اربعین کربلا می‏رود باید در شلوغی حفظ خلوت داشته باشد. اصلا دین ما همین است دیگر ! نماز جماعت یعنی چه؟ یعنی در شلوغی بیا. حالا، الله اکبر! دیگه همه رفتند کنار. هر چی هست بریز دور! فقط خدا. این کارهایی که انجام می‏شود اعم از آمدن، رفتن، قطع شدن کولر، ریختن آب و… عمدا انجام می‏شود که ببینند حواس تو پرت می‏شود یا نه! اربعین در شلوغی با امام‏ات خلوت کن. هنر این است. وگرنه انواع حرکاتی که اینجا انجام شد، شما می‏گوئی چه ربطی داشت که این‏ها را آوردند اینجا یک‏دفعه؟ چه ربطی داشت وسط بحث؟ و ببینید چقدر سخن‏ران صبور است؟ اصبروا و صابروا! یاد بگیرید! بله! پیش می‏آید! این‏ها مشکلات پخش زنده نیست. این‏ها در راستای شعار این سفر است. آن‏وقت تو این را دیدی، غذا که دیر شد تو نق نزن.

یا مثلا حرکت کردی به سمت کربلا، یک‏دفعه حس اُمید در شما اوج گرفت. سریع مناجات چهارم را باز کن. دارم جهت می‏دهم. در راه نگوئید چه کار کنم‏ها! می‏گویم رجوع کنید به همان صحبت‏های نجف. آن‏جا که می‏گفتم، صندلی جابه‏جا شد، آن‏جا، قبل‏اش! آن‏جا که او رد شد!

یا من اذا سئله عبد اعطاه! با امام حسین (ع) حرف بزن در راه. ای کسی که از تو بخواهد به او می‏دهی! یا من اذا سئله عبد اعطاه و اذا أمّل ما عنده بلّغه مُناه! ای کسی که وقتی کسی به تو دل ببندد، آرزو کند، آرزویش را برآورده می‏کنی! حسین (ع) من! با امام‏ات حرف بزن! بعد بگو:

تنهاترین! به ذکر مصیب چه حاجت است؟                 ما را نسیم نام تو دیوانه می‏کند

با امام‏ات حرف بزن! این مفاتیح! مناجات خمس عشر. حالا اگر بخواهم صحبت کنم و خمس عشر را توضیح بدهم میشود یک جلسه مستقل!

حال، می‏آییم جلوتر، قسمت زیارت امیرالمؤمنین (ع). ان‏شاءالله هر وقت که دیگر رفتی حرم امام رضا (ع)، وقتی گفتند برگردید بعد از نماز سمت مضجع نورانی ابی‏الحسن الرضا (ع)، می‏آیی سریع مفاتیح را باز می‏کنی می‏آیی زیارت مطلقه، می‏گویی حاج‏آقا گفتند زیارت امین الله زیارت مطلقه امیرالمؤمنین (ع) بود. زیارت دوم مطلقه هم هست. باز می‏کنی سریع در مفاتیح پیدا می‏کنی. فقط یادت باشد آنجا یک آه هم می‏کشی ها! می‏گوئی یادش بخیر! اینجا نوشته السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده. نوشته السلام علیک یا امیرالمؤمنین (ع) (و اگر در حرم امام دیگری بود نام او را صدا بزنید). مداح برای‏تان می‏خواند السلام علیک یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا! می‏گوئی آخ! یک روز هم نجف بودم و می‏گفتم السلام علیک یا امیرالمؤمنین.

دارد تمام می‏شود ها! فقط در نجف است که می‏شود گفت السلام علیک یا امیرالمؤمنین! فقط در نجف هست که در زیارت جامعه کبیره به‏جای “و الی جدکم بُعث روح‏الأمین” می‏گوئی “و الی أخیک بُعث روح‏الأمین”. آتاکم الله ما لم یؤه احدا من العالمین. اینجا کجاست؟ از همان وقتی که وارد حرم شدیم نفهمیدیم اینجا حرم علی (ع) است یا حرم خداست؟ از همان اذن دخول‏اش نوشته بود: اللهم انّ هذا الحرم حرمک! خدایا این حرم، حرم خودت است! و المقام مقامک! این مقا،م مقام خودت است! من نفهمیدم اینجا نجف است یا خانه خداست؟ من نفهمیدم اینجا نجف است یا مدینه است؟ جلوتر که آداب‏اش را برای ما گفتند نوشته بود السلام علی المدفون بالمدینه! سلام بر پیغمبر (ص) دادید! حواس‏تان بود؟

و الی اخیک بعث روح‏الأمین. این شهر نجف چه شهری است!

یا امیرالمؤمنین (ع)! قرار است از محضر شما در ساعت‏های آینده خداحافظی کنیم برویم محضر پسرتان.

وجود خون خدا را به جان خود پرورد

بزرگ کرب و بلا، طفل خردسال‏اش بود

امام حسین (ع) که همه ما عاشق‏اش هستیم، طفل کوچکی بود که در دامان امیرالمؤمنین (ع) می‏نشست.

از محضر این آقا خداحافظی کنیم، بخواهیم وجودمان را آماده کرده باشند ان‏شاءالله برای زیارت کربلا.

این زیارت‏های مطلقه، هر کدام‏اش یک کل واحد است. همین وسط مفاتیح که گفتیم زیارت‏های امیرالمؤمنین (ع) هست، الآ زیارت مطلقه دوم را خواندید رفتید حرم، این‏بار رفتید حرم، به سمت حرم، یا همین جا نشستید، سه صفحه بروید به سمت جلو، زیارت مطلقه چهارم. زیارت مطلقه چهارم چقدر است؟ نیم صفحه بیشتر نیست. همین جا نیست می‏کنید، هر وقت دل‏تان تنگ شد، هر وقت خواستید با امیرالمؤمنین (ع) صفا کنید، هر وقت همین جا نشستید در نجف، در راه، می‏خواهید سلام دهید، الآن نیت کنید، رفتید حرم به نیت خودتان، یادتان باشد خیلی‏ها به شما التماس دعا گفتند! همین جا بگذارید یاد کنیم، همه آن‏هائی که به شما التماس دعا گفتند، همه آن‏هایی که دل‏شان لرزید، همه رفقایی که جا ماندند، همه آن‏هایی که آه کشیدند، نیت کنید، زیارت مطلقه چهارم را بخوانیم، به نیت همه آن‏هایی که التماس دعا گفتند.

بعد، فردا در راه نجف به سمت کربلا، داری می‏روی به سمت کربلا، یک‏دفعه ایستادی در یک موکب دلت هوس می‏کند می‏گوئی آخ یادش بخیر! نجف! بعد برمی‏گردی، مثلا زیارت پنجم. می‏گوئی خب! به ما گفتند هر یک زیارت مطلقه یک کل واحد است. زیارت پنجم هم مانند زیارت چهارم نصف صفحه است. کمتر هم هست اتفاقا. هر کدام از آن‏ها هم یک دنیا مطلب دارد. ما در سفر قبل، بحث نمودار درختی زیارت مطلقه چهارم را بحث کردیم. بعد، یک سؤال مطرح کردیم که سؤال را اینجا می‏گوئیم، پاسخ‏اش را از کسانی که قبلا آنجا بودند بپرسید. آن‏هائی که در سفر قبل بودند اینجا فعال‏تر شوند. آن‏هائی که چند سفر آمدند احیانا خواستند در این قصه کمک دهند، یک بهانه داشته باشند!

عقل کامل خوب است یا بد است؟ عالی است.

ادب، آن هم ادب پاکیزه خوب است یا بد است؟ عالی است.

آدم عمل زیاد انجام دهد، نماز زیاد بخواند خوب است یا بد است؟ عالی است.

آدم قلب‏اش پاک باشد خوب است یا بد است؟ عالی است.

اما در زیارت مطلقه چهارم که ما الآن خواندیم می‏گوید مراقب باش! ممکن است این‏ها به ضررت تمام شود!

عجب! این زیارت برای زندگی من هم پیام داشته؟ من فکر نمی‏کردم برای زندگی من هم حرف داشته باشد! خدای من!

اللهم ارزقنی عقلا کاملا! خدایا عقل کامل به من بده، نه عقل پاره‏سنگ برداشته درب و داغان! کامل! و لُبّا راجحا! یک عقل ممتاز! و قلبا زکیا و عملا کثیرا و ادبا بارعا! ادب، ادب خوب و درجه یک‏اش! اما حواس‏ات باشد! و اجعل ذلک کُلَه لی. خدایا دعای من چیست؟ فقط این را به من بده، نه! به من بده که به نفعم باشد! و لا تجعله علیه! نشود که به ضررم تمام شود!

سؤال: حالا چطور ممکن است این‏ها به ضررم تمام شود؟

این موضوع نیاز به فکر دارد، که در جمع‏های خودتان، در مسیر نجف تا کربلا که دارید قدم می‏زنید در موردش فکر کنید.

مفاتیح کتابی است که این‏ها در آن هست. از این مسائل در مفاتیح پُر است. به جای اینکه چند کتاب را بخوانید، مفاتیح را چند بار بخوانید. حالا یک‏بارش را خواندید خیلی خوب است، چند بار بخوانید خیلی عالی است.

در مورد بحث امروز دو محور را گفتیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

سرفصل‏های: “صاحب مفاتیح شناسی” و “مفاتیح شناسی”.

بحث اول را با این سؤال پیش بردیم که آقا شیخ عباس قمی چگونه آقا شیخ عباس قمی شد؟ سبک زندگی او چه بود؟ روش زندگی او چه بود؟

من خیلی دوست دارم که کسانی که زندگی بزرگان را می‏بینند این را پیدا کنند: شهید مطهری که شهید مطهری شد چه کار می‏کرد؟ روش‏اش چه بود؟ سیره علمی و عملی‏اش چه بود؟ علامه طباطبائی که علامه طباطبائی شد چه کار می‏کرد که این‏گونه شد؟ حضرت آقا که به این مقامات رسید، این مقامات را از کجا پیدا کرد؟ نکته‏ای است دیگر! سبک زندگی که می‏گویند همین چیزها است. چه کار می‏کردند که این‏گونه می‏شدند؟

این از قسمت اول.

بخش دوم، بخش مفاتیح‏شناسی است. کلی سرفصل‏های مختلف را در این فرصت عرض کردیم. دو تا سؤال هم پیش‏درآمد این بحث بود:

#در_پیاده‏روی_می‏توان

#صد_دلیل_برای_پیاده‏روی_اربعین

ان‏شاءالله این‏ها را بتوانیم انجام دهیم که وقتی آقای‏مان آمدند، بگوئیم که ما ولو چند دقیقه هم که شده در رفع غربت آقای‏مان کمک کردیم. با کار اربعینی‏مان در داستان ظهور چند ساعتی تعجیل اتفاق افتاد، به خاطر کار این جمع. آن روز ان‏شاءالله خوشحال شویم. بگوئیم الحمدلله، این کارها را انجام دادیم باعث شد معرفت زوار بیشتر شود، مردم اربعینی‏تر شوند، امام حسینی‏تر شوند، امیرالمؤمنین (ع) را بیشتر بفهمند. آن‏وقت مقدمه ظهور شد. ان‏شاءالله آن روز خوشحال‏تر خواهیم شد، که بدانیم این کارهای ما بهانه این اتفاق بزرگ بوده.

اگر دعای عالیه المضامین را نخوانده‏اید امروز بخوانید، به‏جهت اینکه وقتی برگشتید گفتند “نجف را ما دعا کردید؟”، قسم‏تان درست باشد. همه کسانی که باید دعا بکنید، در این دعای عالیه المضامین که بعد از جامعه ائمه‏المؤمنین است و بعدتر از زیارت جامعه کبیره، آمده‏اند و آن‏وقت شما می‏توانید بگوئید که من همه شما را دعا کردم. با خواندن این دعا، دیگر هر که پرسید “من را دعا کردی؟”، می‏توانید بگوئید که من شما را دعا کردم.

سخنرانی 6

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا نهتدی لولا ان هدانا الله

خب، کم‏کم باید آماده حرکت به سمت کربلای ابی‏عبدالله الحسین (ع) شویم. وجود نازنین امیرالمؤمنین (ع) را شاکریم که به ما اذن داد در وادی نجف خودمان را برای رسیدن به کربلا آماده‏تر کنیم. کربلای که آرزوی دیرینه همه انبیاء و اولیاء الهی بوده. آدم گاهی اوقات جا دارد به این سؤال فکر کند که حالا چرا من؟ وقتی که در روایات می‏بیند که همه انبیاء الهی از خداوند متعال عاجزانه درخواست می‏کنند تا خداوند به آن‏ها اذن دهد تا یک سفر بیایند به محضر امام حسین (ع)، حالا ما را هم قاطی این جمعیت نورانی زوار کربلا راه داده‏اند. آن هم امام حسینی که باید بزرگ در مقابل چشمان‏مان این عبارت را بنویسیم امام حسینی که جذاب‏ترین بخش دین است. پرسیده بود که آیا روضه و اشک بر سیدالشهداء (ع) واجب است؟ گفته بودند که نه واجب نیست، اما هزاران واجب را در خودش دارد! زیارت امام حسین (ع) اگر واجب به آن معنایی که در ذهن ما هست نباشد، اما هزار واجب به‏واسطه آن اقامه می‏شود. چرا؟ چون محبتی که در این جریان هست، حماسه‏ای که در این جریان هست انسان‏ها را ناخودآگاه تربیت می‏کند، اگر انسان‏ها خودشان اجازه بدهند، اگر انسان‏ها خودشان مقاومت نکنند. امام حسین (ع) خودش کار خودش را خوب بلد است. اگر انسان‏ها به ابن‏زیاد‏های وجودشان کوچه ندهند، امام حسین (ع) خودش وارد دل آن‏ها خواهد شد، اگر این‏ها ممانعت نکنند و راه را کج نکنند و امام‏شان را از سرزمین دل‏شان دور نکنند، امام حسین (ع) خودش راه‏اش را به قلوب انسان‏ها باز خواهد کرد، چرا که امام حسین (ع) اصلا آمده است که هدایت کند. بیت‏الغزل زیارت اربعین این است “و بذل مهجته فیک”. امام حسین (ع) همه هستی خود را داد. چرا؟ “لیستنقذ عبادک الجهاله و حیره الضلاله”. آمده انسان‏ها را تربیت کند، آمده انسان‏ها را از جهالت آزاد کند، از حیرت‏های گمراهی آزاد کند. از همین الآن که قرار است شما سفر خود را اندک اندک به سمت کربلا آغاز کنید و قدم‏های‏تان را بردارید، فکر کنید که قرار است یک سفر تاریخی داشته باشید و به محضر سیدالشهداء (ع) بروید، همان حرکتی که جناب حبیب (ع) داشت و خود را به کربلا رساند. همان حرکتی که جناب زهیر (ع) داشت و خود را به کربلا رساند. همان حرکتی که اصحاب سیدالشهداء (ع) هر کدام‏شان به یک نحوی داشتند و خودشان را به کربلا رساندند. اربعین یعنی تمرین رسیدن به امام (ع). اربعین، یعنی تمرین رسیدن به امام (ع). این درس بزرگ اربعین است. همه تمرین می‏کنند. شما الآن دارید تمرین می‏کنید. از ایران حرکت کرده‏اید، آمده‏اید نجف، حالا می‏خواهید یک نفسی تازه کنید، حرکت کنید سه روز و بعد برسید به محضر اباعبدالله الحسین (ع) در مزار این وجود نورانی و این مغناطیس بزرگ عالم طواف کنید. از الآن فکر کنید اگر در سال شصت هجری بودید، همین دور و اطراف بود دیگر کوفه، آن‏هایی که خواستند برسند حرکت کردند، بعضی از آن‏ها نتوانستند برسند، بعضی‏ها رسیدند اما امام (ع) قبول‏شان نکرد! چه خوب است آدم یک محاسبه نفس داشته باشد. هر کسی با خودش. از الآن حرکت کنید، از الآن فکر را آزاد کنید، به سمت کربلا. دائم هم بین آن دوراهی خوف و رجا باشید. خوف از اینکه امام (ع) قبول‏مان نکند، رجا به اینکه خب ان‏شاءالله که امام (ع) رحمه للعالمین هست، رحمه الله الواسعه هست، از ما قبول خواهد کرد. این خیلی مهم است که در این سفر، زائر محاسبه نفس داشته باشد. این سه روز بهترین فرصت برای محاسبه نفس است. این سه روز خیلی اتفاقات را به عینه خواهید دید. در عمرتان شاید دیگر پیش نیاید و برای افرادی که سفر اول اربعین‏شان است قطعا تا به حال پیش نیامده که سه روز شبانه‏روز به یاد امام‏شان باشند. یک فرصت است ها! از صبح که حرکت می‏کنید اصلا هیچ اتفاقی نیست، مگر اینکه شما را به امام‏تان وصل می‏کند. حرکت می‏کنید موکب می‏بینید، جاده می‏بینید، عمودها را می‏بینید، همه‏شان دارند شما را به امام‏تان وصل می‏کنند. همه‏اش بهانه امام (ع) هست. ما در زندگی که می‏اُفتیم، فوق‏اش یک هیئت برویم، فوق‏اش صبح یک زیارت عاشورایی بخوانیم، فوق‏اش یک توسلی در روز داشته باشیم. در این مسیر سه روز شبانه‏روز دم به دم حرکت شما با امام (ع) است. این یک فرصت است ها! یک فرصتی است که امام حسین (ع) به شما داده ها! نگاه اربعین نرفته‏ها و جامانده‏های اربعین که به شما التماس دعا گفتند به این سه روز شما است ها! ان‏شاءالله وعده من و شما، فردای قیامت همه خواهید گفت یادش بخیر آن سه روز چه فرصتی بود! و خوش به حال آن کسانی که از این سه روز فرصت پیاده‏روی بهترین استفاده را کنند. آن‏هایی که چند سفر آمده‏اند تصدیق می‏کنند که معنویت این جاده کم از معنویت خود حرم سیدالشهداء (ع) ندارد. لذا، خیلی ما عجله‏ای که حالا بخواهیم بدویم برویم حرم نداریم. در این مسیر هم می‏خواهیم بهترین استفاده‏ها را ببریم. این مسیر نجف – کربلا باید عبادت‏گاه عشاق باشد. باید خودشان را آماده کنند در این مسیر، سه روز. بهانه هم زیاد در این مسیر هست. از همان مجروح شدن پاها و طاول زدن پاها بگیرید همه‏اش بهانه است، همه‏اش روضه است، تا یک کودکی که کنار جاده یک لیوان آب دست شما می‏دهد. امام حسین (ع) بهانه گذاشته است، سه روز یک لحظه از امام‏ات غافل نشوی. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب‏خانه چیست؟ سه روز با امام‏تان زندگی کنید. کسی سه روز با امام‏اش زندگی کند چه خواهد شد؟ کم‏ترین اتفاق‏اش این است که به مقام حضور خواهد رسید و کسی که به مقام حضور برسد، کم‏ترین اتفاق در زندگی‏اش این است که دیگر گناه نخواهد کرد. برکات زیادی دارد این اتفاق. بگذارید در نجف این داستان را عرض کنم. شاعری به نام سرمد یک شعری را برای امیرالمؤمنین (ع) گفته بود:

سرمد! اگر معامله حشر با علی (ع) است

من ضامنم! تو هر چه توانی گناه کن!

در عالم رؤیا آقای ما امیرالمؤمنین (ع) را دید. حضرت فرمودند: سرمد! خدا به تو خیر دهد. برای ما شعر گفتی. اما شعر تو دو تا اشکال داشت. (سرمد گفت) آقاجان چیست؟ من آن‏ها را اصلاح می‏کنم. حضرت فرمودند: اشکال اول این است که گفتی “اگر”! مگر شک داری که علی (ع) قسیم الجنه و النار است؟

مگر شک داری که فردای قیامت همه کارها دست این آقا است؟ مگر شک داری که فردا اگر این آقا از ما قبول بکند، همه مشکلات دنیا و آخرت ما حل است؟

حضرت فرمودند: سرمد! شعر خود را درست کن. بگو: “سرمد! یقین، معامله حشر با علی (ع) است”

عاشقی که با اما و اگر نمی‏شود.

این اشکال اول شعر تو بود.

اشکال دوم شعر تو اینجاست. گفته بودی:

سرمد! اگر معامله حشر با علی (ع) است

من ضامنم! تو هر چه توانی گناه کن!

کسی که علی (ع) را دوست داشته باشد که گناه نمی‏کند!

کسی که خود را در محضر امام‏اش ببیند که گناه نمی‏کند! این شعر را حضرت خودشان اصلاح کردند. فرمودند شعر کامل این است:

سرمد! یقین، معامله حشر با علی (ع) است

شرم از رخ علی (ع) کن و کم‏تر گناه کن!

کسی خودش را در محضر امام‏اش ببیند، که این سه روز پیاده‏روی بهترین فرصت است، شما سه روز خودتان را در محضر امام‏تان می‏بینید. این یعنی بهترین تربیت.

آن‏هایی که دنبال کلاس اخلاق می‏گشتید! امام حسین (ع) خودش یک کلاس اخلاق سه روزه گذاشته اینجا! آن‏هایی که شرکت کنند و فعال شرکت کنند، چنان در دنیا و آخرت‏شان آدم شوند! سه روز با امام‏شان زندگی کنند. پای‏شان درد گرفت، بگویند فدای سر امام حسین (ع). در راه قدم بزنند بگویند آخ حسین (ع)!

دائم در محضر امام (ع) باشیم، کم‏ترین‏اش این است که گناه نمی‏کنیم. کسی در محضر امام (ع) وارد شود و سه روز در محضر امام (ع) باشد و این حس را حفظ کند که دیگر یک‏پارچه نور می‏شود. در خانه، در محله‏اش در دانشگاه به رفقای خود نور می‏پاشد. این سه روز بهترین قطعه عمر شما است. این از رجاء قصه، از اُمید قصه.

اما، دائم به خودتان این تشر را بزنید! نکند امام حسین (ع) از من قبول نکند؟ نکند حسین (ع) مرا رد کند؟

این خوف و رجا را با هم همراه کنید، این معجون آدم را تربیت می‏کند.

یک قلم و کاغذ هم بردارید، بگوئید خب اگر الآن من سال شصت هجری بودم و محضر سیدالشهداء (ع) می‏رسیدم آیا مشکلی داشتم که حضرت بگویند خب برو اول آن مشکل را حل کن بعد بیا! چون بودند کسانی که رسیدند کربلا، شب عاشورا کنار امام‏شان بودند، حضرت فرمود که آن‏هایی که حق‏الناس به گردن‏شان هست بلند شوند بروند! حق‏الناس صاف‏نکرده‏ها نمانند! از الآن یک محاسبه نفس کنیم، یک قلم و کاغذ در راه داشته باشیم، هی فکر کنیم من محضر امام زمان (عج) هم برسم، ان‏شاءالله ظهور کنند و برسیم به محضرشان، این امام هم مانند همان امام عاشورا هستند ها! فرقی نمی‏کند! نگاه می‏کنند می‏گویند خب شما هنوز کارهای خود را انجام نداده‏ای، برو کارهای خود را انجام بده بعد بیا! هنوز نماز و روزه‏های تو مانده، هنوز دیونی به گردن داری! برو اول آن‏ها را ادا کن، بعد بیا!

موارد مالی زندگی، احکام و غیره. هنوز اولیات زندگی را نمی‏دانیم. اول برویم احکام را یاد بگیریم، نماز و روزه و چه و چه. هنوز آن‏ها را یاد نگرفته‏ایم!

الآن تمرین است. سه روز تمرین رسیدن به امام (ع). یک مانور اربعینی داریم ما! خوش به حال کسی که خودش در این سه روز تمرین کند ببیند کجا در زندگی‏اش باید سنگ‏تمام بیشتری بگذارد؟ یک برگه جدید باز کنید و این‏ها را فهرست کنید. ببینیم تا سال بعد، باید چه کار کنیم که وقتی سال بعد سفر اربعین را خواستیم آغاز کنیم بگوئیم آقاجان! یک‏سال رفتم کار کردم ها! چقدر می‏چسبد آدم یک‏سال به خاطر امام حسین (ع) به آب و آتش بزند خودش را!

دیگر از این هوادارهای فوتبال که کم‏تر نیست عشق ما! این‏هایی که آبی و قرمز هستند به آب و آتش می‏زنند خودشان را از نوک پا تا سرشان رنگ آن تیم‏شان می‏شوند. می‏گویند به عشق تیم‏مان از فلان شهر کندیم آمدیم تهران که مثلا فلان تیم را ببینیم، فلان بازی‏اش را ببینیم. عشق بیاید وسط، همه چیز حل می‏شود. امام حسین (ع) که بیاید وسط معادلات، همه‏چیز به هم می‏ریزد. امام حسین (ع) جذابترین بخش دین است. خوشا به حال کسانی که از این فرصت بی‏بدیل اربعین، این سه روز، بهترین استفاده را کنند و ان‏شاءالله بتوانند بهترین مقدرات زندگی‏شان را در این مسیر رقم بزنند.

این بحث معرفتی کار. حال، امروز دو جلسه اجرایی هم خواهیم داشت که اگر آن اجرائیات درست لحاظ شود بهترین استفاده معنوی را خواهیم کرد، اگر آن اتفاقات رقم نخورد و آن موراد اتفاق نیفتد، رسیدن ما به امام (ع) هم سخت خواهد شد. باید همراه هم به امام (ع) برسیم دیگر.

یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون.

این جریان، یعنی رسیدن به امام (ع).

اربعین یعنی یک فرصت. یعنی یک جمع حرکت می‏کند. چون جمع حرکت می‏کند، ملزومات جمعی را باید در نظر بگیریم. لذا، من تقاضا می‏کنم حتما در کنار این مباحث معرفتی، به بخش اجرایی هم هماهنگ با عزیزان مسئول توجه داشته باشید و در راه به این موارد عمل کنیم تا ان‏شاءالله یک سفر خوب و با کیفیتی را داشته باشیم.

سخنرانی 7

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

این سفر از آن سفرهایی است که می‏شود در مسیر نجف تا کربلا تجربه‏های جدیدی داشت که شاید در کل زندگی ما توفیق آن تجربه‏ها و آن عبادت‏‏ها را کم‏تر پیدا کنیم. سه تا از نمونه‏های آن را همین جا عرض می‏کنم:

  1. ما در عمرمان شاید کم‏تر پیش آمده باشد که زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخوانیم. بزرگان معرفتی ما توصیه‏های اکید داشته‏اند که در زندگی‏تان شده یک‏بار این کار را انجام دهید. زیارت عاشورا بخوانید، با صد لعن و صد سلام. کم‏تر پیش می‏آید در این مشغله‏های زندگی ما این کار را انجام دهیم، هر چند در نجف که ما در کنار مضجع جناب شیخ مرتضی انصاری بودیم، ایشان از آن کسانی بودند که می‏فرمایند زمانی که من به سن تکلیف رسیدم چند عبادت را هر روز در برنامه کاری خودم داشتم. یک، هر روز یک جزء از قرآن را می‏‏خواندم. دو، این بود که هر روز زیارت عاشورا می‏خواندم آن هم با صد لعن و صد سلام. در این مسیر نجف تا کربلا یکی از بهترین فرصت‏هائی که هست، در کنار این که با هم صحبت می‏کنید، در کنار این که این فضاهای معنوی را می‏بینید، یک تسبیح تربت خرج‏اش هست و یک فرصت کوتاه در مسیر نحف – کربلا بگذارید و یک زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخوانید. این یکی از آن عبادت‏هایی است که آدم می‏تواند در این مسیر یک‏بار بچشد و آثارش را هم ان‏شاءالله در زندگی خود ببیند. اصل زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام است. اواخر عمر علامه طباطبائی، همه فکر و ذکرشان شده بود همین. از بس که این سلام‏ها و لعن‏ها انسان را رشد می‏دهد. فقط یک نکته‏ را در پرانتز عرض کنم، ما وقتی که سلام به محضر سیدالشهداء (ع) عرض می‏کنیم، حالا اینکه ما آیا سلام می‏دهیم امام جواب سلام ما را می‏دهند؟ اینکه نه! امام سلام داده‏اند! ما این سلامی که می‏دهیم جواب سلام امام (ع) است. چون، محال است در خیری ما بر امام (ع) سبقت بگیریم. امام (ع) جذبه‏ای در ما می‏اندازد، او سلام می‏دهد، ما به او جواب سلام می‏دهیم. این بحث بماند. وقتی انسان زیارت عاشورا می‏خواند و صد لعن و صد سلام می‏دهد، این قطعا آثاری در زندگی او خواهد داشت. این اولین تجربه‏ای است که در این مسیر داشته باشید.
  2. ما در این مسیر توفیق سحرخیزی را پیدا می‏کنیم. در این مسیر داریم قدم می‏زنیم، سحر را داریم استفاده می‏کنیم. نفس سحر بیدار شدن موضوعیت دارد. نفس درک سحر خودش عامل رشد است. در کنار این که انسان سحر بیدار شده می‏تواند یکی از آن عبادت‏هایی را که ما باز کمتر فرصت می‏کنیم، انجام دهد نماز شب است. نماز شب چند رکعت است؟ یازده رکعت. چند چند است؟ چهار تا دو رکعت به نیت نماز شب، یک دو رکعت به نیت نماز شفع و یک تک رکعت هم به نیت نماز وتر. این‏قدر راحت‏اش کرده‏اند، این‏قدر خدا به ما کوچه داده که، این‏قدر فرصت داده که ما اهل نماز شب بشویم و ما هم این‏قدر بزرگ‏منشانه کوچه ندادیم به خدا، گفتیم خدایا حالا بگذار فعلا ببینیم چه می‏شود! یازده رکعت. باز هم خدا کوتاه آمده. شما دو رکعت در طول شب بخوانید، شما را جزء غافلان نمی‏نویسم. شما دو رکعت در طول شب بخوانید، شما را جزء نماز شب خوان‏ها حساب می‏کنم. باز هم گفتیم خدایا ان‏شاءالله با شما تماس می‏گیریم! دیدید بعضی وقت‏ها می‏خواهیم محل ندهیم به کسی می‏گوئیم حالا شما شماره‏تان را بدهید، تماس می‏گیرم با شما بعدا! دو رکعت! آن را هم گفته‏اند که شما اگر خوف آن را دارید که شب را درک نکنید، وقتی می‏خواهید بخوابید نماز شب بخوانید. خصوصا در این ایام پائیز و زمستان که شب‏ها بلند است، اصلا دیگر خیلی وقت‏ها که از نیمه‏شب رد شده و ما تازه می‏خواهیم استراحت کنیم، چقدر کم‏توفیق هستیم، خودمان خودمان را محروم می‏کنیم. دو رکعت می‏شود در وقت‏اش خواند. این‏قدر خدا کوچه داده است باز هم به بندگانش برای این که اهل این عبادت بشوند، که روز قیامت دارد که خدا چه چشم‏روشنی به این‏ها خواهد داد! تعبیر قرآن است. این نماز شب یک چیزی است برای خودش! که می‏گوید علامه طباطبائی وقتی آمد نجف، استادش مرحوم علامه قاضی ایشان را دید و فرمود: “آقا سید محمدحسین! دنیا می‏خواهی نماز شب، آخرت می‏خواهی نماز شب!”. این‏قدر کار راحت شده است، گفته‏اند دو رکعت بخوانید. باز هم شرط را برداشته‏اند. دیگر ببینید ما اینجا چقدر داریم دستی دستی خودمان را محروم می‏کنیم. گفته‏اند رو به قبله بودن شرط نیست! سر سجاده بودن شرط نیست! خیلی اذیت می‏شود، سوره‏اش را هم نخوانی، عیب ندارد! دو رکعت در این مسیر بخوانید، شما را هم بنویسند جزء نماز شب خوان‏های مسیر نجف – کربلا. با امام حسین (ع) شروع کنیم یک‏بار نماز شب خواندن را. الآن اگر وضو دارید، من همین‏جا به صورت کارگاهی، نیت می‏کنم دو رکعت نماز شب می‏خوانم، شما هم مثل من. نماز مستحبی را به جماعت نمی‏شود خواند. اصلا نیاز به قبله نیست. نیاز به سجاده نیست. آقا! رکوع و سجود چه؟ با اشاره دست. سوره هم نخواستید بخوانید، نخوانید. خدایا ما را جزء نماز شب خوان‏ها بنویس. (پس از اقامه نماز شب توسط حاج‏آقا علوی) چند ثانیه شد؟ چهل ثانیه هم نشد! چند شب ما خودمان را دستی دستی از نماز شب محروم کردیم؟

شب‏های دراز بی‏عبادت چه کنم؟

قلبم به گناه کرده عادت چه کنم؟

گویند کریم است و گنه می‏بخشد

او بخشد اگر، من از خجالت چه کنم؟

ما این عمر را داریم دستی دستی مفت از دست می‏دهیم. ان‏شاءالله به برکت سیدالشهداء (ع) #تجربه‏های_جدید می‏توان در این مسیر داشت. یکی از این تحربه‏های جدید زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام هست. یکی از این تجربه‏ها نماز شب است. ان‏شاءالله همیشه اهل سحر باشیم. ان‏شاءالله همیشه اهل نماز شب باشیم. باز هم خدا کوچه داده، گغته اگر کسی سحر هم بیدار نشد و نرسید به قافله نماز شب خوان‏ها، من باز هم فهرست را باز گذاشتم، آن هم این است که قضای نماز شب را بخواند. روایت داریم اگر کسی قضای نماز شب‏اش را بخواند، خداوند به فرشتگانش رو می‏کند و می‏فرماید: فرشته‏های من! نماز شب را بر او واجب نکرده بودم، ولی او دارد قضای چیزی که بر او واجب نبوده را می‏خواند ! خداوند مباهات می‏کند به این بنده خودش. قضای تمام نماز شب‏های گذشته را می‏توان خواند. مثلا الآن شلوغ است، در صف شلوغ ورودی حرم ایستاده‏ایم، مانده‏ایم چه کار کنیم. وضو که داری. همان جا بایست و دو رکعت قضای نماز شب بخوان. آدم باید زرنگ باشد. یک تیر و دو نشان! قدم‏های شما عبادت است. همین که قدم برداشته‏اید در این مسیر، هر قدم‏اش برای شما می‏نویسند. خوش به حال کسی که این قدم‏ها را با یک عبادت دیگری هم همراه کند.

  • ما در این مسیر نجف – کربلا یکی از بهترین زمان‏های عمرمان را خواهیم گذراند، آن هم با این حال که سه روز زیر نگاه مستقیم سیدالشهداء (ع) هستیم. این تجربه را ما در هیچ زمان دیگری به این کیفیت نخواهید دید. این را در افتتاحیه حرکت‏مان نجف هم عرض کردم، باز هم تکرار می‏کنم. شما ممکن است خیلی هیئتی باشید، یک هیئت هفتگی بروید و در هفته دو ساعت به یاد امام حسین (ع) باشید و گریه کنید و اشک بریزید و سخن‏رانی گوش کنید و این‏ها. دو ساعت! خیلی اهل روضه باشید، هر روز بلند شوید یک زیارت عاشورا بخوانید، پنج دقیقه، ده دقیقه، یک‏ربع! اما در این مسیر به برکت سیدالشهداء (ع) شما هر لحظه متوجه‏اید! دقت کردید؟ هر لحظه شما در مقام حضور قرار دارید. هر لحظه تک‏تک این علامت‏ها، ای پرچم، این عمود (این عمود چند است؟ چقدر مانده است تا امام حسین (ع)؟ چقدر مانده است تا کربلا؟)، این مسیر دائم شما را به امام حسین (ع) می‏رساند. پای‏تان درد می‏گیرد، خسته می‏شوید، چرا کم نمی‏گذارید؟ چرا کم نمی‏آیید؟ چرا کوتاه نمی‏آیید؟ چرا در این راه با ثبات قدم، قدم برمی‏دارید؟ می‏گویید چون در مقابلم بهشتی است به نام حسین (ع). خب این فرصت را به‏عنوان یک فرصت ناب زندگی خودتان در نظر بگیرید. خوب است، با هم صحبت کنید، در مورد همین مباحث، در مورد مباحث مهمی که می‏دانید مهم است، اما یک خلوت هم داشته باشید، دنبال روضه‏خوان هم نگردید. این جا همه‏اش بهانه روضه است. پاهای‏تان درد گرفت، بگوئید خوشا دردی که درمان‏اش حسین (ع) است. در این راه قدم برمی‏دارید، بگوئید خوشا راهی که پایان‏اش حسین (ع) است. رسیدید کربلا، بگوئید خوشا مُلکی که سلطان‏اش حسین (ع) است. در حال انقلاب روحی خودتان، در اشک و ناله خودتان، بگوئید خوشا جانی که جانان‏اش حسین (ع) است. اینجا دیگر باید دنبال بهانه بگردید. از آن نازدانه کوچکی که کنار جاده به شما آب تعارف می‏کند تا آن خانمی که کنار راه روی زمین می‏نشیند و چادرش خاکی می‏شود، تک‏تک این‏ها بهانه است.

تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟

ما را نسیم نام تو دیوانه می‏کند

این‏قدر آدم باید شرمنده‏کش امام حسین (ع) بشود در این جاده! این را من همیشه می‏گویم، در این مسیر آدم حرکت می‏کند، حس می‏کند چقدر برای امام حسین‏اش کم کار کرده است. خدا نکند کسی زمین‏گیر امام حسین (ع) شود! البته خدا بکند! خدا بکند که انسان زمین‏گیر امام حسین (ع) بشود! دیگر همه‏اش می‏خواهد بدود! همه‏اش می‏خواهد کار کند! یک شهیدی بود در کربلای ابی‏عبدالله الحسین (ع) سال شصت هجری، جناب سعید بن عبدالله حنفی است. این آدم از آن آدم‏های عجیبی است که در این مسیر نجف – کربلا جا دارد از او یاد کنیم. چهار مرتبه مسیر کوفه به مکه را رفت. نامه کوفیان را از کوفه به مکه آورد، سیصد فرسخ. جواب سیدالشهداء (ع) را از مکه به کوفه برد، ششصد فرسخ. جواب حضرت مسلم (ع) را از کوفه برد مکه، نهصد فرسخ. با سیدالشهداء (ع) همراه شد از مکه تا کربلا، هزار و دویست فرسخ. هزار و دویست فرسخ به‏پای امام‏اش دویده است. این آدم را شما در نظر بگیرید. آن‏وقت روز عاشورا وقتی که هنگام نماز ظهر روز عاشورا شد، که جان عالم فدای آن نماز، که همه فرشتگان خدا آن نماز را به تماشا ایستاده بودند، آمد از امام‏اش اجازه گرفت. آقاجان! اجازه می‏دهید مقابل نماز شما بایستم و مدافع نماز شما شوم؟ همراه رفیق‏اش جلوی امام حسین (ع) ایستادند. بعد با هم قراری گذاشتند، گفت: رفیق! نمی‏گذارند امام‏مان نماز بخواند. دارند تیر پرتاب می‏کنند. بیا یک قراری با هم بگذاریم. هر تیری که به سمت امام (ع) نشانه رفت، ما سپر نماز امام (ع) شویم. اگر به سمت سینه امام‏مان تیر پرتاب کردند، ما سینه سپر کنیم. اگر به سمت سیمای آقای ما تیر پرتاب کردند، ما سیمای خودمان را سپر کنیم. ایستاده بود مقابل امام‏اش، تیر می‏خورد کیف می‏کرد! می‏گفت مقابل امام من است دیگر. شما هم پاهای‏تان که درد گرفت، بگوئید امام حسین (ع)! فدای شما. حسین (ع) که می‏بیند! او لذت می‏برد، می‏گفت امام من دارد می‏بیند! مقابل امام من است! شما هم هر وقت پاهای‏تان درد گرفت، پاهای‏تان مجروح شد، خسته شدید، بگوئید عیب ندارد، حسین (ع) دارد من را می‏بیند! هی تیر می‏خورد. یک تیر، دو تیر، ده تیر، تاریخ نوشته با هر زحمتی بود خودش را نگه داشت. به خودش التماس می‏کرد، پاهای من! هنوز حسین (ع) نمازش تمام نشده! هر وقت در راه کم آوردی، بگو هنوز به امام خود نرسیده‏ام! پاهای من! یک مناجاتی شهید مصطفی چران با پاهای خود دارد، می‏گوید: “پاهای من! هنوز با شما کار دارم”. بگوئید پاهای من! هنوز من را به آقایم نرسانده‏اید ها! رفیق نیمه‏راه نباشید! من قرار است به امام خود برسم. هی تیر می‏خورد. ده تیر، سیزده تیر به این پیکر اصابت کرد، با هر زحمتی بود خودش را نگه داشت. تا نماز امام (ع) تمام شد “السلام علیکم و رحمه الله و برکاته”، دیدند اُفتاد روی زمین. این‏قدر این  تیرها در بدن‏اش فرو رفته بود، وقتی اُفتاد روی زمین، می‏گویند این بدن روی زمین قرار نگرفت. دیدند امام‏مان آسیمه‏سر آمد بالای سر سعید بن عبدالله ببیند چه شده. یک حرفی می‏خواست بزند سعید بن عبدالله. با هر زحمتی بود یک سؤالی پرسید. گفت: آقاجان! أوَفَیتُ یابن رسول‏الله؟ حسین (ع)! خوب شد؟ حالا من را خریدی آقا؟ در این راه هی بهانه جور کنید برای روضه خواندن خودتان. بهانه جور کنید برای گریه کردن. بگوئید: آقاجان! یکی دو روز است دارم به عشق شما قدم برمی‏دارم. خواستنی‏تر شدم؟ خوب شد حسین (ع)؟ برای شما دارم خودم را اذیت می‏کنم. من را خریدی یا نه؟ قبول است؟ این را که عرض کرد به سیدالشهداء (ع)، حضرت یک لبخندی زدند فرمودند: سعیدجان! نعم، أنت أمامی فی الجنه. سعیدجان! عیب ندارد. غصه نخور. تو مقابل من در بهشتی. این هم یک نکته قشنگی است. شما هر شب بعد از سفرتان، هر شب که خواستید استراحت کنید، رو به کربلا کنید، یک شب محاسبه نفس بکنید با خودتان در این مسیر. بگوئید: آقاجان! این کارهائی که من امشب انجام دادم مقبول شما بود یا نه؟ این قدم‏هائی که برداشتم، این زیارت عاشورایی که خواندم، این نماز شبی که خواندم، این اشک‏هایی که ریختم را خریدی یا نه؟ امام زمان (عج)! پشت یکی از این کوله‏ها نوشته بود: اگر در جاده از کنارم گذشتی و نشناختمت سلامٌ علیکم. با خودتان نجوا کنید. قطعا امام زمان (عج) در این مسیر خواهد آمد. مگر نفرمودند زیارت اربعین جزء نشانه‏های مؤمن است؟ مگر خودشان دعوت نکردند؟ مگر این روایت از امام عسکری (ع) نیست؟ مگر می‏شود پدر دعوت کند، پسر نیاید؟ امام عسکری (ع) دعوت کرده اربعین همه بیایند کربلا. مگر می‏شود مهدی (عج) فاطمه (س) نباشد در این جمع؟ با امام زمان‏تان حرف بزنید!

امام زمان! برای یاوری شما چقدر آماده شدم؟

سخنرانی 8

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود این است که در سفر اربعین، یک زائری که می‏آید و این جلوه‏ها را می‏بیند، می‏پرسد چه کار کنیم در این مسیر؟ می‏گوئیم کار خاصی نیاز نیست انجام دهی. کار خاص را خود سیدالشهداء (ع) انجام داده‏اند. شما فقط تماشا کنید. تماشا کنید و یاد بگیرید. اما اگر کسی خواست از این فناوری اربعین که قرار است تمدن‏سازی کند برای ما ان‏شاءالله، نقش و سهمی داشته باشد، راه آن این است که در این جریان بتواند یک ارزش افزوده تولید کند. یک کلام! ارزش افزوده.

یعنی چه ارزش افزوده داشته باشیم؟

زائر: یعنی آدم یک کار خوبی کند، یک ایده نوئی، یک چیزی که قبلا نشده، الآن انجام دهیم که بهتر شود.

بله. این‏همه ظرفیت در این جاده هست، فقط کافی است که کسی این‏ها را ببیند. یادم نمی‏رود آن ایام خادمی شهداء در هویزه، که فکر می‏کنم سال 87-88 بود، رفقای خادمی هویزه یک ذوقی به خرج داده بودند یک رده‏ای ایجاد کرده بودند به‏نام رده “شابز” که مخفف “شبکه انهدام بنیادین زباله” بود و خودش دو زیرمجموعه داشت: شابز سرویس‏ها و شابز خود مزار. جمع این دو می‏شد همان “اَبَرشابز” یا “شابز اعظم” که باید حتما یک سال یا دو سال خادم می‏بود، کار می‏کرد و تجربه‏دار بود. ما یک شابزی عمومی هم داشتیم، بعد از ورزش صبح‏گاهی که صبح انجام می‏شد و قبل از صبحانه دوستان یک شابزی عمومی داشتند، در کل مزار می‏چرخیدند و زباله‏ها را جمع می‏کردند و فارغ از آن رده خاص بود، بچه‏های کفش‏داری و بچه‏های فرهنگی و… همه باید شابزی عمومی هم می‏کردند. یکی از این رفقا که آدم باصفایی هم بود گفت: “امام حسین (ع)! ما را بطلب بیائیم کربلا. زباله‏های اینجا که هیچ، زباله‏های راه تو را هم جمع می‏کنیم”. این یک ایده خام اولیه بود. الآن این ایده شده طرح “جای پای یار” که ممکن است اگر در مسیر دیده باشید. می‏گویند این مسیر جای پای امام زمان (عج) است و زباله‏های روی زمین را با یک سازوکاری جمع می‏کنیم. این یک کاری شد که الآن ارزش افزوده ایجاد کرد. یک طرح و ایده شد یک چیز بیرونی. یک قالبی که می‏تواند خدمت‏رسانی کند. حالا من و شمای دانشجو در این فضا چه کار می‏توانیم انجام دهیم که برای سفرهای بعد اربعین یک جریان مبارک ایجاد کند؟ مثلا برای نمونه، ما به خواهران در گروه‏های قبل هم عرض کردیم، سال پیش هم اشاره‏اش را گفته بودیم که ما الآن مثلا می‏توانیم یک نرم‏افزار یک برنامه کاربردی اربعینی داشته باشیم که یک قسمت از آن پیشنهادهای اربعینی باشد، یک قسمت‏اش منابع اربعین باشد، یک قسمت‏اش بحث‏های جذاب مسیر باشد، یک قسمت‏اش تجربیات باشد، یک قسمت‏اش سؤالات قابل تأمل باشد و…

ما برای گروه‏های قبل هم سه سؤال تأمل‏برانگیز مطرح کردیم، که اینجا هم مطرح می‏کنیم:

  1. فرض کنید در راه رسیدن به کربلا، در مسیر، یا در خود حرم سیدالشهداء (ع) یک‏دفعه دیدید که یک دعوای یک عزیز ایرانی با یک عزیز عراقی پیش آمده، که پیش هم می‏آید. مثلا دم در حرم ایستاده‏اید و آن طرف هم می‏گوید “جمع‏اش کنید با این خادمی‏تان! بیائید ایران، بیائید مشهد ما، نشان‏تان دهیم”! چقدر اخلاص در این حرف موج می‏زند! چقدر تواضع در این حرف موج می‏زند! آن عزیز هم دو تا حرف بگذارد روی این و پس بدهد و این چرخه تکرار شود. حال، این وسط من به‏عنوان یک زائر چه کار باید کنم؟ چه واکنشی باید نشان دهم؟ رد شوم؟ در این مورد چه کار باید کرد؟ چه باید گفت؟ مثلا می‏توان به طرف ایرانی گفت این عزیزان عراقی که می‏ایند به ایران، شما یک لیوان آب خالی دست این‏ها می‏دهید که این توقع را هم از این‏ها _که از جان و دل هم مایه می‏گذارند_ دارید؟
  2. اگر در این مسیر نجف – کربلا یا در حرم سیدالشهداء (ع) گفتند این خانم استاد فلان دانشکده فلان دانشگاه غربی است و اولین سفری است که اربعین به اینجا آمده است. شما چه نکته‏ای برای گفتن به او دارید؟ چه حرفی برای طرح موضوع دارید که برای ایشان جالب باشد؟ اولین تجربه برای ایشان است که به‏عنوان یک فرد نخبه و زبده از آن‏طرف آمده اینجا و اولین سفر او هم هست. کم هم نداریم از این موارد. یک چیزی به نام اربعین شنیده و آمده است. حالا شما چه چیزی می‏خواهید به او بگوئید؟ روی این موضوع فکر کرده‏اید؟
  3. ان‏شاءالله وقتی که شما، خصوصا سفر اولی‏ها برگردید، هزار هزار چشمِ انتظار کشیده منتظرند که از شما بشنود این سفر را. شما در خانواده خود خبرگزاری محترمی خواهید شد، از اربعین. خانم خبرنگار! چه خواهید گفت؟ چه آتشی از کربلا را در نیستان این دل‏ها به پا خواهید کرد؟ اصلا بنا دارید این کار را انجام دهید؟ اگر بنا دارید، چه می‏خواهید بگوئید؟

چون در کره مریخ دیده شده که با تلسکوپ‏ها بعد از این که حیات را در آن جا اثبات کردند، فهمیدند عده‏ای از آن جا که برمی‏‏گردند می‏گویند: “آن جا خیلی شلوغ بود. کثیف هم بود. سال بعد هم نروید اربعین. من هم سال بعد، اربعین نمی‏روم. شلوغ هم هست، وقت‏های دیگر بروید بهتر است”. که اینجا، آن اشخاصی که آمدند بازدید می‏گویند: “نه بابا! توریست که نبودی شما می‏خواستی بروی به حرم برسی”! آن‏‏ها جمع‏اش می‏کنند! می‏گویند نه! سال بعد هم شما را به خدا برو اربعین! اصلا ما شما را کمک می‏کنیم. ما اربعین جامانده‏ها شما را کمک می‏کنیم بروی کربلا. ولی خواهش می‏کنیم وقتی برگشتی دوباره نق نزن! می‏ترسیم همسایه بغلی‏ها سرد شوند! ما که سرد نمی‏شویم.

داشته‏ایم این اتفاقات را که طرف از اربعین که برگشته به‏جای این که دل‏گرم کند و عامل وفاق و قوت قلب شود برای این جریان و کمک بدهد کاری را حل کند، دیگران را دل‏سرد کرده است!

در طول مسیر به این سه سؤال و فهرست سؤالات خودتان فکر کنید. این مسیر با این نگاه‏ها باید همراه شود. این جاده باید جاده ذکر و فکر باشد. هم باید در آن نماز شب خواند، هم باید در آن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام خواند و هم باید این فکرها را در کنارش داشت. ذکر منهای فکر، یک قسمت کار را ندارد. فکر منهای ذکر هم می‏شود آن روشن‏فکرنمائی بعضی‏ها. نه! هم اشک بریزید و هم این سؤال را از خودتان و دوستان‏تان در مسیر بپرسید.

گرچه دوریم، به یاد تو قدح می‏گیریم

بُعد منزل نبود در سفر روحانی

از همین جا باز هم با وجود نازنین سیدالشهداء (ع) سخن بگوئیم و خود را در محضر امام‏مان ببینیم. به این توصیه جناب “عابس” که به دوست خود “شوذب” این‏گونه می‏گفت که: “رفیق! این نصیحت را از من بشنو، وقتی می‏خواهی به میدان بروی، مقابل امام حسین (ع) چند قدمی راه برو”. حال، این هم تذکری به همه بزرگواران اربعینی، که اگر خواستید حرکت کنید به سمت کربلا، چند قدمی هم مقابل امام‏تان راه بروید. مقابل چشم امام خود قرار بگیرید، تا سیدالشهداء (ع) شما را هم جزء یاوران خود بنویسد.

همه شهیدان حسین (ع) وقتی قرار بود به میدان بروند، چند قدمی مقابل امام‏شان راه می‏رفتند. شما هم امروز در این بین‏الطلوعین به نیابت از شهدای کربلا چند قدمی مقابل امام‏تان راه بروید. بگوئید: آقاجان! ما را هم در رده شهیدانت می‏نویسی؟ در مقابل حجم نگاه امام‏تان قرار بگیرید. این رسم شهدای کربلا بود. همه شهدا مقابل نگاه امام‏شان قدم می‏زدند تا سیدالشهداء (ع) آن‏ها را در رده شهیدان خودش بنویسد.

اما عرض من با یک شهید نازنین، عرض دیگری است! می‏خواهم بگویم همه شهدا اگر مقابل سیدالشهداء (ع) راه رفتند، شما خواهش می‏کنم این‏قدر مقابل چشمان پدر راه نرو…

سخنرانی 9

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

فردی به محضر وجود نازنین امام صادق (ع) رسید.

حضرت فرمودند: از کجا آمدی؟ برای چه آمدی اینجا؟

شخص گفت: برای زیارت امام حسین (ع) آمده‏ام.

حضرت فرمودند: هیچ حاجتی نداشتی؟ فقط آمدی زیارت کنی؟

گفت: بله. دلم برای امام حسین (ع) تنگ شده بود، آمدم کربلا زیارت کنم، سلام بدهم، نماز بخوانم، برگردم سمت خانواده‏ام.

حضرت فرمودند: در این زیارت چه می‏بینی؟ چه جیزی در این زیارت عاید تو می‏شود؟

پاسخ داد: در این زیارت، برکت در وجود خودم، در اهل و عیالم، در اولادم، در زندگی‏ام می‏بینم. وقتی به کربلا می‏آیم امام حسین (ع) برکت می‏دهد. و امام حسین (ع) حاجاتم را به من می‏دهد.

سپس حضرت تعابیر آن فرد را تکمیل کرده و فرمودند: می‏خواهی من یک فضیلت دیگری را برای این عمل به تو بگویم؟ برکت در مال، جان زندگی و اموال را که خودت دیده‏ای در کربلا هست، می‏خواهی یک چیز اضافه‏تر به تو بگویم؟

عرضه داشت: آقا بفرمائید.

حضرت فرمودند: کسی که کربلا برود، خداوند ثواب یک حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص) به او می‏دهد.

آن فرد تعجب کرد.

حضرت با دیدن تعجب آن فرد فرمودند: دو حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).

فرد باز هم تعجب کرد.

این روال (تعجب فرد و افزودن ثواب توسط حضرت) ادامه یافت تا رسید به ثواب سی حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).

این سفر فرق می‏کند. قدم‏هایش یک‏جور، مسیرش یک‏جور، آدابش یک‏جور، خود زیارتش یک‏جور.

اصلا حسین جنس غم‏اش فرق می‏کند

این راه عشق، پیچ و خم‏اش فرق می‏کند

این مسیر چیست که این‏همه ثواب برای آن گفته‏اند؟ سؤال من این است، در این مسیر چه اتفاقی رقم می‏خورد که اهل بیت (ع) این‏قدر برای این سفر ارزش قائل شده‏اند؟ یک چیز در سفر کربلا بوده که اهل بیت (ع) این‏قدر بر این سفر تأکیر کرده‏اند. این‏قدر ثواب‏های نجومی داده‏اند. آدم عاقل برای یک چیز کم‏ارزش ثواب نجومی نمی‏گوید. درست است؟ یک چیزی باید باشد که قطعا آثاری داشته باشد که این آثار ارزش آن را داشته باشد که این‏قدر برای آن هزینه کنیم.

حال این یک روایت بود.

یک بابی را مرحوم ابن قولویه قمی (ره) در کتاب کامل الزیارت باز کرده است ده تا روایت آورده است که ما یکی از آن‏ها را خواندیم که ثواب سی حج بود. یک جای دیگر آمده است بیست حج، جای دیگر آمده است پنجاه حج. پس بستگی به شخص دارد. این مختلف بودن آمار، نشان از ظرفیت‏های مختلف افراد دارد. یکی ممکن است برود کربلا و برای او یک حج بنویسند، یکی ممکن است جوری قدم بردارد و خود را در مسیرآماده کند که برای او بیست حج بنویسند، یکی را تا سی حج هم می‏توان برای او نوشت، یکی هم بالاتر تا پنجاه حج.

این هم نکته بعد. یعنی ما بسته به آمادگی خودمان بهره می‏بریم. امام حسین (ع) بخلی ندارند.

در همین باب اگر نگاه کنیم آداب را گفته است. یک‏سری آداب را گفته‏اند که کسی کربلا می‏رود این‏ها را داشته باشد. برای این فرد آمده است که ثواب هزار حج و هزار عمره دارد و اگر برای این آدم شقاوت هم نوشته شده باشد با این زیارت به سعادت می‏رسد. چه آدمی؟ کسی که زائر باشد، به حق حضرت عارف باشد، با تکبر راه نرود.

جالب است، بعضی‏ها را می‏بینی به این سفر آمده‏اند و فخر هم می‏فروشند. من سه سؤال را در پایان عرایضم مطرح می‏کنم که الآن به یکی از آن‏ها اشاره می‏کنم. مثلا طرف آمده است اینجا، رو می‏کند به آن دوست عراقی، به‏جای این که خداقوت بگوید، تشکر کند، بگوید چه خوب میزبانی کردید، ان‏شاءالله ما مهمان‏های خوبی باشیم و عوض این که نمک امام رضا (ع) که بیاورد و تقدیم کند، نق هم می‏زند که این چه وضعی است که شما نمی‏توانید آن را جمع کنید، چه وضعی است که شما نمی‏توانید به نظافت رسیدگی کنید، اینجا را شلوغ کرده‏اید و نمی‏توانید آن را اداره کنید؟ به‏جای اینکه بگوید ان‏شاءالله تشریف بیاورید ایران و در مشهد زحمات شما را جبران کنیم، نق هم می‏زند.

در ورودی حرم امیرالمؤمنین (ع) داشتم وارد می‏شدم، دیدم یک جوان سر همین قضایا شروع به کل‏کل کردن با خادم ورودی حرم کرد. هر چقدر هم به او گفتم که عزیز من، الآن وقت بحث کردن و مطرح کردن این مسائل نیست، قبول نمی‏کرد. من هم که دیدم دنباله ماجرا را رها نمی‏کند گفتم هر چه بادا باد و به او گفتم: همین دوست عراقی وقتی به ایران می‏اید شما یک لیوان آب به دست او می‏دهی؟ یک موکب در ایران و در شهر خودت زدی که این‏ها بیایند؟ به قم و مشهد که می‏آیند ما چقدر از آن‏ها پذیرایی می‏کنیم؟

اما این‏ها از تمام جان و دل‏شان برای ما مایه گذاشتند.

این خیلی مهم است که آدم در این مسیر با استکبار راه نرود، عارف باشد، این شئون را رعایت کند، خودش را به یک ترازی برساند، برای او ثواب هزار حج و هزار عمره می‏نویسند. آن‏وقت ثواب‏ها نجومی می‏شود.

پس خواهش می‏کنم روی این سؤال تأمل و فکر کنید. ثواب قدم‏ها نجومی است، حالا اگر فکرها هم چاشنی شود چه می‏شود!

ان‏شاءالله شب که به استراحت‏گاه می‏رسید و سحر حرکت می‏کنید، یک فرصت بی‏بدیل است برای نماز شب خواندن. ما در همین گروه قبلی که سحر همراه آنها حرکت می‏کردیم گفتیم که حالا بماند چقدر ثواب دارد این نماز شب که علامه طباطبائی (ره) فرمودند من آن زمان که آمدم در نجف طلبه شوم استادم مرحوم علامه قاضی (ره) را دیدم و ایشان به من فرمودند: آقا سید محمدحسین! دنیا می‏خواهی نماز شب، آخرت می‏خواهی نماز شب.

بعد ما گاهی اوقات فکر می‏کنیم که نماز شب مثلا هفتصد ساعت طول می‏کشد و فرصت نمی‏کنیم آن را بخوانیم. لذا در اینجا حداقل یک مسئله شرعی هم یاد بگیریم. نماز شب چند رکعت است؟ یازده رکعت. چهار تا دو رکعت به نیت نافله شب، دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت به نیت نماز وتر.

حالا من اصلا حال ندارم و می‏خواهم فقط دو رکعت بخوانم که خداوند آن شب، مرا جزء غافلان ننویسد. این‏قدر هم اهل بیت (ع) کوچه داده‏اند که کسی محروم نشود! و این‏قدر هم ما انسان‏های بزرگواری هستیم که سعی می‏کنیم به نماز شب کوچه ندهیم! بماند! آن‏ها این‏قدر تلاش کردند که شما به یک نحوی نماز شب بخوانی، گفتند دو رکعت هم خواند قبول است. دو رکعت خواند، همین قدر که گفت خدایا من غافل نبودم قبول است. اصلا نماز خواست بخواند، قبول. اصلا رو به قبله هم نبود ایرادی ندارد. فقط وضو داشته باشد. رو به قبله هم نبود ایرادی ندارد. سر سجاده هم نبود ایرادی ندارد. بخواند.

باز هم ما این‏قدر انسان‏های بزرگواری هستیم می‏گوئیم: خدایا! حالا صبر کن، با شما تماس می‏گیریم ان‏شاءالله.

دیده‏اید؟ می‏خواهیم با کسی صحبت نکنیم و او را از سر باز کنیم می‏گوئیم حالا شما شماره‏ات را بده، بعدا با شما تماس می‏گیریم.

باز هم گفتند ایرادی ندارد. شما نمی‏توانید بخوانید، آن را کم کنید. دو رکعت بخوانید، حمد را بخوانید سوره را هم نخوانید، قبول است.

و ما باز هم می‏گوئیم: خدایا! حالا… تماس می‏گیرم با شما.

جوانی می‏گذرد، میان‏سالی می‏گذرد، همین‏طور عمر می‏گذرد، ناگهان به خود آمده و می‏بینیم ما حتی یک نماز شب هم نخواندیم. این‏قدر شب‏ها گذشت…

شب‏های دراز بی عبادت چه کنم؟

قلبم به گناه کرده عادت، چه کنم؟

گویند کریم است و گنه می‏بخشد

او بخشد اگر، من از خجالت چه کنم؟

این عمر، این شب‏های بلند فصل پائیز و زمستان می‏گذرد، ما می‏بینیم که دست به سیاه و سفید می‏زنیم، دست به نماز شب نمی‏زنیم. این مسیر یکی از فرصت‏های بی‏بدیلی است که می‏توان کرد که می‏شود نماز شب هم خواند.

حالا اینجا دو رکعت نماز شب قضا می‏خوانیم.

روایت دارد اگر کسی قضای نماز شبی که از او فوت شده را بخواند، خداوند به او مباهات کرده و به فرشتگانش رو کرده و می‏فرماید: ببینید! این نماز را بر او واجب نکرده بودم، اما دارد قضای آن را می‏خواند!

(خواندن نماز توسط حاج‏آقا علوی)

(اتمام نماز)

چند دقیقه شد؟

-چهل ثانیه.

چهل ثانیه… چقدر شب‏ها گذشته و ما را جزء غافلان نوشته‏اند؟ خدا، پیامبرانش، فرشتگان الهی، همه از عرض صدا زدند تو را به خدا بیا! گفتیم: حالا تماس می‏گیریم با شما!

یکی از کارهایی که در مسیر نجف-کربلا می‏توان انجام داد همین است. سحر که دارید قدم می‏زنید به سمت سیدالشهداء (ع)، یک نماز شب بخوانید. نماز شب ادا را که بخوانید، فرصت می‏شود نماز شب قضا هم بخوانید.

این یک مطلب.

در مسیر خودتان را نورانی کنید. یکی از کارهایی که در این سفر می‏توان انجام داد این است که آدم با “ذکر” خودش را نورانی کند. آن‏وقت نورانی که شد، افکار نورانی هم به سراغ او می‏آیند.

سه سؤال را من در اینجا مطرح می‏کنم، شما هم آن‏ها را یادداشت کنید. از این دست سؤالات و از این دست افکار را سعی کنید در این سفر در گروه خودتان هم‏فکری کرده و به پاسخ برسید. یعنی وقتی رسیدیم کربلا، بیست سی صفحه مطلب فکر شدۀ درست درمان داشته باشیم محضر سیدالشهداء (ع) تقدیم کنیم و بگوئیم: آقاجان! این ثمره کار کاروان دانشجوئی ما بود.

در این مسیر که قدم می‏زنیم، آدم حس می‏کند چقدر برای امام حسین (ع) کم کار کرده است. آن‏وقت دوست دارد برای امام حسین (ع)یک کاری انجام دهد دیگر! حال، چه کار کنیم؟ نماز شب می‏خوانی، خدا خیرت دهد، اما به درد خودت می‏خورد، برای خودت و نورانیت خودت می‏خوانی. نورانی شدی عالمی را هم نورانی خواهی کرد، حالا چگونه می‏خواهی نورانی کنی؟

سه سؤال را اینجا طرح می‏کنیم:

  1. اگر در این مسیر نجف-کربلا یا در حرم سیدالشهداء (ع) دیدید یک عزیز ایرانی دارد با یک عزیز عراقی بر سر همان مسائلی که پیش‏تر مطرح کردیم دعوا می‏کند، شما چه می‏کنید؟ حالا ممکن است این فرد غافل باشد و ممکن هم هست عامدانه این کارها را انجام دهد. قبلا هم عرض کردیم، در این مسیر شیاطین جن و انس برنامه دارند. اربعین را یا باید حذف کنند، که نمی‏توانند. یا باید آن را خراب و تحریف کنند. وقتی می‏بینند این اربعین دارد عامل وفاق ملت‏ها شده و این دو ملت را به هم می‏رساند، می‏زنند آن را خراب می‏کنند، به هر نحوی که بتوانند. اگر دیدیم در مسیر نجف-کربلا این اتفاق دارد رقم می‏خورد، چه کار باید کنیم؟ یک کاروان دانشجوئی قاعدتا نباید بی‏تفاوت رد شود. پیشنهاد شما چیست؟
  2. اگر در موکبی توقف کردید و به شما گفتند این خانم استاد فلان دانشکده فلان دانشکده غربی است مثلا، و آمده است اینجا یک سفر اربعین را ببیند. در یک موکبی توقف کردید و دیدید یک فردی هست که جزء فرهیختگان و نخبگان کشوری دیگر هست که ای بسا مسلمان هم نباشد و ای بسا سفر اول اربعین آن فرد هم باشد. شما چه توشه‏ای به او خواهید داد؟ به او چه خواهید گفت؟
  3. شما وقتی که از کربلا برگردید، هزار قافله دلی که به شما التماس دعا گفته‏اند به دیدار شما می‏آیند و منتظرند از دو لب شما سفر کربلا را بشنوند. در آن لحظه برای آنان چه خواهید گفت؟ اصلا در آن لحظه حالت چهره شما چگونه خواهد بود؟ آیا از شلوغی و مثلا کم بودن غذا و گرم بودن نوشابه می‏گوئید تا همان جا نصف جمعیت متفرق شوند؟ آیا از شلوغی نجف و کربلا می‏گوئید و توصیه می‏کنید ایام دیگر بروند تا بتوانند داخل حرم شده و زیارت کنند؟ (به گوینده این حرف‏های دل‏سردکننده) می‏گوئیم دمت گرم! این‏همه اهل بیت (ع) بر زیارت سیدالشهداء (ع) تأکید کرده‏اند. این‏همه امام حسن عسکری (ع) بر زیارت اربعین تأکید کرده و آن را نماد دانسته‏اند و با وجود اینکه می‏دانستند شلوغ می‏شود و کنار ضریح برای همه جا نمی‏شود باز هم امر به آمدن کرده‏اند. پس ظاهرا منظور از این سفر چیز دیگری بوده! نه فقط رسیدن به ضریح! لذا همه که بیایند، نام همه را می‏نویسند. نمی‏گویند فلانی توانست کنار ضریح بیاید یا نه! اما ما به جای اینکه دعوت کنیم، گاهی اوقات ناخواسته حرفی می‏زنیم و عده‏ای را به‏جای اینکه دعوت کنیم به این مسیر، آنان را دل‏سرد می‏کنیم. یک‏وقت می‏گوئیم این‏قدر مرز شلوغ بود و در آنجا “علاف” شدیم (و روی کلمه علاف هم تأکید می‏کنیم)، در حالی که می‏توانیم این‏قدر فضا جالب بود و این‏قدر عاشقان امام حسین (ع) زیاد بودند که دیدنی بود. جا نمانید از قافله عشاق! لب مرز هم که آن‏قدر شلوغ بود لذت بردیم و گفتیم همین که ما را حساب کردند بس است. به ما گفتند شلوغ است، گفتیم ایرادی ندارد، تا لب مرز می‏آییم، گفتند برگردید، برمی‏گردیم. همین که امام حسین (ع) ما را ببیند کافی است. وقتی این‏جور می‏گوئیم، یک تعداد می‏آیند اما وقتی آن‏جور می‏گوئیم یک تعداد می‏ریزند. حال، سؤال این است: اگر بخواهید سفر کربلای خود را برای خانواده و دوستان‏تان تعریف کنید، چه می‏گوئید؟ واژه‏ها را از الآن در مسیر انتخاب کنید، بهترین واژه‏ها، قشنگ‏ترین واژه‏ها. شکوه مسیر را ببینید و در خود بریزید و آن در قالب واژه بیرون بریزید. آنجا چه باید بگوئیم؟ به چشمان مشتاقی که برای دیدن ما که زیارت اربعین رفته‏ایم چه بگوئیم خوب است؟

از کارهای خوبی که در مسیر می‏توان انجام داد، یکی فکر است و یکی هم این که آدم برای خودش بهانه روضه جور کند… و بهانه توسل…

سخنرانی 10

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

بیائید یک سفری کنیم در همین حوالی، سال 61 هجری قمری. چهار هزار فرشته خداوند آمدند در کربلا که از سیدالشهداء (ع) اذن بگیرند. برای چه؟ برای اینکه در رکاب سیدالشهداء (ع) جزء یاران ایشان حساب شوند. اما تعبیر این است:

فَلَم یُؤذَن لَهُم فِی القِتال.

امام حسین (ع) آن‏ها را نپذیرفت. به آن‏ها اذن نداد.

یک نکته قشنک که از حرف‏های مگوی این سرزمین است این است که امام حسین (ع) به خیلی‏ها اجازه نداد، به خیلی‏ها اذن نداد. الآن که فصل اربعین است، سیدالشهداء (ع) یک بار عام داده‏اند و همه را به کربلای خود دعوت کرده‏اند. سفره را پهن کرده و همه را صدا زده است. خوش به حل کسی که در این فرصتی که سیدالشهداء (ع) همه را صدا زده، بار عام داده، یک فرصت دیگری از امام حسین‏اش بخواهد تا بعد از این سفر هم امام حسین‏اش را تنها نگذارد. به‏عبارت بهتر امام حسین (ع) به او اجازه بدهد برایش کار کند و الّا چشم بر هم بزنیم این سفر تمام می‏شود، عمر سفر کربلا کوتاه است. ان‏شاءالله بتوانیم در این مسیر بهترین رزق‏ها را بخواهیم.

سخنرانی 11

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

وجود نازنین امام صادق (ع) از یکی از کسانی که زائر این مسیر نورانی بود پرسیدند که: برای چه آمده‏ای کربلا؟

جواب داد: آمده‏ام زیارت امام حسین (ع).

پرسیدند: فقط آمده‏ای زیارت کنی؟ یا حاجتی داشتی؟

گفت: نه آقاجان! دلم تنگ شده بود، آمدم کربلا را ببینم. دلتنگ کربلا بودم، آمدم حرم جد غریب شما اباعبدالله الحسین (ع) زیارت کنم، نماز بخوانم، سلام بدهم، برگردم سمت خانواده خودم.

حضرت پرسیدند: در این زیارت چه می‏بینی؟

تو که می‏روی کربلا، چه چیزی دستگیرت می‏شود در این مسیر نورانی؟

چواب داد: در این سفر، در این زیارت کربلا برکت می‏بینم، در زندگی‏ام، در مالم، در فرزندانم.

فدای امام حسین (ع) شوم که یک باب برکتی باز کرده است برای همه وجود ما که از همان زمان که قدم گذاشتیم، این رحمت واسعه خداوند در حق ما دارد نگاه ویژه می‏اندازد.

و خوش به حال شما که سه روز زیر نگاه مستقیم سیدالشهداء (ع) هستید و خوش به سعادت موکب‏داران عزیز عراقی که به ما دارند یاد می‏دهند شیوه خادمی را. در راه ایستاده‏اند، من خیلی از آن‏ها را دیده‏ام در این سال‏ها، پانصد کیلومتر پای پیاده از بصره می‏آید، ای چه بسا در حرم هم نرود، همین جا می‏ایستد پای من و شما را ماساژ می‏دهد، آب دست من و شما می‏دهد، می‏داند با امام‏اش در همین جاده نجف-کربلا هم می‏شود عشق کرد، صفا کرد، با همین امام (ع) در راه هم می‏شود سخن گفت.

این چند جمله را گفت. گفت آقا، خلاصه من که می‏آیم به کربلا، امام حسین (ع) من را نگاه می‏کند.

حضرت فرمودند: می‏خواهی به تو یک چیز اضافه‏تر هم بگویم؟ این‏ها که گفتی درست، می‏خواهی بیشتر بدانی؟

گفت: آقا بفرمائید.

فرمودند: کسی برود کربلا، خداوند برای او ثواب یک حج می‏نویسد. چه حجی؟ یک حج مقبول، (ممکن است حج برویم، حج‏مان قبول نباشد)، یک حج پاک، آن هم حجی که با پیغمبر (ص) است.

تعبیر روایت این است، می‏فرماید تعجب کرد! آقا چطور ممکن است؟ چه چیزی در این داستان کربلا هست که این‏قدر فضیلت برای آن می‏نویسند؟

حضرت ادامه دادند: بلکه دو حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).

آقا شیخ جعفر شوشتری در مقدمه کتاب خصائص الحسینیه (که بخوانید این کتاب را، از آن کتاب‏های عجیبی است که آدم تا سفر بعدی اربعین این کتاب و کتاب کامل الزیارات را بخرد و برای اربعین سال بعد از همین الآن که مزه‏اش زیر زبانش هست آماده شود خیلی ارزشمند است) می‏فرماید که آخر عمرت چه کار کردی؟ می‏گوید کارهای زیادی انجام دادم. یک محاسبه نفس می‏کند. بعد خودش می‏آید به تعبیر امروزی‏ها زیرآب اعمال خودش را می‏زند، می‏گوید فلان کار را که انجام دادی خالص نبود، فلان کار را که انجام دادی در آن ریا بود، فلان کار را که کردی نیت‏ات خالص نبود و به همین ترتیب. اما وقتی به زیارت امام حسین (ع) و داستان کربلا می‏رسد می‏بیند که نه، این قصه قصۀ عجیبی است. چرا؟ چون ثواب‏های آن ثواب‏های من نیست. کسی برود کربلا ثواب‏اش ثواب یک حج است همراه با پیغمبر (ص) است، آن هم حج مقبول.

روایت ادامه دارد. تا اینجا می‏گوید که آن فرد مدام تعجب می‏کرد و حضرت (ع) هم مدام به ثواب این زیارت اضافه می‏کردند و تا سی حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص) رسید.

ابن قولویه قمی (ره) در کتاب کامل الزیارات ده روایت را در فصل شصتم این کتاب می‏آورد در مورد اینکه زیارت امام حسین (ع) چند حج است؟ حضرات معصومین (ع) به بعضی‏ها فرمودند بیست حج، به بعضی‏ها فرمودند سی حج، به بعضی‏ها فرمودند پنجاه حج است. علت تفاوت این ارقام برمی‏گردد به خود آن کسی که پرسیده است. منی که ظرفیت‏ام کم است، گفته‏اند یک حج. آن کسی که ظرفیت‏اش را دارد، در راه خودش را آماده کرده است، یک تسبیح تربت دست گرفته است و در راه نجف-کربلا خودش را آماده‏تر می‏کند، بیست حج. آن کسی که در راه با خودش روضه هم می‏خواند مثلا، ظرفیت بیشتری دارد، کارهایش را هم کرده است، نماز و روزه‏هایش را انجام داد، حق‏الناس گردنش نیست، این پنجاه حج.

ان‏شاءالله این مسیر از آن مسیرهایی است که، وعده ما ان‏شاءالله سر پل صراط، آن جا خواهیم گفت که یادش به خیر، آن سه روز یک سرمایه‏ای بود در کفه ترازوی اعمال ما. در آن سه روز پیاده‏روی نجف تا کربلا امام حسین (ع) ما را خرید.

ان‏شاءالله این ثواب را بتوانیم حفظ کنیم. ان‏شاءالله تا سال بعد بتونیم یک فکری کرده و ما هم یک کمکی به این جریان اربعین بدهیم.

گر چه دوریم به یاد تو قدح می‏گیریم

بُعد منزل نبُوَد در سفر روحانی

سخنرانی 12

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

من و این روضه‏ها، الحمدلله

من و این گریه‏ها، الحمدلله

رسد روزی که در سجده بگویم

رسیدم کربلا، الحمدلله

خدا را صد هزار  مرتبه شکر که به ما توفیق داد، میهمان سفره اباعبدالله الحسین (ع) باشیم در سرزمین کربلای اباعبدالله (ع)، که از آرزوهای بزرگ انبیاء و اولیاء الهی این است که زئر این سرزمین باشند.

یکی از سؤالاتی که می‏خواهم در این فرصت به‏عنوان یک سرفصل دیگر عرض کنم و در این مجال شما را دعوت کنم که در این فرصت تشرف به کربلا و حرم سیدالشهداء (ع) به آن فکر کنید این است که:

اساسا امام حسین (ع) در کجای دین ما قرار دارد؟ در زیارت کجای این منظومه قرار می‏گیرد؟ چه نسبتی با زندگی ما دارد؟

این مطلبی است که جا دارد ما در هر سفر به آن فکر کنیم. یک پیشنهاد هم در راه برای چند گروهی که با آن‏ها همراه شدیم عرض کردم، که ما نیاز داریم یک سایت، یک برنامه کاربردی داشته باشیم، این فهرست موضوعاتی که در هر سفر بسته به زمان و به فراخور موضوعات گفته می‏شود در آن بیاید و در سفرهای بعد که خواستیم برگردیم و بگوئیم روی فلان موضوع هم فکر و تأمل کنید، این فهرست در دسترس باشد. سفر تمام شد بگوئیم الحمدلله سفر تمام شد، اما آن عقبه‏های محتوائی بحث ما هم‏چنان هست و قابل مراجعه است و دیگران هم می‏توانند از این فضا استفاده کنند. یعنی این مباحث فقط در چهاردیواری خودمان نمانده است. این ادبیات و این گفتمان عاشورا، که باید گفتمان شود و باید در عالم فراگیر شود، که اگر شود مقدمه‏ساز ظهور می‏شود، این اتفاق راحت‏تر و سریع‏تر صورت می‏گیرد.

زیارت کجای دین ما است؟ و چرا این‏قدر به زیارت تأکید شده است؟ چه چیزی در این زیارت است؟

در اینجا یکی از این روایات را محضر شما خواهم خواند.

چرا هر روز سلام بر امام حسین (ع) وارد شده است؟ چه چیزی در این سلام نهفته است؟ چه چیزی در این زیارت هست که “باید” هر روز سلام دهیم، “باید” هر روز زیارت کنیم و این “باید” خیلی مهم است. این حرف دلی من نیست، که بگوئید این آقا الآن در کربلا حضور دارد و یک‏مقدار جوگیر است و می‏گوید “باید”! صحبت از جوگیری نیست! صحبت از یک فریضه است.

از شما پرسیدند چرا آمدی کربلا؟ بگوئید وظیفه بود، باید می‏آمدم. نمی‏آمدم عاق پیغمبر (ع) می‏شدم. روایت دارد. آمده‏ام که عاق پیغمبر (ص) نشوم. این ادبیات خیلی فایده دارد. یک تواضعی برای آدم ایجاد می‏کند. “(با کنایه) ما خیلی باکلاس بودیم، آمدیم کربلا زیارت کردیم”. نه آقاجان! وظیفه بود. باید می‏آمدیم. آمار آن را هم در روایات گفته‏اند، که فرد غنی در سال چند بار بیاید؟ فقیر چند بار بیاید؟ بیاید چطور می‏شود؟

ما بیشتر روایات “چطور می‏شود؟” را می‏خوانیم. اگر بیاید کربلا چه می‏شود؟ چه برکاتی دارد؟ این شوق ایجاد می‏کند. این خیلی خوب است. این را خوانده‏ایم، باز هم می‏خوانیم و باز هم بخوانید این‏ها را. اما، آن سمت‏اش را هم ببینید. ما در منظومه روایات‏مان از نیامدن‏های به کربلا داریم! اهل‏بیت گله کرده‏اند. یک خوف ایجاد می‏کند. فقط رجای آن (زیارت سیدالشهداء علیه‏السلام) را نبینیم. این  خوف و رجا هر دو باید باشد تا بال پرواز شود. با یک بال نمی‏توان پرواز کرد. فقط نمی‏توان رجای آن را دید که “خب، بروید کربلا چه می‏شود؟ این آثار را دارد”. نروید کربلا چه می‏شود؟ این هم در روایات آمده است. حالا اربعین که دیگر بحث مجزای خودش را دارد و اصلا علامت مؤمن و شیعه است. اربعین را باید بیائیم. این کتاب کامل‏الزیارات را در من در این پنج کاروانی که در مسیر سعی کردیم خدمت برسیم، اکثرا معرفی کردم. کتاب کامل‏الزیارات را اگر  دارید و تا به حال قدر آن را نمی‏دانستید، خاک‏اش را بگیرید و بگذارید در دستور کار و یک سال تا اربعین کار کنید. نگذارید تازه دو روز مانده به سفر، ساک را که می‏بندید بگوئید “خب این کامل‏الزیارات را هم بعدا می‏خوانیم ان‏شاءالله”. نه! این کتاب بیاید در دستور کار شما، روی میز کار شما، کنار دست‏تان. کتابی است خواندنی. کامل‏الزیارات. کنابی که از امسال تهیه بفرمائید. بخرید، بخوانید و بخورید! این سه کار را بزرگواران روی برخی کتاب‏ها می‏توانند انجام دهند: 1) بخرید 2) بخوانید 3) حاشیه بزنید، نگات مرتبط‏اش را استخراج کنید و بخورید به تعبیری.

فقط یک روایت را عرض کنم ببینید زیارت در منظومه ادبیات دینی کجاست؟ حال، عرض کردیم که زیارت اربعین که اصلا یک فصلی دارد برای خودش. علامت مؤمن است، میعادگاه است، باید بیایند، باید این جاده‏ها شلوغ شود، امام عسکری (ع) این را فرموده‏اند. حالا چرا امام عسکری (ع) که آخرین امام پیش از عصر غیبت هستند این را فرموده‏اند؟ این‏ها یک قصه‏هایی دارد که در جای خود باید بحث شود.

فردی به محضر وجود نازنین حضرت امام صادق (ع) رسید. حضرت فرمودند: تزر قبر الحسین علیه‏السلام فی کل یوم؟ هر روز می‏روی کربلا و هر روز امام خود را زیارت می‏کنی یا نه؟ راوی: قلت لا. نه آقاجان.

حالا شما خود را جای امام صادق (ع) قرار دهید. هر روز به محضر امام خود می‏روی؟ هر روز مشرف می‏شوی؟ هر روز سلام می‏دهی؟ هر روز امام حسین (ع) را زیارت می‏کنی؟

می‏گوید نه.

حالا ما اگر باشیم چه می‏گوئیم؟ می‏گوئیم خب سعی کن زیارت کنی دیگر!

حالا تعبیر حضرت را ببینید:

قال ما اجفاکم! چقدر شما جفاکار هستید!

آقاجان! امام صادق (ع)! حالا اگر صلاح می‏دانید یک مقدار نرم‏تر! “ما أجفاکم” خیلی تعبیر سنگینی است. چقدر شما جفاکارید! که مرحوم ابن قولویه قمی در این کتاب ده روایت را در یک باب می‏آورد با همین عنوان: ما یکره من الجفاء لزیارت قبر الحسین (ع).

بعد حالا حضرت امام صادق (ع) ادامه دادند: أتزره فی کل جمعه؟ هر هفته چه؟ حالا هر روز نشد، هر هفته چه؟

راوی: عرض کردم نه آقاجان.

حضرت فرمودند: فتزوره فی کل شهر؟ هر ماه چه؟

راوی: نه آقاجان. قلت لا.

حضرت فرمودند: فتزوره فی کل سنه؟ هر سال چه؟ سالی یک‏بار می‏روی کربلا؟

راوی: قلت قد یکون ذلک. هی! سالی یک‏بار پیش می‏آید!

حضرت فرمودند: چقدر شماها نسبت به امام حسین (ع) جفاکار هستید!

امام حسین (ع) آن حقیقتی است که باید هر روز محضر او مشرف شد. امام حسین (ع) آن حقیقتی است در دین که باید نو به نو و تازه به تازه او را دید. هر روز از حسین (ع) باید سخن گفت. هر روز باید به راه او، به سمت او و به سوی او حرکت کرد. این امام حسین (ع) و این ادبیات را اهل‏بیت (ع) از ما خواسته‏اند.

این عبارت را بنویسید، قاب کنید و جلوی چشمان‏تان در اتاق کارتان بزنید:

حضرت امام صادق (ع): ما أجفاکم بالحسین (ع)!

این روایت کوتاه را نشنیده‏ایم! نیم خط! ما أجفاکم بالحسین. چقدر شماها جفاکارید! امام‏تان را باید هر روز زیارت کنید.

لذا، این نگاه که ما بدانیم که یک وظیفه‏ای بوده که به کربلا بیائیم خیلی نگاه متواضعانه‏تر و خاک‏سارانه‏تری در زیارت برای ما ایجاد می‏کند. از آن طرف خیلی توقعات را برای من زائر بالاتر می‏برد: من آمده‏ام کربلا ظاهرا باید یک کاری انجام دهم! یک چیزی در این آستان اهل بیت می‏خواسته‏اند! بیائیدکربلا! هی بیائیم چه شود؟ چه چیزی هست در این کربلا؟ چه چیزی هست در امام حسین (ع)؟

آن سؤال اول که عرض کردم، تازه خودش را اینجا نشان ی‏دهد!

امام حسین (ع) کجای دین ما قرار دارد؟ که باید از حسین (ع) بگوئیم! چرا گفتمان انسان 250 ساله یعنی همه حضرات معصومین (ع) از حسیم (ع) بوده است؟ چرا امام باقر (ع)، امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) به‏جای این که بیایند بگویند خب، در ذکرهای‏تان، در شورهای‏تان از اسامی ما و اسامی دیگر بگوئید، از حسین (ع) گفته‏اند؟ حسین (ع) حسین (ع) بگوئید! امام باقر (ع) راضی‏تر است تا از او بگوئید، امام ضادق (ع) راضی‏تر است تا از او بگوئید، امام کاظم (ع) راضی‏تر است تا از او بگوئید، امام رضا (ع) راضی‏تر است تا از او بگوئید. از حسین (ع) بگوئید. تقاضا می‏کنم روی این موضوع فکر کنید.

بحثی که من چند سفری است متعدد دارم عرض می‏کنم که باید ما در این عرصه جدی‏تر کار کنیم، مشخصا به‏دست می‏آید که جوگیرانه نبوده که چون اربعین بوده، چون عرفه بوده، چون نیمه‏شعبان بوده! نه! دوازده ماه سال باید از امام حسین (ع) بگوئیم. از امسال که تمام شد همه خواهران بزرگوار، همه زوار، خصوصا کادر، باید برای امام حسین‏شان کار کنند. تا نیمه‏شعبان، تا عرفه تا اربعین. باید! فریضه است از حسین (ع) گفتن!

ما أجفاکم بالحسین (ع)!

در حرم امام حسین (ع) بگوئیم آقاجان! ببخشید! ما خیلی جفا کردیم در حق شما.

آدم باید از امام‏اش بگوید، باید از کربلا بگوید، باید به سمت کربلا حرکت کند.

سخنرانی 13

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

به احترام افرادی که سفر اولی هستند و به احترام افرادی که همیشه خودشان را سفر اولی می‏دانند چند جمله‏ای را برای تشرف اول ایشان عرض می‏کنم.

ابتدا از کدام آستان آغاز کنیم؟ از حرم سیدالشهداء (ع) یا از حرم حضرت عباس (ع)؟

مشهور این است که ما از حرم حضرت عباس (ع) شروع کنیم که باب ورود به کربلا هستند و درست هم همین است که ایشان باب سیدالشهداء (ع) هستند، اما در بحث آداب زیارت در کتب زیارتی که نگاه کنیم حضرات معصومین (ع) وقتی که کربلا مشرف می‏شدند قبل از هر کاری محضر سیدالشهداء (ع) مشرف می‏شدند، بعد می‏آمدند پائین پای سیدالشهداء (ع) حضرت علی‏اکبر (ع) را زیارت می‏کردند، بعد می‏آمدند پائین پای حضرت علی‏اکبر (ع) و شهداء (ع) را زیارت می‏کردند و بعد سه تا نماز دو رکعتی می‏خواندند و تقدیم این سه محضر می‏کردند، بعد می‏رفتند کنار علقمه و زیارت حضرت اباالفضل‏العباس (ع) را انجام می‏دادند. این مطلب اول، برای بحث تقدم و تأخر.

مطلب بعدی که در مورد اربعین جا دارد اینجا عرض کنیم، این است که در اربعین یکی از سؤال‏هائی که پرسیده می‏شود این است که خب حرم خیلی شلوغ هست، خیلی کم‏تر ما توفیق حضور در کنار ضریح سیدالشهداء (ع) را خواهیم داشت. چه کنیم؟ من خودم را با این تعبیر دل‏خوش می‏کنم که وجود نازنین سیدالشهداء (ع) وارد کربلا که شدند، روز دوم محرم، بلافاصله صاحبان این سرزمین را صدا زدند، فرمودند این سرزمین صاحبانی دارد یا نه؟ گفتند بله، یک تعداد از قبیله بنی‏اسد هستند که صاحبان و وارثان این سرزمین هستند. امام (ع) آن‏ها را صدا زدند، با آن‏ها صحبت کردند و این سرزمین را از آن‏ها خریدند. به بهای شصت هزار درهم سرزمین کربلا را خریدند و فرمودند من این کار را انجام دادم، فقط یک مطلبی را یادتان باشد! یک شرطی گذاشتند! فرمودند: بعد از شهادت من حسین (ع)، یک جماعتی به عشق زیارت من خواهند آمد. این‏ها تا سه روز مهمان من حسین (ع) هستند. این‏ها را تا سه روز پذیرایی کنید.

زائران امام حسین (ع)! شما در سرزمینی پا گذاشتید که امام حسین (ع) قبل از به دنیا آمدن شماها این سرزمین را خریده و آب و جارو کرده تا امروز من و شما مهمان سفره امام حسین (ع) باشیم. مهمان، برای شما که اربعین را از نجف تا کربلا آمده‏اید خیلی واضح است. مهمان یعنی آن که، وقتی شما در منزل یک عزیز عراقی مقیم شوید بگوئید “أنا ضیف لکم، من مهمان شما هستم”، او حاضر است همه وجود خودش را، همه سرمایه خودش را به پای شما بریزد. کم نمی‏گذارد. دیده‏اید دیگر. حرم آقایی کنار ما است که او سید العرب و العجم است. همین‏جا که نشسته‏اید، بگوئید: آقاجان! اینجا خانه خود شماست، ما را در خانه خودتان دعوت کرده‏اید. أنا ضیف لکم! من مهمان شما هستم!

به ما یاد داده‏اند که در اعمال هر روزمان، هر روزی متعلق به یکی از معصومین (ع) هست، بگوئیم: من مهمان شما هستم، من مستجیر به آستان شما هستم، من پناهنده به درگاه شما هستم. یک جور دیگر هم می‏توان گفت. گفته‏اند حرم سیدالشهداء (ع) فقط کنار ضریح نیست، چند فرسخ در چند فرسخ حرم حسین (ع) است. چرا؟ الآن این جائی که ما نشسته‏ایم حرم امام (ع) است. چرا این حرف را زده‏اند؟ یک حرف‏اش این بود که امام (ع) این سرزمین را خریده و جزء خانه حسین (ع) است، جزء سرزمین سیدالشهداء (ع) است که فرمود بعد از شهادت من زائران من برای زیارت به این‏جا می‏آیند و از آن‏ها پذیرائی کنید. این یک حرف است. یک‏جور دیگر هم می‏شود “روضه” خواند.

خبر دارم تنت غارت شد ای عشق!

ز نعل تازه هم صحبت شد ای عشق!

کنون مهر نمازم سینه توست

تمام پیکرت تربت شد ای عشق!

همین‏جاهائی که قدم می‏زنید، چه کرده‏اند با این پیکر، خدا می‏داند! امام سجاد (ع) وقتی آمد این پیکر را دفن کند، فرمود بنی‏اسد بوریا بیاورید.

این‏جا حرم حسین (ع) است.

حرم حسین (ع) است.

لذا، اربعین و غیر اربعین ندارد. هر وقت از سال که وارد کربلا شدید، از همان دم دروازه کربلا شروع به خواندن روضه ورودیه کنید. بگوئید یک روزی این آقا آمد در این سرزمین و سؤال کرد نام این سرزمین چیست؟ هر کس یک چیزی گفت، اما انگار آقا دنبال حرف دیگری بود. تا اینکه یک نفر آمد و گفت: آقاجان! به این‏جا کربلا هم می‏گویند! سیدالشهداء (ع) سرشان را به سمت کربلا بلند کردند و گفتند: أعوذ بالله منَ الکرب و البلاء. با خودتان روضه بخوانید در این سرزمین.

تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟

ما را نسیم نام تو دیوانه می‏کند

روضه نمی‏خواهد تنی که سر ندارد

قربان آن آقا که انگشتر ندارد

من بی‏وضو موی تو را شانه نکردم

حالا به دنبال سرت باید بگردم

وقتی هم خواستید بروید در این سرزمین قدم بزنید، با سیدالشهداء (ع) حرف بزنید بگوئید:

سر سفره‏ات مرا نشاندی حسین (ع)!

نمک‏ات را به من چشاندی حسین (ع)!

چه کسانی سفر اول‏شان است؟ چه کسانی سفر اربعین اول‏شان است؟ بعضی‏ها چند سفر آمده‏اند، اربعین اول‏شان است. اربعین بار عام سیدالشهداء (ع) است. امام حسین (ع) همه را صدا زده است. همه را دعوت کرده است. خوش به حال کسی که در اینجا یک‏مقدار زرنگ باشد، بگوید: آقاجان! حالا که همه را دعوت کرده‏ای، می‏خواهم آن زمان‏های دیگر هم مرا صدا بزنی، برای کارهای خاص‏ات هم مرا صدا بزنی. آن نگاه‏های ویژه، آن رزق‏های ویژه، فأذن فی الدخول افضل ما أذنت لأحد من اولیائک، آن رزق‏ها، آن اذن ورودها را من از شما می‏خواهم!

این طلیعه صحبت من برای آن کسانی بود که می‏خواهند در این آستان وارد شوند، در این سرزمین قدم بزنند، با امام‏شان حرف بزنند، در این سرزمینی که همه‏اش حرم حسین (ع) است. قدم بزنید، به یاد همه اصحاب. به آن کاروانی که الآن با هم مشرف شدیم عرض کردم، وقتی رسیدیم اول باب‏القبله شلوغ است و دیگر نمی‏شود تا دم حرم برویم، عیب ندارد، اینجا دیگر وعده ما باشد، ولی وقتی می‏خواهید به سمت حرم بروید حس کنید که امام حسین (ع) آغوش باز کرده است برای شما، حس کنید دارد شما را صدا می‏زند، حس کنید همان امام حسین (ع) که آغوش باز کرد برای حر برای شما آغوش باز کرده. اصلا حر تعجب کرد یک‏دفعه. گفت: آقاجان! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود، می‏گفتم حسین (ع) فاطمه (س) اشتباه گرفتی مرا! من حر ام! من همان هستم که دل بچه‏های تو را لرزانده! من همان هستم که دل زینب (س) تو را لرزاند!

این‏جا دنبال بهانه باشید برای روضه خواندن. در راه هم عرض کردیم، این مسیر مسیری است که آدم باید احساس حضور را در خودش ببیند، این حس حضور را که ان‏شاءالله موضوع بحث فردای ما هست و چند محور را باید بحث کنیم، یکی این‏که بعد از اربعین چه اتفاقی باید رقم بخورد؟ آخرالزمان، اربعین چیست و چه اتفاقی بعد از اربعین باید رقم بخورد؟ که یک بخش از آن می‏شود موضوع نیمه‏شعبان ما، که من همین‏جا یک سرفصل بگویم برای خادمان بزرگوار، موضوع بحث نیمه‏شعبان ما هم بحث انتظار و اربعین و مهدویت را در خود خواهد داشت، موضوع بحث +‏اربعین هم که فردا شب خواهیم داشت هم امتداد همین عرایض بنده خواهد بود که ما بعد از اربعین چه باید کنیم؟ و جهان بعد از اربعین چه رخ‏دادهائی را در خود خواهد دید؟ این موضوعی است که در جای خود باید به آن بپردازیم. در جلسه بعد از آن هم بخش دوم چهار قدم تا رستگاری را که موضوع و شعار این سفر ما است را با محوریت “رابطوا” و “اتقوا الله” آیه 200 آل عمران خواهیم گفت، به اضافه یک‏سری مطالب مفید مثل معرفی منابع، معرفی داستان‏ها و رمان‏هایی که می‏تواند برای شما اگر در عرصه کارهای تربیتی و دانش‏آموزی و دانشجوئی می‏خواهید کار کنید، مثلا سرگروه حلقه صالحین هستید، در مسجد محله‏تان می‏خواهید کار کنید، در دانشگاه‏تان می‏خواهید در یکی از تشکل‏ها فعال باشید، مفید باشد. آن هم بحث مهمی است که اگر بگوئیم یکی از مهم‏ترین مباحث کربلای ما هست، سخن گزافی نگفته‏ایم.

کارگاه خانم توسوس

خدا را شاکریم که در یک قسمت از کربلای سیدالشهداء (ع) هستیم. ان‏شاءالله که آداب را از سیدالشهداء (ع) یاد بگیریم. یکی از مسائلی که در این سفرها، خصوصا در سفر اربعین زیاد می‏بینیم، بحث “وسواس” است. بحث وسواس، که گاهی اوقات مانع از آداب زیارت می‏شود، مانع از بعضی عبادت‏های ما می‏شود، ترمز رشد ما است. آخر عرایضم یک‏سری حرف‏های سنگین‏تری خواهم گفت، که این وسواس اصلا مقابل توحید است! فعلا سربسته از من داشته باشید، آخر کارگاه خودتان به این خواهید رسید.

وسواس، یک چیز خیلی عجیبی است. مباحث را سعی می‏کنیم یک‏مقدار با نمونه و مصداق بحث کنیم. مباحث، محوربندی و شاکله‏مندی خود را دارد و باید با دقت دنبال شود.

طیف‏شناسی وسواس

ما دو حالت را در فضای عمومی عبادت‏های خود می‏بینیم، که خلاف مسیر صراط مستقیم خودش است:

1) بی‏مبالاتی

2) وسواس

هر دوی این‏ها دو سر یک طیف است.

یک سمت آن می‏شود بی‏مبالاتی. مثلا می‏گویند: ان‏شاءالله چیزی نیست، ان‏شاءالله طوری نشده است، ان‏شاءالله همین‏طور قبول است، سخت‏اش نکنید.

این سمت داستان یک “بی‏مبالاتی” داریم و آن سمت هم یک “وسواس”.

گفتیم، یک طیف داریم که یک سمت آن “بی‏مبالاتی” است و سمت دیگر آن “وسواس”.

افراد وسواسی دائم می‏گویند: نشد! نشد!

فردی کنار یک فرد وسواسی نشسته بود، هی می‏خواست قامت بببندد و پشت سر هم می‏گفت: اَلّا… اَلّا! نشد! ال! نشد! این فرد کناری که آدم زرنگی هم بود و می‏خواست کمی سر به سر او بگذارد، بعد از دو سه بار که او (فرد وسواس) آمد قامت ببندد، این‏بار تا آمد قامت ببندد، او گفت: نه! نشد! J

فرد وسواس هم گفت: فلان فلان شده! این‏بار داشت می‏رفت که بشود دیگر! نگذاشتی که بشود! J

یا کسی که داشت نماز می‏خواند و روی “و لا الضالّین” یک‏مقدار وسواس داشت و هی می‏گفت: و لا الض، و لا الض، و لا الض… تا اینکه یکی از کنار گفت: مرض، مرض، مرض! J

این، می‏شود طیف‏شناسی وسواس.

انواع وسواس

وسواس، امتدادهای مختلفی در عرصه اجتماع دارد. عمدتا وسواس را در زمینه طهارت و نماز و… می‏بینیم.

اما ما مثلا در بحث کارهای فرهنگی هم وسواس را می‏بینیم. بعضی‏ها که کلا بی‏بخار هستند. آن‏ها که هیچ!

1) وسواس در دغدغه

بعضی‏ها در کارهای‏شان وسواس در دغدغه دارند. این هم یک نوع وسواس است. این را هم جزء وسواس حساب می‏کنیم. مثلا می‏گوید که “الآن کدام کار لازم است امروز برای انقلاب اسلامی انجام دهیم؟”، می‏گوید بروم جزء فلان تشکل شوم. دو ماه بعد می‏بینی از روی رادار محو می‏شود، می‏گوی نه، این نشد! می‏رود دنبال تشکل بعدی. این کتاب را شروع می‏کند، آثار استاد فلانی بخوانم. شروع به خواندن می‏کند، دو ماه بعد می‏گوید نه، این نشد! می‏رود سراغ بعدی.

یعنی، ما گاهی اوقات بی‏دغدغه هستیم. این جمع حاضر و این جمع‏ها عمدتا بی‏دغدغه نیستند، وسواس دغدغه دارند.

حال، چاره چیست؟ در کتاب “دعوا سر اولویت است” یک چاره‏جویی می‏شود و مکمل آن هم در کتاب “من لا یحضره المدیر (خودآموزی برای درمان بیماری‏های تشکیلاتی)” هست که بحث بیماری‏های تشکیلاتی را برای تشکل‏ها گفته است.

2) وسواس در زیارت

همین الآن چند نمونه دم دست داریم. J

می‏آیند پیش خدام محترم و محترمه، می‏گویند: رفتیم حرم، نشد! می‏گوئیم: چه نشد؟ می‏گویند: نچسبید! می‏گوئیم: چی به چی نچسبید؟ می‏گوید: دلم راضی نشد.

الآن دقیقا چه اتفاقی باید می‏اُفتاد که دلش راضی شود؟ می‏بینی رفته دست‏اش به ضریح هم رسیده، باز هم می‏گوید دلم راضی نشد. ده دقیقه دست‏اش را چسبیده به ضریح نگه می‏دارد، اربعین هم که سیل جمعیت می‏آید، می‏خواهد برگردد دیگر نمی‏تواند برگردد. می‏گوید رفتیم به ضریح هم رسیدیم و زیارت هم کردیم و چندبار هم نشد و شد، آخر که خواستیم برگردیم آن‏قدر سیل جمعیت پشت سرمان بود که دیگر گفتیم یا امام رضا (ع)، شما بطلب! J

دیگر اینجا ما زیارت‏مان را انجام دادیم، دیگر واقعا شد! J

این هم یک نسخه که عرض کنم، در زیارت‏هائی که ما دیدیم یک زیارت مطلقه است در مفاتیح.

یادتان می‏آید در نجف گفتیم با اخلاص وسط مفاتیح را باز کنید؟ کجا می‏رسیدید؟ زیارت مطلقه حضرت امیرالمؤمنین (ع). حالا یک‏مقدار که برویم جلوتر می‏رسیم به زیارت مطلقه سیدالشهداء (ع).

اولین زیارت مطلقه سیدالشهداء (ع)، در مفاتیح هم هست، دو صفحه هم بیشتر نیت. می‏گوید وقتی که این دو صفحه را بخوانید، شد! نگوئید نشد! شد!

فقد تَمَّت زیارتک.

زیارت تو تمام شد.

من این تعبیر را در جای دیگری به این صورت ندیده‏ام:

خواستی در کربلا بمانی، بمان و خواستی برگردی، برگرد.

این هم یک وسواس در زیارت.

3) وسواس در امور مالی

این نوع وسواس را من ندیده‏ام و کاش این مدل هم پیدا می‏شد. اگر پیدا می‏شد خیلی خوب بود.

عمدتا وسواس در طهارت و چیزهای الکی که به جائی برنمی‏خورد وجود دارد!

ما ندیده‏ایم کسی بگوید: حاج‏آقا! من امسال خمس‎‏ام را داده‏ام! نشد! یک‏بار دیگر! این هم خمس مجدد! J

این را ندیده‏ام! این مدل هم خوب است! اگر کسی می‏خواهد وسواس داشته باشد، بسم الله. این گوی و این هم میدان. J

وسواس در امور مالی نداریم. چرا نیست؟ این نشان می‏دهد که شیطان در آن جاهائی که خیلی کم‏هزینه و وقت‏گیر است وارد می‏شود!

مثلا طهارت! حالا وضو بگیرم. خیس شد؟ نشد؟ درست شد؟ نشد؟

آقا! شما یک‏بار به نیت قربت هم که شده نیت کنید بگوئید من امسال ی‏خواهم سه‏بار خمس بدهم.

جانم به این وسواس! قشنگ پاکیزه می‏شود وجود شما. به طهارت نفس می‏رسید.

این‏جا که می‏رسد دیگر آدم‏ها می‏گویند: شد دیگر! با بحث پول و مال و این‏ها شوخی نکنید! شد دیگر!

وضو، چون بحث اسراف آب است، هر چه دلت می‏خواهد آب بریز، باز می‏گوئی نشد!

یا در غسل! خانه را آب برد! می‏گوید غسل‏ام هنوز محل اشکال است. نکند هنوز دستم خشک باشد؟

علل وسواس

بحث بعدی، که می‏خواهم یک‏سری پیشنهادها هم از آن در این جلسه دربیاید، این است که گاهی بی‏مبالاتی یا وسواس ناشی از عدم آگاهی است.

در مسیر نجف – کربلا من منظره‏های باشکوهی می‏دیدم. من سه نمونه را نوشته‏ام.

مثلا یک بزرگواری داشت با دست‏کش آب می‏داد! گفتم چقدر تمیز! بابا ته دقت! بابا نظافت! بابا پاکیزگی! خلاصه با همان دست‏کش داشت آب تعارف می‏کرد، آن‏وقت خودش که خسته می‏شد با همان پارچ آب می‏‏خورد! J

یکی از پیشنهادهایی که به ذهن می‏رسد این است که سال بعد اگر بشود در سازمان حج و زیارت یک دوره توان‏مندسازی برای این موکب‏ها گذاشت خوب است. مثلا در سال‏های اخیر با همین عزیزان عراقی صحبت می‏کردیم مثلا آن‏ها می‏گفتند: چه‏جور بود؟ می‏گفتیم: خوب بود. آن‏ها خودشان می‏گفتند: نه، خوب نیست. می‏گفتیم: چرا؟ می‏گفتند مثلا نظافت مشکل دارد. آن‏ها خیلی دنبال‏اش هستند. مشتاق این هستند که کارشان رشد پیدا کند. منتها نمی‏دانند. به تعبیر طلبگی: مفهوما می‏دانند این چیز خوب است، اما مصداقا نمی‏دانند. شعارش را هم می‏دهند. منتها مفهوم یک چیز است، مصداق یک چیز دیگر!

صحنه دل‏خراش‏تری که من دیدم این بود که “دستی به جام باده و دستی به زلف یار”. دیدم یک بزرگواری یک دست‏اش یک پارچی بود، می‏خواست نوشیدنی تعارف کند، بعد نزدیک‏تر که شدم دیدم کنارش یک آفتابه‏ای بود! J

گاهی اوقات، طرف عدم آگاهی دارد. مثلا یکی از بحث‏هائی که الآن خیلی رایج هست و می‏خواهم سؤال کنم از شما، این است:

الآن این بیرون شما با پاهای برهنه بروید در خاک‏ها، نجس است؟ یا مثلا سرویس که می‏روید، پای‏تان خورد به زمین، این نجس است؟

خب تا یقین نداشته باشیم، نجس نیست.

حالا علت این که ما اینجا یک مقدار چندش‏مان می‏شود چیست؟ چون کثیف است.

کثیف بودن با نجس بودن متفاوت است. خب فرق کثیف بودن با نجس بودن در چیست؟ مثلا با کثیف می‏توان نماز خواند با نجس نمی‏توان.

هر نجسی کثیف است، ولی هر کثیفی نجس نیست. به عبارتی نجس زیرمجموعه کثیفی است، اما کثیفی زیرمجموعه نجاست نیست.

این یک نکته بسیار مهمی است. ببینید! ما گاهی اوقات عدم آگاهی داریم. طرف یک چیز را شنیده است، اما ناقص شنیده است.

یک نفر داشت وضو می‏گرفت، هی چند بار. یک بار، دو بار، سه بار. گفتم: چرا؟ گفت: آب قلیل است دیگر!

در صورتی که بحث آب قلیل برای تطهیر بود، نه وضو!

مجید! دل‏بندم! آن یک چیز دیگر بود!

شنیده مثلا، که یک چیزی بود که یکی نمی‏شد، دو بار، سه بار مثلا. اما آن رفع نجاست بود، نه وضو گرفتن!

پس جمله طلایی و کلیدی ما چه شد؟ گاهی بی‏مبالاتی و وسواس ناشی از عدم آگاهی است.

یک خاطره شیرین هم از حضرت امام (ره) عرض کنم. در بعضی جاها که آب‏های کثیف جمع می‏شد، ممکن بود آب به لباس امام (ره) بپاشد. حاج عیسی خیلی احتیاط می‏کرد و می‏گفت من وضوی امام (ره) را قبول ندارم. وضوی ایشان درست نیست. آن‏وقت امام (ره) از وسط همان آب رد می‏شد و می‏رفت جلوی نماز جماعت، نماز هم می‏خواند، با طیب خاطر. J

یک داستان دیگر هم با یک واسطه‏ از حضرت آقا نقل می‏کنم. اینکه، یکی از اعضاء این تیم‏های حفاظت ایشان بسیار وسواسی بود. از پست که می‏رفت بیرون، مثلا می‏خواست سرویس برود، یک مدتی معطل می‏کرد. آقا هم خیلی در این بحث‏ها داشتند که جزئی‏ترین موارد را به من انتقال دهید. حال، گفتند آقا یک چنین موردی هست. آقا گفتند این‏بار که رفت سرویس سریع به من خبر دهید. درست می‏کنم ان‏شاءالله. درست می‏شود ان‏شاءالله. به محض اینکه این فرد به سرویس رفت سریع به آقا خبر دادند، آقا سریع رفتند و پشت در دست‏شویی تند تند به در زدند و گفتند: فلانی! سریع بیا بیرون! آن بنده‏خدا هم به هرترتیبی بود بالأخره سریع قصه را ختم به خیر کرد و آمد بیرون. بعد در همان فضا آقا آب را باز کردند و آب ریختند و یک قسمت از عبا را در آن انداختند و بعد گفتند من دارم می‏روم نماز بخوانم، سریع بیا! و در همین فضا دیگر تمام شد! دیگر تمام شد! تمام قصه‏ها خوابید!

سؤال اول: پیشنهاد شما برای نظافت مسیر چیست؟ چه سازوکار و راهکاری برای مقابله با کثیفی دارید؟ مثلا شابز (شبکه انهدام بنیادین زباله که بین خادمین یادمان شهدای هویزه شروع شد) که صبح برای یکی از گروه‏های پیاده‏روی هم عرض کردیم و شد طرح “جای پای یار” که شما در راه می‏دیدید، یک نمونه از راهکارها است.

حالا مثلا به‏عنوان راهکار دوم، ما بتوانیم این را تدوین کنیم و پیش‏نیاز کنیم برای سال بعد، موکب‏هائی که دیدید دم در آن‏ها تابلو خورده و مجوز دارند برای مجوز مجددشان باید یک دوره کوتاه‏مدتی را طی کنند. حالا، محتوای این دوره چه باید باشد؟ اصلا چگونه رایزنی کنیم؟ این‏ها مسائلی است که می‏شود در این فضا ارزش افزوده‏ای تولید کرد و اضافه کرد به سال بعد اربعین. از همین الآن فکرمان را برای این قصه درگیر کنیم.

یک مطلب دیگری را از حاج‏آقای قرائتی ذیل این بحث عرض کنم. ایشان می‏فرمایند که: علم. کدام علم؟ می‏گفتند: من آدم نجف، دیدم نجف شهری است که هزار سال است دارد حوزه‏های علمیه‏اش کار می‏کند. مدام درس خارج می‏گویند. درس خارج اصلی‏شان هم درس طهارت است. اتفاقا کثیف‏ترین شهر هم همین نجف است. گفتم: چطور؟ هزار سال درس پاکی و طهارت بگویند، آخرش هم این شهر به پاکی نرسیده باشد!

همه درس‏هایی که ما می‏خوانیم خیلی از وقت‏ها همین است ! کلی مثلا رفته مهندسی کشاورزی و این‏ها گرفته ولی هنوز مثلا یک بیل به دست نگرفته است! فرق برگ چغندر و برگ کاهو را بلد نیست. ندیده تا به حال. حوزه و دانشگاه هم ندارد! بحمد الله و المنه اینجا دیگر کاملا وحدت حوزه و دانشگاه داریم! J

سؤال دوم: طهارتی که می‏خوانیم، دروسی که در رشته‏های مختلف پزشکی، بهداشت و… می‏خوانیم، چه باید کرد که این نهادینه شود در جامعه؟

حال، چه اتفاقی روی این سؤالات بیفتد خوب است؟ غیر از این که در این جمع از آن لذب می‏بریم، چه شود خوب است؟ J

ساده‏اندیشی است که فکر کنیم سؤالات فقط اینجا گفته می‏شود و فوق‏اش شما هم یادداشت می‏کنید!

این‏ها مدون می‏شود، دسته‏بندی می‏شود، بعدها درون سایت می‏رود، فهرست سؤالات از آن استخراج می‏شود که کسی خواست روی اربعین فکر کند روی چه موضوعاتی می‏تواند فکر کند، موضوع پایان‏نامه بیرون می‏آید.

شما فکر کرده‏اید نشسته‏اید اینجا، هیچ اتفاقی رقم نمی‏خورد؟ آن هم در قسمت خواهران؟ سکوت این جمع را دلیل بر بی‏حرکتی حساب نکنید! اینجا گوش‏ها و دست‏هائی است که می‏شنود، می‏نویسد و پیگیری می‏کند تا تحقق آن اتفاق بزرگ! شما فکر کرده‏اید تا ده تا پایان‏نامه خوب از آن درنیاید این‏ها ساکت می‏نشینند؟ شما فکر کرده‏اید اربعین تمام شد، جو اربعین خوابید این‏ها رها می‏کنند؟ حاشا و کلّا! الآن تواضع افراطی می‏کنند چیزی نمی‏گویند! اگر هم چیزی نمی‏گویند برای این است که این درصد CPU آمده در این عرصه که فقط دریافت کند! تند تند دارند گوش می‏کنند، می‏نویسند، در ذهن‏شان دسته‏بندی می‏کنند که این موضوع پایان‏نامه می‏شود، این موضوع فلان می‏شود، این موضوع را باید از فلان طریق پیگیری کنیم، این سؤالات باید دسته‏بندی شود و در فلان پوشه برود، بعد برود مثلا اپلیکیشن بشود. کجای کارید؟! آقایان بزرگوار حاضر در جمع! J

فرق اردو با سخن‏رانی چیست؟ برای خیلی از ما فرقی ندارد! یعنی نوار مغز ببعی کلاه قرمزی را که می‏گرفتند، می‏گفت: کلم، کاهو، کرفس. کلم، کاهو، کرفس. یک‏مقدار تنوع داشت! حال، تنوع ما در کارهای فرهنگی به چه صورت است؟ مثلا می‏گوئیم در مسجدمان چه کار کنیم؟ در هیئت‏مان چه کار کنیم؟ سخن‏ران، مداح، سخنران، مداح، سخن‏ران، مداح، بنر! بابا باریکلا! J

بعد گفتیم: خب در اردو چه کار می‏کنید؟ گفتند: هیچی حاج‏آقا، می‏بریم یک جای دیگر، بعد باز هم آن سخن‏ران و مداحی که آنجا بود را می‏بریم آنجا هم دعوت می‏کنیم صحبت می‏کنند! J

این یک مدل اردوگردانی است. یک بحث هم هست که مثلا یک سفر برگزار شد که اردوی نظامی – فرهنگی بود. بعد، در مسیر، موضوع این بود که در بحث ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با طبیعت، انسان باید به طبیعت احترام بگذارد. بعد، در راه هم به دوستان چه می‏دادند؟ مثلا کیک و ساندیس می‏دادند که میل کنند. بعد این‏ها را که میخوردند مابقی آن را ذخیره می‏کردند! در آخر راه مثلا به دوستان گفته می‏شد: پوکه‏ها را بدهید بیاید! می‏گفتند: پوکه؟ کدام پوکه؟ گفته می‏شد: همان کیک را که خوردی، با پوست که نخوردی! ساندیس را هم که خوردی، با پوست نخوردی! بعد آن فرد می‏گفت: عذرخواهی می‏کنم! به او گفته می‏شد: عذرخواهی ندارد که! حالا دو کیلومتر با هم سینه‏خیز می‏رویم تا به طبیعت احترام بگذاری! این دیگر تا عمر دارد یادش می‏آید که باید به طبیعت احترام بگذارد! اردو یعنی یک تنوع این‏جوری!

یا به قول حاج‏آقا پناهیان که می‏گفتند: یک اردو برگزار شد، موضوع هم امتحان بود (حالا این موضوع جلسه بعد ما است. که گفتیم اصبروا و صابروا را چه کار کنیم که نهادینه شود؟). گفتند اردو برگزار کردیم، موضوع آن هم امتحان بود. بعد، ناهار دادیم، قاشق ندادیم. هر کسی حرفی زد! یکی گفت: نمی‏توانید اردو برگزار کنید جمع‏اش کنید! این چه وضعی است؟ یکی رفت از کیف‏اش قاشق درآورد، خودش تک‏خوری کرد. یکی به رفیق‏اش داد. یکی از کنار ظرف به‏عنوان قاشق جدا کرد و خلاقیت به خرج داد. خلاصه هر کس یک کاری کرد. یکی نق زد، یکی کار انجام داد، یکی چیزی نگفت. همه این‏ها که انجام شد، گفتیم: خب! قاشق‏ها را بیاورید! قاشق‏ها را آوردند. بعد همه کم‏کم فهمیدند که قصه از چه قرار بوده! اردو است دیگر! اردوی تربیت. گفتیم: همه‏اش فیلم بود! می‏خواستیم ببینیم چه کار می‏کنید!

دنیا هم همین است. خدا که به ما چیزی نمی‏دهد، قصه همان قاشق است! خدا این را به من نمی‏دهد، می‏خواهد ببیند نق می‏زنم؟ اگر چیزی گیرم آمد به دیگری کمک می‏کنم؟ چه کار می‏کنم؟

بعد، حاج‏آقا (پناهیان) گفتند که: آخر سفر کفش یکی از بچه‏ها واقعا گم شد. دیدیم این هیچی نمی‏گوید. ساکت نشسته است. می‏گوید این امتحان خدا بوده. گفتیم: بابا! گم شد کفش‏ات! گفت: نه! چیزی نیست! امتحان خدا بوده. در دنیا آدم امتحان می‏شود. J

حالا صحبت من در مورد اصبروا و صابروا و رابطوا که جلسه بعد باید به آن بپردازیم و همین‏جا هم آن را یادداشت کنید این است:

سؤال سوم: مفاهیم اصبروا، صابروا و رابطوا را چگونه می‏توان در یک اردو پیاده‏سازی کرد؟

حالا به سایر موارد بپردازیم. نکته‏ای هست بفرمائید.

زائر: در بحث کاهش زباله، سه تا بحث هست: 1) کاهش زباله 2) تبدیل زباله 3) جمع‏آوری زباله. حالا شاید این حرف من خیلی ساده و خنده‏دار به نظر برسد، ما همیشه در ذهن‏مان اسم موکب که می‏آید یک حالت خیریه‏ای که همه‏اش دستِ دهنده دارد به ذهن‏مان متبادر می‏شود. منتها در ردیف اول، منِ زائر هستم که مصرف‏کننده‏ام و چون مصرف‏کننده‏ام تولیدکننده زباله‏ام. می‏شود موکبی باشد که زباله تحویل بگیرد؟

حاج‏آقا علوی: این ایده‏ها را من تقاضا می‏کنم در همین فرصت که پس از گفتن محور آخر آن را تمام کنیم تا انتهای اردو به صورت شفاهی یا مکتوب به من انتقال دهید.

بحث پایانی! چه باید بگوئیم الآن؟ با این منطقی که تا به حال صحبت کرده‏ایم، الآن باید چه چیزی بگوئیم؟

موضوع بحث ما چه بود؟ وسواس.

عنوان بحث چه بود؟ خداحافظ خانم تَوَسوُس!

در همان سریال کلاه قرمزی، در زیرطبقه آقای مجری، خانه خانمِ توسوس بود. بعد، کلاه قرمزی و بچه‏ها اشتباها به خانه آن‏ها و سرویس بهداشتی آن‏ها رفته بودند. حالا، خانم توسوس، یک‏سری بچه کوچک بروند به سرویس بهداشتی ایشان؟ خلاصه خیلی ناراحت شده بود و داستانی داشت. J

حالا ما آقایان توسوس، خانم‏های توسوس، چه کار کنیم که این توسوس از وجودمان رفع شود؟ حالا آخرین بحث را چه بگوئیم؟

راهکارهای درمان وسواس

راهکارهائی را به صورت کوتاه و مختصر بیان میکنیم. البته آقایان به صورت مفصل هم به آن پرداخته‏اند. به‏عنوان مثال، حاج‏آقا فرحزاد در برنامه سمت خدا چندین جلسه “وسواس” را بحث کرده‏اند.

وسواس خیلی کوتاه دو تا نکته است. می‏خواهم ساده‏سازی کنم ببینید که با ساده‏ترین کارها می‏توان وسواس را ترک کرد. یک علاج علمی آن را بگویم و یک علاج عملی‏اش را.

  1. درمان علمی وسواس: آدم وسواسی چه کار می‏کند؟ یک کاری را چندین‏بار تکرار می‏کند، آخرش هم دلش راضی نمی‏شود. به چه چیزی دلش راضی نمی‏شود؟ به کار انجام شده. آن کار انجام‏شده چیست؟ مثلا وضو! می‏گویم نشد! خب، چه باید می‏شد که در نگاه وسواسی نشد؟ “خواست خدا”.

بحث، بحث دقیقی است. دقت کنید.

آدم وسواسی کجا می‏گوید نشد؟ در عبادت.

وضو می‏خواهد بگیرد، می‏گوید نشد. چه نشد؟ “خواست خدا هنوز برآورده نشده”.

خدا چه می‏گوید؟ خدا می‏گوید: شد.

وسواسی چه می‏گوید؟ نشد!

آدم موحد چه می‏گوید؟ هر چه خدا بگوید.

خدا می‏گوید پاک است. وسواس می‏گوید نجس است. پس وسواس یک دکان دستگاهی است مقابل توحید! آدم وسواسی تقابل جدی دارد با آدم موحد.

این را آدم بداند! درمان علمی وسواس.

بدانم که خدا میگوید شد، اما من بنده می‏گویم نشد.

این خیلی کمک می‏کند.

پس، توحید یعنی هر چه خدا گفت به روی چشم، وسواسی میگوید که هر چه دلم گفت به روی چشم. پس این شد تقابل. یک خواست خدا وجود دارد که آدم موحد هم می‏گوید هر چه خواست خدا است همان باید بشود. آن سو هم خواست دل است. دلم راضی نشد. زیارت رفتم نچسبید. امام صادق (ع) می‏فرماند شد ها! همه معصومین (ع) می‏فرمایند شد ها! ما می‏گوئیم نه! نشد!

امام عسکری (ع) فرمودند: زیارت اربعین را همه بیایند.

عقل هم خوب چیزی است. همه بیایند بریزند کربلا چه می‏شود؟ قیامت می‏شود. شلوغ می‏شود. همه بیایند کربلا شلوغ شود، دست من ممکن است به ضریح نرسد. خودشان حساب کرده‏اند، محاسبه کرده‏اند. می‏گویند اربعین هم باید بیائید. اهل‏بیت می‏گویند اربعین هم باید بیائید. آن‏وقت من می‏روم آنجا می‏گویم نشد.

آدم خیلی باید قوی باشد ها! خیلی باید قوی باشد! خدا آن سمت، انبیاء آن سمت، صلحاء آن سمت، همه می‏گویند شد، یک شازده وسواسی ایستاده این سمت و می‏گوید نشد! خواست من چیز دیگری است!

پس راهکار علمی وسواس این است که بگوئی: خدا همین را از تو می‏خواهد. خدا همین را از تو می‏خواهد.

آب کشیدی پاک شد. وضو گرفتی بگو درست است. خدا از من همین را می‏خواهد.

  • درمان عملی وسواس: راهکار عملی درمان وسواس به نظر شما چیست؟

زائر: با شیطان مخالف کنیم. چطور مخالفت کنیم؟ مثلا وقتی ما را وسوسه کرد که وضوی تو اشتباه است بگوئیم به تو چه مربوط؟ من می‏خواهم همین‏طور نماز بخوانم.

حاج‏آقا علوی: می‏شود بگوئیم “اصلا من می‏خواهم وضو بگیرم دستم خشک شود، آب بریزم، خشک شود”. بعضی وقت‏ها بعضی چیزها عقلی است. مثلا طرف می‏گوید شما می‏توانی روی دستت آب بریز و خشک بماند؟ می‏توانی زیر دوش بروی و بگوئی الآن خشک است بدنم؟ بعضی وقت‏ها آدم از آن طرف قصه نگاه کند می‏بیند که شیطان یک هیمنه پوشالی برای درست می‏کند و می‏گوید نشد! مثلا اصلا می‏شد در مسیر نجف – کربلا که می‏آمدیم و با آب‏پاش روی‏مان آب می‏ریختند خیس نشویم؟ خیس می‏شدیم. زیر باران که بروی ناخودآگاه خیس می‏شوی، همه جای تو خیس می‏شود، می‏گوئی همه جانم خیس شد. اینجا که زیر دوش رفتی و قشنگ نیم ساعت هم خیس خوردی می‏گوئی نشد!

آدم گاهی اوقات یک تک و پاتک با شیطان داشته باشد یک‏مقدار این تابو و هیمنه شکسته می‏شود.

چندبار شما با شیطان مخالف کنید دیگر شیطان بی‏خیال شما می‏شود. بگوئید من این بار می‏خواهم خلاف نظر آقای شیطان عمل کنم. هر جه بادا باد. حرف خدا چیز دیگری است.

راه دیگر این است که آدم از کسی که بزرگ‏تر و الگوی او است (#الگو) و از او حرف‏شنوی دارد بخواهد که او را در این خصوص راهنمایی کند و به او گرا دهد.

موضوع بحث بعدی، به‏مراتب از این بحث مهم‏تر است. بحث چهار قدم تا رستگاری.

ان‏شاءالله خداوند ما را به حقیقت توحید برساند.

خود همین یک موضوع پایان‏نامه است. امتداد توحید اگر در زندگی ما حاکم شود خیلی از مشکلات ما رفع می‏شود که یکی از این مشکلات وسواس است. یعنی آن علائم سلامت روان که در بحث‏های روان‏شناسی بحث می‏شود، یکی از بحث‏های آن همین بحث وسواس است.

افرادی که می‏خواهند در این زمینه بیشتر کار کنند، کتاب “روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا” را که یک کتابچه کوچک از نشر صهبا است را تهیه و مطالعه کنند. این کتاب در کمتر از یک روز خوانده خواهد شد.

آن‏هائی که بیشتر خواستند این بحث توحید را کار کنند، کتاب “طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن” حضرت آقا را بخوانند. آن کتاب یک مقدار بیشتر از شما زمان می‏گیرد، ولی یک اتقان بیشتری به شما خواهد داد.

سخنرانی 14

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

یا أیها الذین آموا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون

ان‏شاءالله خداوند ما را به حقیقت اباعبدالله الحسین (ع) به اصرار این آیه نورانی آشناتر بگرداند به برکت صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ع).

بحثی که امشب می‏خواهم تقدیم کنم، در اطراف این آیه نورانی است.

البته به‏نظرم یک مانور و تمرین ناخودآگاه برای تمرین اصبروا و صابروا در این وقت شب که ساعت از یازده و نیم هم گذشته و بزرگواران اعمال و مناسک مختلف را انجام داده‏اند و قرار است استراحت کنند برای فردا، این خودش هم یک صبر فردی است، هم یک صبر جمعی است. ان‏شاءالله خدا ما را با سعه وجودی بیشتر از این سفر نورانی دستِ‏پُر تر برگرداند.

عرایضم را در دو قسمت به‏طور خلاصه تقدیم می‏کنم، سعی می‏کنم خیلی کوتاه و فشرده مطرح کنم.

بخش اول، مفهوم‏شناسی کلی این چهار امر این آیه است که من از تفسیر البرهان گزیده و محوریت آن را تقدیم می‏کنم، به علاوه چند تفسیر دیگر.

ذیل مفهوم اصبروا چند تفسیر را مرحوم علامه بحرانی در تفسیر البرهان آورده‏اند.

صبر کنید.

بر چه صبر کنید؟

اصبروا علی الفرائض. بر فریضه‏ها، بر واجبات صبر کنید.

اصبروا علی المصائب. بر مصیبت‏ها صبر کنید.

اصبروا علی دینکم. بر دین‏تان صبر کنید.

اصبروا علی المعاصی. بر گناه نکردن صبر کنید.

اصبروا علی الاذا فینا. بر اذیت‏هائی که در این مسیر به خاطر ما اهل‏بیت می‏کشید، صبر کنید.

این‏ها در ذیل مفهوم اصبروا آمده است.

در مفهوم صابروا چند تفسیر را از اهل بیت آورده‏اند.

صابروا علی المصائب. بر مصیبت‏ها صبر کنید.

صابروا علی التقیه. بر تقیه‏ای که آن زمان برای ما اهل بیت انجام می‏دهید، صبر داشته باشید.

صابروا علی عدوّکم. در برابر دشمن صبر داشته باشید.

صابروا علی الفرائض. بر فریضه‏ها صبر کنید و جمعی صبر کنید.

مفهوم اصبروا و صابروا تفاوتش در این است که از باب مفاعله، بحث صابروا معنا می‏شود. از باب مفاعله، یعنی با استقامت زیاد صبر کنید. در تفسیر دیگر آمده که یکدیگر را به صبر سفارش کنید. در تفسیر دیگر آمده است که با اتّکاء به صبر بر مقاومت خویش بیفزائید. در تعبیر دیگر آمده است که در مقابل‏شان با تقیه پایمردی کنید. صابروا.

خلاصه کلام، صابروا یعنی صبر و تحمل اجتماعی.

و اما مفهوم رابطوا.

رابطوا را هم در تفاسیر روایی این‏گونه معنا کرده‏اند:

رابطوا علی الائمه.

رابطوا علی ما تَقتدّون به.

رابطوا علی الامام المنتظر.

همه آن‏ها در یک حیطه دور می‏زنند.

رابطوا را تفسیر کرده به وجود نازنین اهل‏بیت و خصوصا امام زمان (عج). رابطوا امامکم المنتظر. رابطوا امامکم فیما امرکم و فرض علیکم. بر آن چیزی که امام‏تان به شما دستور می‏دهد و شما را به آن امر می‏کند.

خلاصه کلام، رابطوا را با پیوست امام معنا کرده است.

و در بحث تقوای پایانی هم که اتقوا الله فیما امرکم و افترض علیکم. آن هم رنگ و بویی از بحث مقام امام و آن فضای دستوری که خدای متعال و ولی خدا به انسان می‏دهند دارد.

مایل هستم بحث رابطوا را باز کنم . در این فرصت با کوتاه‏ترین کلمات سعی می‏کنم عین آن مباحثی را که پیش‏تر داده شده و جمع شده را عرض کنم که دیگر صابروا شما را بیش از حد امتحان نکنیم. شما دیگر امتحان صابروا را پس داده‏اید در این سفر. J

ما دیگر بیش از حد در وادی صابروا توقف نکنیم. بیائیم سراغ رابطوا.

رابطوا را بعضی بزرگان، مرزداری کردن معنا کرده‏اند. مرزداری کنید. حفاظت کنید. امکانات جنگی فراهم کنید.

سعه معنایی آن راببینید. رابطوا در این معانی گفته شده است.

مرابطه یعنی مرزبانی.

در امور دین و دنیا با یکدیگر هم‏بستگی داشته باشید.

رابطوا.

صبر، مصابره و مرابطه. هم‏بستگی داشتن.

تعبیری که علامه طباطبائی در المیزان دارند به این صورت است: انسان چه در حال آسایش و راحتی و چه در بلا و سختی لازم است که قدرت‏های معنوی خود را روی هم ریخته و کلیه شئون حیاتی خویش را در پرتو یک تعاون و همکاری اجتماعی به سامان برساند. این همکاری اجتماعی به‏منظور سعادت واقعی دنیا و آخرت است.

اگر بخواهیم خیلی ساده معنا کنیم، رابطوا یعنی هم‏افزایی داشته باشید. تعبیری که امروز بیشتر می‏شنویم از این عنوان، شبکه‏سازی است در کارهای تشکیلاتی. تکی کار نکنید و با همدیگر یک تبادل داشته باشید. اصبروا، صابروا، حالا در رابطوا یک شبکه‏سازی داشته باشید. با چه کسی؟ رابطوا امامکم. با امام. با محوریت وجود نازنین امام‏تان.

در جای دیگر تعبیر این است که با رهبرتان که به او اقتدا می‏کنید رابطه برقرار کنید. رابطوا علی ما تقتدون به.

یک تفسیر زیبائی را حضرت آقا در صفحه 352 کتاب “هم‏رزمان حسین (ع)” دارند. می‏فرماید که با رهبرتان که به او اقتدا می‏کنید، رابطه برقرار کنید. چون دنباله اصبروا و صابروا آمده، ارتباط قلبی صرف نیست. این تعبیر را دقت کنید! چون دنباله اصبروا و صابروا ست، ارتباط قلبی صرف نیست، مثل توسل. این رابطه یک رابطه پنهانی و تشکیلاتی است. که اینجا ایشان (حضرت آقا) بحثی را مطرح می‏کنند در مورد دستور ائمه برای داشتن ارتباط تشکیلاتی با ایشانو رابطوا امامکم. چون بعد از اصبروا و صابروا گفته شده، منظور یک حرکتی است که در دل آن یک تشکیلات باید باشد. پنهانی هم باید باشد. صابروا علی التقیه. این پس قطعا یک توسل صرف نیست که قلبا با امام‏تان ارتباط داشته باشید، نه‏خیر. رابطوا یک اتفاقی است از جنس یک کار تشکیلاتی. یک کاری است از جنس یک حرکت پنهانی که باید در مدار جمع شوند. یک تشکیلاتی رقم بخورد.

این بخش اول عرایضم، تمام.

بخش دوم را باز سعی می‏کنم خیلی کوتاه و مختصر عرض کنم.

اگر بخواهیم در فضای امروز یک‏مقدار در کنار این مفهوم‏شناسی، یک مقدار مصداقی‏تر با هم بحث کنیم، خصوصا در جمع‏های دانشجویی و جمع‏های دانش‏آموزی که شایسته‏تر این است که ما بتوانیم مخاطب را با یک‏سری آموزه‏های ادبیاتی داستانی جذاب مخاطب‏پسند همراه کنیم، به ذهنم رسید در این سفر، ذیل این چند مفهوم چند تا کتاب رمان معرفی کنم که یک‏مقدار در جمع خاص تشکل‏ها بتواند یک جریان‏سازی خوب ایجاد کند.

برای مفهوم صبر، اگر بخواهیم ذیل مفهوم اصبروا و صابروا چند کتاب معرفی کنیم، به ذهنم رسید یکی از کتاب‏هائی که باید از آن گفت، کتاب “خون دلی که لعل شد” است. خون دلی که لعل شد، خاطرات خود حضرت آقا است که با قلم خودشان به زبان عربی برای جوانان عرب نوشته‏اند تحت عنوان “ان مع الصبر نصرا”. در بازار نجف هم که رفته بودیم این کتاب به زبان عربی وجود داشت. این صبرهایی که ایشان چه فردی و چه اجتماعی در دوران انقلاب انجام داده‏اند، یکی از آن خاطرات قشنگ ماندگاری است که می‏توان در این کتاب دنبال کرد.

کتاب دیگر، کتاب “بر تبعید” است از نشر صهبا، که خاطرات تبعید حضرت آقا است و از کتاب‏های خواندنی است.

من پیشنهاد می‏کنم این کتاب‏ها را اگر در قفسه کتاب‏خانه‏تان ندارید، لااقل در قفسه کتاب‏خانه پایگاه بسیج‏تان در مسجدتان داشته باشید، دست به دست بچرخد.

کتاب بعد، کتابی است برای مفهوم صابروا، صابروا عدوّکم. کتاب “بر جاده‏های آبی سرخ” از آقای نادر ابراهیمی. از زندگی میر مهنا دوابی که یکی از شخصیت‏های بزرگ تاریخ ما است.

برای صبر جمعی، خصوصا در جمع خواهران، کتاب “یک وانت عشق” را معرفی می‏کنیم. این کتاب، خاطرات خانم محبوبه معراجی‏پور است.

در مقام صبر، کتاب “خاطرات عزت‏شاهی” هم از آن کتاب‏هائی است که می‏شود در این دسته‏بندی به آن پرداخت.

رمان اخیری که شاید سه چهار هفته است چاپ شده و می‏توان به آن پرداخت، رمان “واو” است که اصلا محور و مدار آن همین آیه 200 سوره آل عمران است. مثلا ذیل بحث و اتقوا الله، با تصویرسازی چند سقا که دارند از بازار رد می‏شوند آن اتقوا که هم مفهوم پرهیز در آن است و هم مفهوم فراتر از پرهیز یعنی “خود نگه داشتن” است. این‏ها زمانی که از بازار رد می‏شوند جار می‏زنند: پرهیز! تر نشوی!

این هم بخش دوم عرضم، تا اینجا تمام.

و اما این آیه را چرا ما در این سفر به‏عنوان شعار سال انتخاب کردیم؟ شعار سال که تا اربعین سال بعد این فضا را برای خودمان داشته باشیم، در زندگی خودمان این آیه را در نظر بگیریم. چون یکی از قشنگ‏ترین اتفاقاتی که آدم در مسیر اربعین احساس می‏کند همین مقام اصبروا و صابروا پیاده‏روی است با محوریت و رابطوا امامکم. با محوریت امامی که خود قافله اسرا و قافله اربعینی‏های سال شصت و یک هجری آن حرکت را از صابروا و رابطوا به ما به‏صورت عینی نشان دادند. اینجا یک دنیا حرف‏ها و روضه‏های مفصل هست که من چندتای آن را خیلی کوتاه و مختصر عرض کنم.

یکی از آن جلوه‏های رسیدن به امام (ع)، داستان رسیدن جناب حبیب (ع) هست به کربلا. که من چندباری این داستان را برای سفرچندمی‏ها عرض کرده‏ام که چگونه نامه امام (ع) به او رسید. از کربلا سیدالشهداء (ع) برای دو نفر نامه نوشتند، که یکی از آن‏ها برای حبیب (ع) بود. چگونه خودش را رساند. مختصات آن یک مختصات خاصی است. تنها نیامد. اصبروا و صابروا. دست رفیق‏اش را گرفت، با همدیگر خود را در آن زمانه به امام‏شان رساندند. خودش را رساند به کربلا، با هر زحمتی که بود.

شاید دو محور و دو شخصیت اصلی در کربلا بخواهیم برای اصبروا و صابروا معرفی کنیم در این آیه، یکی حضرت حبیب (ع) هست و یکی حضرت عباس (ع)، که این دو شخصیت خیلی از آن شخصیت‏های تشکیلاتی کربلا هستند.

اصبروا و صابروا و رابطوا. خودت را به امامت برسان.

در پیاده‏روی برای یکی از گروه‏های پیاده‏روی عرض کردم که شهدای کربلا رجزشان همین بود. خودشان را به امام‏شان رسانده بودند و حرف‏شان این بود که “والله لا نُفارِقُک”. به خدا تو را تنها نخواهیم گذاشت و از تو جدا نخواهیم شد.

یکی از آن شخصیت‏هایی که با هر زحمتی بود خودش را به امامش رساند، شهیدی است به نام مسلم بن کثیر اعرج. مسلم بن کثیری که صفت او را لنگ گفته‏اند. چرا؟ چون زخمی رکاب پدر سیدالشهداء (ع)، امیرالمؤمنین (ع) بود در یکی از جنگ‏ها، با یک پای لنگ خود را رساند به کربلا. که من می‏گفتم دم ورودی کربلا، آدم پاهایش که درد می‏گیرد یاد بعضی از اشخاص هم بیفتد. چه کسانی خودشان را رساندند به کربلا؟ چگونه رسیدند؟ با آن پای مجروح‏اش لنگ لنگان خودش را بهشت حسین (ع) رساند. رابطوا امامکم. خودت را به امامت برسان.

اربعین، اوج این اتفاق رابطوا است. اگر عالم بر مدار حسین (ع) طواف کند و همه عالم امام حسین (ع) را به‏عنوان محور هستی بشناسد، تمرین است دیگر. اربعین، تمرین رسیدن به این جریان است. این‏آماده می‏شوند برای امام حی، که قرار است اگر او اشاره کند همه بر مدار او بچرخند. یک رزمایش است. یک قشون‏کشی است. یک لشکرکشی است.

رابطوا امامکم.

اینجا خیلی حرف‏ها را می‏شه زد. چه کسانی رسیدند؟ چه کسانی جا ماندند؟ آن‏هایی که جا ماندند و توانستند به امام‏شان برسند مشکل‏شان چه بود؟ چرا جا ماندند؟ و آن‏هایی که سعی کردند خودشان را به امام‏شان برسانند چطور رسیدند؟ مسلم بن کثیر اعرج چطور رسید؟ و شهیدانی که نشان دادند حتی سن و سال هم مطرح نیست. از پیرمرد هشتاد و چند ساله‏ای به‏نام حبیب (ع) که خودش را رساند به کربلا بگیرید تا آخرین شهیدانی که آیه‏های کوچک قرآن کربلای حسین (ع) بودند. یکی از آن شهدا، شهید نام‏آشنایی است که از شهدای گمنام کربلا است. مزارش مزار گمنامی است. وقتی که صدای غربت سیدالشهداء (ع) بلند شد، این شهید خودش را نشان داد و یک پیام هم به همه عالم رساند که رسیدن به امام حسین (ع) بضاعت نمی‏خواهد، صداقت می‏خواهد. رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه. برای رسیدن به مقام رابطوا می‏شود یک دردانه‏ای بود مانند علی‏اصغر (ع)، که نمی‏دانم چرا “این” شهید باید شهیدی باشد که در کربلا مزارش هم مشخص نیست. شهید گمنامی است که در کربلا نوشته‏اند سیدالشهداء (ع) وقتی که خواست او را به خاک بسپارد آمد پشت خیمه‏ها. کجا؟ معلوم نیست. نوشته‏اند پشت خیمه‏ها با آن غربت‏اش نشست، یک قبر کوچکی حفر کرد و او را به خاک سپرد. اما حرفش را به عالم رساند. ما مزار این دردانه حسین (ع) را نمی‏دانیم کجاست. مشهور است که گفته‏اند روی سینه امام (ع) او را به خاک سپردند. حالا این بحث‏اش بماند که ما در کربلا چند طفل خردسال داریم.

اما، رساندن به امام (ع)، رسیدن به حقیقت امام (ع) سرنخ‏هائی است که در روضه‏ها به ما نشان داده‏اند.

تا آن شهیدی که در آخرین لحظات، او خودش را به امامش رساند. امشب که شب اربعین است، کم‏لطفی است که از امام حسن مجتبی (ع) نگوئیم.

گفتم به دست کیست برات مدینه‏ام؟

گفتا فقط به‏دست یتیمان مجتبی (ع) است

فدای امام حسن مجتبی (ع) شوم که خودش در کربلا نبود اما یادگارهایی فرستاد به کربلا، که یکی از آن‏ها عبدالله بن حسن (ع) است. آخرین لحظات، او هم احساس کرد دارد از قافله جا می‏ماند. اصبروا و صابروا و رابطوا. این مقامات را عبدالله (ع) نوجوان در گودال قتلگاه طی کرد. با امامش. و رابطوا امامکم. آخرین لحظات دارد این کتاب قطور کربلا بسته می‏شود عبدالله! حبیب (ع) رفت. عابس (ع) رفت. جون (ع) رفت. علی‏اکبر (ع) رفت. علی‏اصغر (ع) هم پرواز کرد و آسمانی شد. برادرت قاسم (ع) هم آسمانی شد. آخرین لحظات دیدند خودش را آسیمه‏سر رساند به امامش. و رابطوا امامکم. خودش را به امامش رساند، اما این رساندن هزینه هم داشت. اصبروا و صابروا. آمد آنجا دید یک نامردی شمشیرش را بلند کرد. این دستان کوچکش را مقابل امامش گرفت. چه بر قلب امامش گذشت، نمی‏دانم. اما امام (ع) فرمود: صبرکن عبدالله! صبر کن!

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون

سخنرانی 15

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

این جمله را در دفترچه سفرنامه اربعین سال 98 خود یادداشت کنید، بعد از اربعین این جمله را بخوانید. الآن داغ هستید. بنده‏ای که الآن این حرف را دارم می‏زنم هم داغ نیستم، امام شاید تصور کنید فلانی این حرف را می‏زند، الآن در جو اربعین دارد این حرف را می‏زند.

این جمله را بعد از ماه محرم و صفر بخوانید و سعی کنید به مقام یقین برسید. آن جمله این است که:

ما برای تمدن‏سازی به عاشورا محتاجیم.

یعنی چه؟ یعنی قصه شاید و اما و اگر نیست. باید از این ظرفیت مدد جست. باید با امام حسین (ع) به فتح‏الفتوح رسید. “باید”. امام عصر (عج) هم باشید، برای داستان ظهورتان باید ا زحسین (ع) بگوئید. “باید”. ابزاری نیرومندتر از عاشورا نیست. و الّا وجود نازنین امام عصر (عج) در داستان ظهورشان اولین جمله‏ای که می‏فرمایند این نیست که:

ألا یا اهل العالم! اِنَّ جَدّی الحسین(ع)…

این یعنی چه؟ یعنی امام حسین (ع) یک ورودی است در داستان تمدن امام عصر (عج).

با امام حین (ع) می‏شود به اتفاقات خیلی بزرگ رسید و بدون امام حسین (ع) نمی‏شود. یعنی “مستحب نیست”، که مثلا یک زمانی یک کسی از این جمع خواست عاشوراپژوهی کند خوب است که کار کند و نخواست هم ایرادی ندارد. ما “باید” با این ظرفیت پیش برویم. مباحث عمیق‏تر آن را همین جا من واگذار می‏کنم به کتاب “تنها علاج (با امام حسین (ع) به همه‏جا می‏توان رسید)”.

یک بحثی هم سفر قبل داشتیم با عنوان “+امام حسین (ع)”. با عنوان فرعی “وقتی امام حسین (ع) وارد معادلات می‏شود”.

چند نفر در سفر قبل بحث +امام حسین (ع) را شنیدند؟ (هیچ‏کس)

از بین خدام چه؟ (سکوت)

البته این‏قدر خدام سرشان شلوغ است که جا دارد من همین‏جا از آنان تشکر کنم. همین که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که این تریبون‏ها باشد و  اگر زحمات پشت صحنه نباشد این اتفاقات هم رقم نمی‏خورد، اما من تقاضا می‏کنم این‏طور نشود که من خادم بعد از چند سفر دست خودم خالی باشد!

همه فکر می‏کنند ایشان n سفر آمده دیگر ته بحث‏های عاشورا و متخصص جزئی‏ترین مباحث است!

این بحث را بگذارم، خصوصا با این تأکید ویژه که این مباحث مستند شود، این مباحث جزوه شود. الآن بحث‏اش را از این لحاظ درخواست جدی‏تر می‏کنم که فکر می‏کنم جزوه‏اش هم آماده شده باشد.

+امام حسین (ع) بحث‏اش این بود که امام حسین (ع) وارد معادلات زندگی ما شوند چه می‏شود؟ درس اخلاق ما می‏تواند با امام حسین (ع) باشد، می‏توانیم درس اخلاق بی امام حسین (ع) داشته باشیم.

حالا، چون اکثر بزرگواران آن برنامه را نبودند، فقط اشاره کنم.

زندگی با امام حسین (ع)، زندگی بی امام حسین (ع).

هر چیزی را که شما نگاه کنید می‏توان یک پیوست عاشورایی برای آن دید. پایان‏نامه با امام حسین (ع)، پایان‏نامه بی امام حسین (ع). حالا توضیحات آن مفصل است. چایی با امام حسین (ع)، چایی بی امام حسین (ع). سفره غذای با امام حسین (ع)، سفره غذای بی امام حسین (ع). از این موارد ساده بگیرید تا بحث‏های خیلی جدی‏تر علمی.

درس اخلاق با امام حسین (ع) یعنی چه؟

مثلا من می‏توان در مورد “حسادت” یک بحث مفصلی را اینجا مطرح کنم. بگویم که حسادت چیست؟ علل آن چیست؟ ریشه‏های آن چیست؟ مفصل توضیح دهم. آخرش شما در مورد حسادت چیزهای خوبی می‏دانید.

آیا با گذراندن این درس اخلاق، من لزوما از حسادت خودم دست برخواهم داشت؟ نه!

چرا؟ چون یک دلیل خیلی متقنی در وجود ما هست، که شما به آن معتاد درجه یک حرفه‏ای هم بگویی: آقای معتاد! مگر نمی‏دانی این اعتیاد بد است می‏گوید: می‏دانم. اما چنان شما را توجیه میکند که شما می‏گوئید: خب، من دیگر حرفی ندارم. می‏گویی: چرا معتاد شدی؟ می‏گوید: ولش کن! من تمام این بحث‏هایی را که تو می‏گویی، مقاله‏اش را دارم. من معتاد شدم، چون دلم می‏خواهد! سرش را بالا می‏گیرد، محکم این دلیل را به شما تقدیم می‏کند: “دلم می‏خواهد”! این “دلم می‏خواهد”، دلیلی است که همه دلیل‏ها را کله‏پا می‏کند! اصطلاحا بین حکمت نظری و حکمت عملی یک گسستی است دیگر! آن حرکت و آن چیزی که به آن عزم و اراده می‏گویند. طرف می‏گوید: دلم می‏خواهد!

چرا فلان کار را انجام می‏دهی؟ دلم می‏خواهد!

این “دلم می‏خواهد” هر جا که وارد شود بلافاصله در کم‏تر از کسری از ثانیه به شما ضمانت اجرا می‏دهد. این تعبیر، تعبیر دقیقی است. خلاصه بحثی است که آن عرض کردیم.

این معادله عالم هست که کسی که “دلش بخواهد”، شاید اگر هزار دلیل عقلی هم بیاوری آن کار را انجام ندهد. باید چه کار کنیم؟ باید کاری کنیم که او دلش “همین” را بخواهد! مثلا باید کاری کنیم آن شخص دلش امام حسین (ع) را بخواهد. که می‏خواهد. همه دل‏شان امام حسین (ع) را می‏خواهد. چون فطرت‏شان اگر فطرت پاکی باشد _که هست_  به فطرت‏شان برگردند امام حسین (ع) را خواهند خواست. همین. فقط او را به امام حسین‏اش برسانیم. بعد، وقتی او به امام حسین (ع) رسید، می‏گوئیم “امام حسین (ع) از این کار خوشش نمی‏آید” یا “امام حسین (ع) از این کار خوشش می‏آید”.

من مثلا می‏گویم حسادت خیلی بد است، مفصلا دو ساعت صحبت کنیم.

– خب الحمدلله، حالا فهمیدم چرا باید حسادت داشته باشم! این‏بار عالمانه‏تر حسود خواهم بود! حسادتی علمی‏تر کشف خواهم کرد!

خب! خسته نباشید! بعد از این‏همه صحبت به این رسید که حسادت خوب است!

اما من اگر بگویم که حسادت بد است، توضیح‏اش را هم بدهم، بعد بگویم: مواظب باشید بزرگواران! شمر که شمر شد، یکی از فرمول‏های وجودی او این بود که حسود بود! حسادت داشت. یکی این بود که استکبار داشت. دوازده سیزده شاخص در زندگی شمر وجود داشت که کنار هم که قرار می‏گیرند می‏شود شمریت.

در قصه‏های تعزیه‏هائی که برگزار می‏شود زیاد شنیده‏اید که در اوج داستان یک‏مرتبه مردم ریخته‏اند سر شمر و کتکش زده‏اند. شمر تعزیه است، شمر واقعی نیست! اما این‏قدر نفرت دارد، این‏قدر نفرت تولید می‏کند که کسی شبیه این شمر هم شود اصلا مردم نمی‏خواهند ریخت او را ببینند! خیلی حرف است ها! با یک لبخند از کنار این قصه رد نشوید! شمر تعزیه کتک خورد! یعنی چه؟ خیلی حرف است! یعنی مردم این‏قدر از شمر بدشان می‏آید اصلا نمی‏توانند ببینند این منظره دوباره تکرار شود! ولو تو شمر تعزیه باشی!

حالا می‏گویی: آقا ! مراقب باش! این رفتار شمریت است ها! حسادت، تکبر، شکم‏پروری و… شاخص‏های شمریت هستند.

در سفر قبل این بحث یک‏مقدار بازتر شد. سیزده شاخص در زندگی شمر (شمریت) و مقابل آن، سیزده شاخص از زندگی حر (حریت). با محور کتاب “شمریت و حریت”. پرسش‏نامه دارد. حالا امشب با خودم یک محاسبه نفس داشته باشم با امام حسین (ع)، نه بی امام حسین (ع). آدم دلش بلرزد در روضه، بگوید من این شمر را نمی‏خواهم. نفرت تولید می‏کند. من حر را می‏خواهم. این‏قدر امام حسین (ع) او را تحویل گرفته، این‏قدر خواستنی شده، من هوس‏ام شد زندگی حر!

حالا چه کار کنم؟ درس اخلاق با امام حسین (ع). ضمانت اجرا به ما می‏دهد دیگر! همان صحنه که امام حسین (ع) آغوش باز کرد برای حر، همان. یک‏دفعه تعجب کرد.

حسین جان! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود می‏گفتم حسین (ع) فاطمه (س) اشتباه گرفتی!

آدم دلش می‏خواهد دیگر! امام حسین (ع) این‏جور به او کوچه داد.

گر چه دیر و غم‏زده به سمت سپاه تو آمده‏ام

بگذر از گناه من که مست نگاه تو آمده‏ام

می‏آیم و می‏دانم، آلوده نمی‏مانم

پاکم کن و خاکم کن، مضطر و پشیمانم

ان‏شاءالله حرم که رفتید با همین حس بروید.

خب، این فضای حر را آدم می‏بیند، می‏خواهد.

دو تا فرمانده عالی‏رتبه در سپاه ابن زیاد هستند. یکی می‏شود شمر و یکی می‏شود حر.

درس اخلاق با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).

زندگی با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).

پایان‏نامه با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).

ضمانت اجرا به شما می‏دهد. کاری کنیم عالم دل‏شان امام حسین (ع) را بخواهد و از ظرفیت سیدالشهداء (ع) عالم را تربیت کنیم. با امام حسین (ع).

حالا این بحث +امام حسین (ع) را که در ایام عرفه گفتیم، تکمیل آن را شما دنبال بفرمائید. تقاضا می‏کنم خواهران خادم یک کمکی بدهند صوت این بحث را بعد از سفر پیاده‏سازی کرده، به زوار برسانند.

نکته بعد اینکه، یک بحثی هم ما در این سفر داریم تحت عنوان “+اربعین”، که غیر از بحث “امام حسین (ع)” است. بحث “+امام حسین (ع)” این بود که امام حسین (ع) وقتی وارد معادلات عالم می‏شود، چه می‏شود؟ “+اربعین” ما این است که جهانِ بعد از اربعین چه خواهد شد؟ جهان بعد از اربعین و اینکه ما بعد از اربعین چه اتفاقاتی باید ببینیم و چه رخ‏دادهایی رقم خواهد خورد.

یک گوشه از بحث پهلو به پهلوی بحث نیمه‏شعبان خواهد خورد که شعار آن “بوی پیراهن یوسف” است.

کاری کنیم امام حسین (ع) را عالم بشناسد. کاری کنیم خودمان در این سفر یک سهمی از امام حسین (ع) داشته باشیم. در این شلوغی‏های اربعین که بیرون می‏روید وقتی شلوغی‏اش را دیدید یک خط را یادداشت کنید، با امام حسین‏تان حرف بزنید و بگوئید:

آقاجان!

تو همچو من سر کویت هزارها داری

ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد

یعنی از همه بریدم آدم اینجا. یعنی دیگر همه اُمیدم شما هستید. یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی.

با امام حسین (ع) حرف بزنید.

بگذارید من این روایت را از زبان جابر بگویم که امروز چه اتفاقی در کربلا رقم خورد.

این را جناب عطا یا عطیه نقل می‏کند:

با جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر سیدالشهداء (ع) حرکت کرده بود. هنگامی که به کربلا رسیدیم، جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایی به تن کرد و کیسه عطری را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامی برنداشت، مگر آن که ذکر خدای متعال گفت. تا اینکه به قبر نزدیک شد و به من گفت دست من را بر روی قبر بگذار. چون دست او را بر قبر گذاشتم بیهوش بر روی قبر اُفتاد. کمی بر او پاشیدم و هنگامی که به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین!

اینجا جابر حرف می‏زند با امام حسین (ع).

قرار شد در سفر کربلای اربعین با امام حسین‏تان حرف بزنید. قرار شد با امام‏تان سخن بگوئید.

کل کربلا حرم امام (ع) است. روضه آن را هم خواندیم، داستان آن را هم تعریف کردیم. بیائید از همین‎‏جا حرف بزنیم. همان حال جابر را داشته باشید.

آمد کنار قبر سیدالشهداء (ع)، سه بار ناله زد: یا حسین! یا حسین! یا حسین!

بعد با امامش سخن گفت.

چه سخنی گفت؟ این هم از آن جملات نابی است که یک‏سال می‏شود با آن زندگی کرد.گفت:

حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟ آیا دوست جواب دوست‏اش را نمی‏دهد؟

هی در کوچه پس کوچه‏های کربلا راه برو بگو:

حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟

حسین! چرا جواب مرا نمی‏دهی؟

بعد (جابر) برای خودش روضه خواند.

گفت: چگونه پاسخ دهی در حالی که خون رگ‏هایت را بر میان شانه‏ها و پشت‏ات ریختند و میان سر و پیکرت جدایی انداختند…

برای خودتان روضه بخوانید.

تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟

ما را نسیم نام تو دیوانه می‏کند

زیارت می‏کند جابر! چه حالی داشته است! چه حبیبی داشته است! الی الحبیب!

می‏گفت: رفتید کربلا سراغی از حبیب (ع) نگیرید. یک حبیب بیشتر نیست، آن هم حسین (ع) است. حبیب (ع) هم در حسین (ع) فانی شد، ذوب شد، چیزی از حبیب (ع) نماند. هر چه هست در کربلا حسین (ع) است. یک حبیب بیشتر نداریم.

خوش به حال آن‏هایی که با امام حسین‏شان در این سفر رفیق شوند.

یک رفیق دارد که نامش حسین (ع) است!

یک حسین (ع) و یک رفاقت با امام حسین (ع)، تا عمر داریم بگوئیم مدیون امام حسین (ع) هستیم که ما را آشنا کرد با این آستان. با این رفاقت. هنوز باورم نمی‏شود! حق دارم. اینجا کربلاست! سفر اولی‏ها حق دارید! هوز باورتان نمی‏شود کربلا هستید! وعده ما ان‏شاءالله فردا، همین وقت‏ها که از کربلا خارج شدیم، می‏گوئی ای دل غافل! کجا بودم… این خط، این هم نشان!

حالا چه کار کنیم حاج‏آقا؟ ما در کربلا هستیم، هنوز نمی‏دانیم کجا هستیم! آن حس و حال را نداریم.

یک گوشه بنشین، یک تسبیح تربت دست بگیر، تسبیح تربت خودش ذکر می‏گوید، خودش ذکر است اصلا، هی بگو: اینجا کربلاست، اینجا کربلاست، حسین (ع) راهم داده! هی به خودت تلقین کن. به دل مرده خودت تلقین کن.

دل هر جائی من! این‏همه بیهوده مگرد!

خانه دوست همین‏جا است…

بگو : اینجا کربلاست. این حسین (ع) است!

این را یادداشت کن، یک سال با آن گریه کن:

حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟ آیا دوست جواب دوست‏اش را نمی‏دهد؟

برای خودت روضه بخوان! چگونه امام حسین (ع) جواب تو را بدهد؟ سری بر بدن نیست!

بعد، جناب جابر شروع کرد عرایض‏اش را با امام حسین (ع) در میان گذاشتن:

گواهی می‏دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند هم‏پیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کساء هستی و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه (س) سرور زنانی و چگونه این‏گونه نباشی؟ در حالی که از دست سرور پیامبران غذا خوردی و در دامان تقواپیشگان پرورش یافتی و از سینه ایمان شیر نوشیدی و با اسلام تو را از شیر گرفته‏اند. پاک زیستی و پاک رفتی. اما دل‏های مؤمنان را فراق تو خوش نیست. بی آن که در آن تردیدی رود  که همه این‏ها به خیر تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد. و گواهی می‏دهم تو بر همان روش رفتی که برادرت یحیی بن زکریا (ع) رفت.

این همان روضه‏ای بود که امام حسین (ع) برای عبدالله بن نمیر می‏خواند، می‏گفت عبدالله رها کن این دنیا را. نمی‏دانی دنیا این‏قدر پست است؟ نمی‏دانی دنیا این‏قدر پست است که سر خوبان عالم یحیی بن زکریا (ع) را بردند برای پست‏ترین پست‏های عالم.

و می‏گوید که جابر بلند شد، یک چرخی زد، انگار داشت با ملکوت کربلا ارتباط می‏گرفت. بعد، گفت:

سلام بر شما ای روح‏هایی که گرداگرد حسین (ع) فرود آمده، همراهش شدید. گواهی می‏دهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکی فرمان دادید و از زشتی باز داشتید.

بعد، جابر یک حرفی زد که عطیه بسیار تعجب کرد. گفت:

سوگند به آن که پیامبر (ص) را به حق برانگیخت در آنچه بدان درآمدید با شما شریک هستیم.

مقامی که شما دارید، ما هم با شما شریک هستیم.

عطیه می‏گوید به جابر گفتم: جابر! چگونه با آن‏ها شریک باشیم؟ با اصحاب سیدالشهداء (ع) شریک باشیم؟ با آن که ما نه به دره‏ای فرود آمدیم، نه از کوهی بالا رفتیم، نه شمشیری زدیم! در حالی که این عزیزان سرهای‏شان از بدن جدا شد، فرزندان‏شان یتیم شد، زنان‏شان بیوه شد! چطور ما و این‏ها یکی هستیم و شریک هستیم در این مقام؟

جابر گفت: عطیه! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا (ص) می‏فرمود که: هر کس گروهی را دوست داشته باشد با آنان محشور می‏شود و هر س کار کسانی را دوست داشته باشد در کارشان شریک می‏شود.

هی آه بکش بگو یا لیتنا کنّا معکم…

کربلا جای آه کشیدن است. هی نگاه کن مزار شهدای حسین (ع) را! چطور این‏ها را خریده؟ بگو آه حسین! من هم دلم می‏خواهد!

هر که آمد کربلا کنار مضجع شهدا ایستاد دست ادب بر سینه گذاشت، دلش هوایی شد و گفت: یا لیتنا کنا معکم. کاش ما هم در این مقام بودیم.

کاش جانم بود قابل، تا فدایت می‏شدم

کاش دستم می‏گرفتی، خاک پایت می‏شدم

کاش مُلک عالم از من بود و می‏کردم رها

ناز می‏کردم به شاهان و گدایت می‏شدم

کاش خاکم را خدا می‏ریخت گرد قتلگاه

تا به وقت سجده مُهر کربلایت می‏شدم

ان‏شاءالله از کربلا برگردی، سر سجاده‏ات که می‏نشینی، بو می‏کشی تربت حسین (ع) را.

یاد آن ایام کن، الآن حق حضور در کربلا را ادا کن. به چشم‏هایت التماس کن. یک عمر گفتیم کربلا کربلا. این هم کربلای حسین (ع). آن هم اربعین. این‏قدر امام حسین (ع) شرمنده‏کش کرده که آدم باورش نمی‏شود، ظهر اربعین در کربلای امام حسین (ع) باشد.

آن‏جایی که امام حسین (ع) وقتی وارد این سرزمین شد فرمود: آیا این سرزمین صاحبانی دارد یا نه؟ فرمود این سرزمین را خریدم به شص هزار درهم، به شما بازگرداندم، به شرط آن که بعد از شهادت من حسین (ع) جماعتی را که خواهند آمد به کربلا و سه روز مهمان من حسین (ع) هستند را پذیرایی کنید.

خوش آمدید مهمان‏‏های سفره حسین (ع)! بگو حسین (ع) شرمنده‏کش کرد مرا!

این حرف‏ها را ما آخر سفر می‏زنیم. بگذارید اینجا عرض کنیم.

با خودت بگو امام حسین (ع) مرا سر سفره‏اش نشانده است. حبیب من است، حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه. جابر امامش را حبیب‏اش می‏دانست. در دوستی و رفاقت، مرام شرط است دیگر. حسین (ع) چه چیزهائی را دوست دارد؟ حسین (ع) چه چیزهائی را دوست ندارد؟ از همین امروز در زندگیات لحاظ کن. زینب کبری (س) چه چیزهایی را دوست دارد؟ چه چیزهایی را دوست ندارد؟ زندگی‏شان چگونه بود؟ راه رفتن‏شان، صحبت کردن‏شان. پوشش‏شان، متانت‏شان. بگو امام حسین (ع) این سبک را دوست دارد. امام حسین (ع) همیشه مرا نمک‏گیر خودش کرده دیگر رویم نمی‏شود…

دیده‏اید برخی پدرها بسیار مهربان‏اند و اقتدار هم دارند؟ این پدر فقط کافی است بگوید من دلم می‏شکندها! اینجور دوست ندارم ها! آدم بیچاره می‏شود. خدا نکند این پدر مقتدر و مظلوم یک‏مقدار غریب هم باشد. آدم دیگر خودش را به آب و آتش می‏زند برای این پدر. یک پدر مهربان. یک پدری که دوست هم باشد با فرزندان‏اش. حبیب باشد. آمده‏ایم اربعین، الی الحبیب. آمده‏ایم کنار حبیب‏مان. قرار شده است امام حسین (ع) یک شش‏گوشه در گوشۀ قلب‏مان بگذارد وقتی برمی‏گردیم بگوئیم: عطر شش‏گوشه می‏دهد این آه…

بگو حسین! یک لباس پاکیزه و سپید به من بده! دیگر هر جا نباید بنشینم، دیگر هر حرفی نباید بزنم، هر کاری نباید انجام دهم! فقط حسین (ع)!

غصه نخورید! عبادت‏های شما در این سرزمین کارهای خوب‏تان به عُجب هم آلوده نخواهد شد، چون این کربلایی که آمده‏اید این‏قدر زینب (س) تازیانه خورده، این‏قدر بچه‏ها یحسین (ع) کتک خورده‏اند، آدم دیگر عبادتی که کرده روی‏اش نمی‏شود بخواهد خراب کند با کبر و عُجب. دیگر کسی روی‏اش نمی‏شود بخواهد عبادت‏هایش را بعد از سفر کربلا خراب کند. نامردی است بعد از سفر کربلا آدم این ثواب‏ها را دستی دستی از خودش بگیرد.

سخنرانی 17

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

ما نمی‏توانیم از خجالت امام حسین (ع) بیرون بیائیم. امام حسین (ع) بهترین پذیرایی‏ها را در این سفر از ما انجام داده‏اند و حالا ما در حد خودمان برای اینکه یک شکری بابت این نعمت را داشته باشیم، جا دارد به این سؤال بپردازیم که:

بعد از اربعین چه کنیم؟

برای پاسخ دادن به این سؤال، باید بدانیم که این اربعین اولا کجای عالم هست؟ گام بعد از اربعین و این اربعین‏هائی که ما می‏آییم به کجا ختم خواهد شد؟ اربعین آمده چه کاری را انجام دهد؟ رسالت آن چیست؟ وقتی این موارد مشخص شد، آنگاه وظایف من هم معلوم خواهد شد، که من چه باید کنم.

موضوع بحثی که این زمان را به آن اختصاص داده‏ایم بحث “+اربعین” یا “جهان بعد از اربعین” است. یا به عبارت بهتر “گام بعد از اربعین چیست؟”. وقتی که این مشخص شد، آن‏وقت تکلیف من هم مشخص خواهد شد که من بعد از سفر اربعین چه باید کنم.

اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم، جا دارد این پنج گام را از تعابیر رهبر معظم انقلاب اینجا عرض کنیم که برای رسیدن به تمدن و تمدن نوین اسلامی باید پنج مرحله طی شود. یک کلیات فرآیندی را انقلاب اسلامی طی کرده که باید به یک قلّه‏ای برسد.

  1. انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی گام اولی بود که سال 57 رقم خورد.
  2. نظام اسلامی: با قانون اساسی و آن ساختارهایی که برای یک نظام در نظر گرفته شده بود طی شد.
  3. دولت اسلامی: ما الآن در این مرحله هستیم و این مرحله سخت‏ترین مرحله‏ای است که باید آن را طی کنیم و به آن برسیم. در اینجا منظور از “دولت” هیئت دولت نیست. منظور از دولت اسلامی، تک تک رده‏های عالی کارگزاران یک کشور است. قوه مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه، اساتید دانشگاه، حوزه، مدارس و هر جایی که شما احساس کنید رده کادرسازی انقلاب اسلامی هست، این رده می‏شود دولت اسلامی. چرا سخت‏ترین گام است؟ زیرا اگر این اتفاق درست رقم بخورد، گام چهارم با سهولت و شتاب بسیار بیشتری طی خواهد شد. الناس علی دین ملوکهم. وقتی در دانشگاه و حوزه‏های علمیه و مدارس اساتید  و معلمان ما و آن رده نخبگانی کشور و کارگزاران یک کشور، دولت اسلامی محقق شد، دیگر جامعه اسلامی به راحتی در سرازیری قرار می‏گیرد. نقطه اوج آن بحث دولت اسلامی است. وقتی جامعه اسلامی محقق شد، دیگر ما به قول شهید بهشتی می‏توانیم یک کشور ایران اسلامی قشنگ داشته باشیم همه ببینند یاد بگیرند. یک جامعه اسلامی محقق شد، دیگر همه الگو می‏گیرند. همه دیگر این شعارها، این ادبیات و این گفتمان را از او یاد می‏گیرند.
  4. جامعه یا کشور اسلامی
  5. حکومت اسلامی

حال، رسالت اربعین چیست؟ اربعین یک شتاب‏دهنده‏ای است که ما را در گام سوم، در این حرکت دولت اسلامی، آماده‏تر می‏کند. اربعین یک مانور است. همه دارند اینجا امتحان پس می‏دهند. دارند خودشان را ارزیابی می‏کنند. از آن موکب‏دار بزرگواری که در مسیر نجف – کربلا داشت پذیرایی می‏کرد تا ببیند چقدر می‏تواند در این فضا مانور بدهد ارائه خدمات بدهد تا من زائر که می‏خواهم یک مسیری را طی کنم و باید ببینم من چقدر می‏توانم با حوصله، متانت و رفتار خودم زینت‏بخش این حرکت باشم و عامل زینت اهل‏بیت (ع) باشم.

در همین اردو برای هر کدام از این رده‏ها، یک فرصت برای ارزیابی عملکرد بود. در آخر سفر جا دارد انسان خودش را ارزیابی نفس کند. مسئول اتوبوس، مسئول فرهنگی، مسئول تدارکات، مسئول ثبت‏نام، مسئول تیم پزشکی، مبلغ سفر، مسئول زوجین و… در تک تک این رده‏ها هر کس این فضا را ببیند.

بنده تقاضای مجدد می‏کنم. قرار بر این شد که بزرگواران در رده زوار و خصوصا خدام زحمت بکشند و فهرست مواردی که هر سفر نیاز داریم را استخراج کنند تا ما در هر سفر چرخ را از نو اختراع نکنیم!

من خواهش می‏کنم از کربلا که برگشتید نگوئید رفتیم کربلا با دستمال کاغذی نماز خواندیم. یک بسته مُهر مثلا یادداشت کنید داشته باشید. چند تا گونی داشته باشید. هر کس در هر رده‏ای که هست، این مواردی که دید، ساده بود اما به خاطر نبودش کمیتش لنگ شد را بنویسد. در سفرهای قبل گفتیم، باز هم می‏گوئیم. آن‏قدر می‏گوئیم تا این فهرست استخراج شود و بتوانیم برای سایر مجموعه‏ها هم الگو دهیم. نه اینکه خودمان بعد از n سفر ببینیم در همین اولیات،  هشت‏مان گرو نه‏مان است! این برای هر کسی امتحان است.

دولت اسلامی یعنی همه افراد قرار است در فضای کادرسازی امام عصر (عج) مؤثر باشند. یعنی حضرت که آمدند می‏گویند: آقا! شما تشریف ببرید فلان ایالت امریکا، باید مبلغ باشید. جریان‏ساز باشید، کادرسازی کنید.

آن‏وقت من فرق کادر با کارد را نمی‏دانم! فرق کار تشکیلاتی با کار تشکیلاتی چیست! نمی‏دانم چیست! فقط می‏دانم خوب است. این‏قدر که گفتند اصبروا با صابروا یک فرقی دارد، آن هم در همان کار گروهی است. فقط در همین حد شنیده‏ایم. در دانشگاه‏ها این تشکلات همه‏شان می‏خواهند بار تاریخ را به دوش بکشند، همه می‏خواهند کار تشکیلاتی کنند، اما یک‏سری اولیات کار هنوز برای‏مان حل نشده است! فیل هوا کردن هم نیست که فعلا بخواهیم صبر کنیم. نه! همین چیزهای ساده است. همین موارد ساده است، که از کم شروع می‏شود تا به یک قلّه می‏رسد.

اربعین آمده این فضا را ایجاد کند که یک بستر باشد، یک مانور. حال، بعضی‏ها ممکن است در مانور با دشمن فرضی هم اسیر شوند! حرفی نیست. بگذار اسیر شوند. دو سه بار که رفتند مانور در مبارزه با دشمن فرضی اسیر شدند می‏فهمند که دشمن فرضی بود! هنوز داستان شکل نگرفته! الآن فقط یک تمرین کردیم. یک امام شهید داشتیم، در اربعین آمدیم دورش چرخیدیم، ودمان را به این آقا رساندیم. روایت گفته است: (اگر بدانید در کربلا چه خبر است) خودتان را به امام‏تان برسانید، حتی اگر شده سینه‏خیز روی برف بروید خود را به امام (ع) برسانید، بروید. این روایت را برای کربلا گفته‏اند، یک‏جای دیگر هم گفته‏اند: وقتی امام‏تان ظهور کرد، خودتان را به مهدی (ع) فاطمه (س) برسانید، حتی اگر شده سینه‏خیز روی برف بروید.

آن‏هائی که اربعین تمرین کرده‏اند، دور امام شهیدشان چرخیده‏اند، خودشان را به آقای شهیدشان رسانده‏اند، بسم الله. امام حی‏شان قیام کرده، خودشان را به آقای‏شان برسانند. آنجا دیگر میدان مبارزه است. اربعین مانور بود، اما آنجا دیگر میدان جنگ است! آنجا دیگر نمی‏توان گفت: “حالا یک خطایی کردیم!”. آنجا دیگر اولین خطا، آخرین خطا است. در میدان جنگ، قصه این است. حالا من در جریان اربعین که این اتفاق دارد رقم می‏خورد، چه کار کنم؟ این قسمت دوم صحبت ما است.

اربعین در کجای عالم است؟ شتاب‏دهنده‏ای است، فرصت تمرینی است، مانوری است که من را سریع‏تر رشد دهد. به من شتاب بدهد. از موانع نفس خودم، از سیم خاردارهای وجود خودم، از ندانستن‏ها، از مهارت‏هایی که بلد نیستم عبور دهد.

بعضی وقت‏ها، ما آدم‏های خوبی هستیم، اما چون چیدمان‏مان درست نیست (اینجا بحث نظام اسلامی باید مطرح شود)، باعث ایجاد بعضی تزاحم‏ها می‏شود. فردی به دکتر مراجعه کرده و گفت: آقای دکتر! من وقتی چای نبات می‏خورم دچار درد چشم می‏شوم. دکتر گفت: من مقاله‏های بسیاری را دیدم، هیچ نسبت معناداری بین خوردن چای نبات و درد چشم ندیدم. لطفا یک نمونه از این اتفاق را به من نشان دهید. بیمار هم نبات را در چای انداخت و هم زد و همان‏جور شروع به خوردن کرد و قاشق در چشم‏اش رفت… نتیجه اخلاقی و تشکیلاتی اینکه مشکل از چای نیست! مشکل از نبات نیست! مشکل از لیوان نیست! مشکل از قاشق هم نیست! مشکل از نسبت این‏ها در کنار هم است! ساختار خیی مهم است. مثلا در یک هیئت طوری افراد در کنار هم قرار می‏گیرند که ناخودآگاه هر چه عارف بالله هم باشند، هر چه فانی فی الله هم باشند، ظرف دو روز با هم دعوای‏شان می‏شود. چرا؟ چون خوب در کنار هم قرار نگرفته‏اند. نیروی فکری جای خود را پیدا نکرده، نیروی عملیاتی جای خود را پیدا نکرده، خود را تقویت نکرده‏اند، هم‏افزایی (اصبروا، صابروا و رابطوا که در بحث شبکه‏سازی عرض کردیم) ایجاد نشده است. اینجا هم‏افزایی رخ نمی‏دهد و وقتی هم‏افزایی رخ ندهد موجب ایجاد تنش می‏شود.

یکی از نمونه‏هائی که قبلا هم گفتیم معماری فضای اسکان بود، که یک معماری می‏تواند حیا را افزایش دهد و یک معماری می‏تواند حیا را کاهش دهد. تک‏تک افراد باحیا در یک محیطی قرار بگیرند ممکن است حیای آن‏ها کم شود و بالعکس. ساختار! این خیلی مهم است. این‏ها چیزهائی است که آدم در اربعین حس می‏کند.

اگر دقت کرده بوده باشید، بعضی موکب‏ها خیلی سریع داشتند کارها را انجام می‏دادند، بعضی موکب‏ها نه. بعضی موکب‏ها در بوق و کرنا می‏کردند که این موکب از کدام کشور آمده، بعضی موکب‏ها داشتند خیلی ساده خدمت‏شان را انجام می‏دادند. نمونه‏های مختلفی هست که شما در این سفر و در این مسیر می‏توانید ببینید. آدم می‏تواند برای این فضا برنامه داشته باشد. این خلاصه محور اول صحبت‏های بنده بود.

حالا این اربعین و این زندگی اربعینی را چه کار کنیم؟ (که قرار شد شما #زندگی_اربعینی را ایجاد کرده و یک سال روی آن کار کنید)

شاخص‏های زندگی اربعینی را در یکی دو تا از گروه‏هائی که در مسیر نجف-کربلا خدمت‏شان رسیدیم عرض کردیم. این بحث را خوب دقت کنید.

در مسیر که می‏رفتیم مثلا اگر پای ما به کسی می‏خورد، به جای اینکه ما از او عذرخواهی کنیم او برمی‏گشت از ما عذرخواهی می‏کرد. یک فضای لطیف و خاصی گویا در اربعین اتفاق می‏اُفتد. انسان‏ها با یک سازوکاری که نمی‏فهمیم چیست و البته اگر بعدش فکر کنیم متوجه می‏شویم چیست، با هم مهربان می‏شوند. فضای تعاملی، یک تعامل متفاوتی می‏شود. درست است؟ اربعین یک فضای خاصی ایجاد می‏کند. انگار یک ملکوتی در خود دارد. کار ما چیست؟ کار ما این است که بعد از اربعین، این زندگی اربعینی را با تمام خصوصیاتی که عرض کردیم، تکثیر کند. تفکر اربعینی در زمان‏ها و مکان‏های مختلف تکثیر شود. چرا تکثیر شود؟ چون در خود معادله امام حسین (ع) را دارد. اگر در معادله امام حسین (ع) باشد، عملی می‏شود، ضمانت اجرا پیدا خواهد کرد. این فضا را ما در حوزه امام حسین (ع) داریم، چون فرمول کربلا سه قسمت دارد: 1) منطق و عقلانیت 2) عاطفه و احساس 3) حماسه. هر جا که این سه تا با هم و در کنار هم قرار بگیرند، با یک سرعتی به آن اقدام خواهند رسید. درس اخلاق با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع). در همه عرصه‎ها هم می‏توان این‏گونه کار کرد. رشته پزشکی، پرستاری و… با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع). چگونه؟ نمونه آن در کتاب با خدا در اتاق تشریح آمده است. در رشته پزشکی و حتی پزشکی قانونی و عرصه‏هائی که می‏گفتند نمی‏شود، ما دیدیم می‏شود. در رشته‏های جزا و جرم‏شناسی، حقوق، مدیریت، علوم سیاسی و… شده است. هر رشته‏ای پیوست‏اش با امام حسین (ع) پیدا شود دیگر کار حل است. در زندگی اربعینی می‏گوئیم زندگی با امام حسین (ع). اگر زندگی با امام حسین (ع) شد، چگونه می‏شود؟ می‏شود یک جلوه‏ای مانند همین اربعین که شما دیدید. حالا این را تکثیر کنید. فضای اربعین و گفتمان آن را تکثیر کنید. روایت‏ها را که نگاه می‏کنیم، وقتی که خدمت معصوم می‏رسیدند و در مورد قیام سؤال می‏کردند، (امام معصوم) می‏فرمودند که شما چگونه با هم رفتار می‏کنید؟ تعامل شما با هم چگونه است؟ وقتی که نیاز داشته باشید دست در جیب هم می‏کنید؟ آنقدر عالم‏یکی شده‏اید؟ (سؤال‏کنندگان) می‏گفتند نه تا این حد دیگر! (امام معصوم) میفرمودند: پس هنوز صبر کنید. هنوز آن احساس یکی بودن، احساس همدلی اتفاق نیفتاده است.

حال در اربعین جالب است که یک ایرانی و یک عراقی که هیچ‏کدام‏شان عربی یا فارسی را کامل بلد نیستند، می‏خواهند یک مفهوم را منتقل کنند. خودش یک کتاب شورانگیزی می‏شود! در این سفر و در این جمع هم چند نفر از دوستان بودند که تافل در زبان عربی را گرفته‏اند! خیلی مجهز و خیلی مسلط ارتباط می‏گرفتند، که آدم حس می‏کرد هم‏دلی از هم‏زبانی بهتر است یعنی همین! همدلی را آدم احساس می‏کرد. این دقت‏ها را آدم در اربعین می‏بیند. این را باید به شهرها برد.

حالا سؤال این است که چه چیزی در اربعین بود که امام حسین (ع) این اتفاق را رقم می‏زد؟ چگونه این اتفاق رقم می‏خورد؟

پاسخ زائران: یک عشق مشترک، یک هدف واحد، محور بودن امام (ع) و کنار رفتن منیّت‏ها.

در اربعین چرا این اتفاق پررنگ‏تر است؟ حضور امام (ع) را انسان بیشتر احساس می‏کند.

الآن دنبال چه چیزی هستیم؟ اینکه زندگی اربعینی چگونه حاکم می‏شود؟ این تفکری که در اربعین هست، این روحیه‏ای که در اربعین هست، آن گفتمانی که در اربعین هست را باید تکثیر کرد.

حال، شعار ندهیم!

چگونه این احساس را تکثیر کنیم؟ سؤال دقیقا همین است.

یکی از روش‏ها این می‏تواند باشد که ما سفیر امام (ع) باشیم، برگردیم و عده‏ای را با این ادبیات آشنا کنیم. با رفتار خودمان نشان دهیم که ما اربعین کربلا بوده‏ایم.

یک هسته مرکزی در اربعین هست که همان محور امام (ع) است. امام (ع) که می‏آید این محور را خلق می‏کند و انسان‏ها بر مدار آن می‏چرخند چه اتفاقی رقم می‏خورد؟

سؤال این است: اصلی‏ترین اتفاقی که در اربعین رقم می‏خورد و باید آن را تکثیر کنیم چیست؟

زائر: خودمان را در محضر امام (ع) ببینیم.

خودمان را در محضر امام (ع) ببینیم. خب، سازوکار آن چیست؟ این که خود را همیشه در محضر امام (ع) ببینیم قبول. یک اتفاقی در این مسیر رقم می‏خورد و یک جریانی اتفاق می‏اُفتد که در آن جریان است که افراد می‏توانند راحت‏تر با یکدیگر تعامل داشته باشند. این را باید تکثیر کنیم. حال، این چیست؟ الآن برگشتید خانه، چگونه می‏خواهید این اتفاق را رقم بزنید؟ الآن مثلا می‏خواهید با اعضای خانواده‏تان، با هم‏کلاسی‏های‏تان اربعینی برخورد کنید. چه کار می‏کنید؟ ازخودگذشتگی، صبر، مقاومت و… ثمرات این اتفاق هستند.

چه می‏شد که آن عراقی که شاید بزرگ قبیله خود بود و برو بیایی برای خود داشت و شاید خیلی به کسی کوچه نمی‏داد، آمده بود شما را ماساژ می‏داد، کفش شما را جفت می‏کرد، آب به دست شما می‏داد و خیلی کرنش می‏کرد؟ برای چه بود؟

پاسخ: نقش‏ها در مسیر اربعین تغییر می‏کند.

یعنی چه؟ یعنی شمایی که وارد جریان اربعین می‏شدید، نگاه نمی‏کرد که ما عرب هستید یا عجم؟ نگاه می‏کرد به این که شما محب امام حسین (ع) هستید. شما زائر امام حسین (ع) هستید. درست است؟ شما را زائر خطاب می‏کرد.

مدل سه ضلعی امام، خادم، زائر. این مدل در اربعین هست. در این مدل حضور امام (ع) هست. در این مدل نقش‏ها مجددا تعریف شده و نسبت‏ها و تعاملات مشخص می‏شوند. نسبت‏ها اگر اربعینی شد همه چیز حل است!

جمله دوم: نسبت‏ها اگر اربعینی شد همه چیز و تمام مشکلات حل است.

مثلا در خانه، آقا با خانم دعوایش می‏شود یا بالعکس. سر کار فرد با همکارش دعوایش می‏شود. اگر این دو نفر در مسیر نجف-کربلا بودند و یکی از طرفین موکب‏دار و دیگر زائر بود و یک اتفاق این‏چنینی رقم می‏خورد چه می‏کردند؟ شما پاسخ دادید ایثار، گذشت، مقاومت، استقامت. این‏ها از کجا رقم می‏خورد؟ به خاطر همین نسبت بود دیگر. درست است؟ پیش از آن با لنگه کفش از هم پذیرائی می‏کردند. کفش در اینجا تغییری نکرد! قبلا آن را پرت می‏کردند، اما الآن آن را جفت می‏کنند. قبلا استکان پرتاب می‏کردند، الآن تعارف می‏کنند. استکان و کفش همان‏ها هستند، نسبت‏ها تغییر کرد. نسبت شد اربعین! زندگی شد زندگی اربعینی!

حال، سؤال این است: آیا این زندگی اربعینی را که ما در این سه روز دیدیم، می‏شود در شهر تکثیر کرد؟ می‏شود. می‏شود در اداره‏مان اربعینی کار کنیم؟ می‏شود. صحن سیدالشهداء (ع) فقط در کربلاست؟ یا می‏شود امتداد صحن‏شان تا تهران و مشهد هم باشد؟ می‏شود.

معلوم نیست سیطره مهربانی‏ات

از این حریم تا به کجاها گرفته است

این سیطره مهربانی که مقام حضور امام (ع) هم هست، آمادگی برای ظهور هم هست، ثمره‏اش ایثار و استقامت هم می‏شود.

نقش! نقش همسری، نقش برادری، نقش همکاری تغییر پیدا کند به نقش خادمی، به نقش محب سیدالشهدایی.

این یعنی خلاصه جریان اربعین. جو امام حسین (ع) هم هست، یک ملکوتی هم دارد، اتفاقات بالاتری هم در آن رقم می‏خورد. شما همین را بیائید تکثیر کنید، مابقی آن دیگر با امام حسین (ع) است. مابقی آن با سیدالشهداء (ع) است.

در مسیر همه چیز گل و بلبل نبود، مشکلات هم وجود داشت، اما اصل قصه همه چیز را حل می‏کرد. نقش!

وارد جریان امام حسین (ع) که می‏شوی نقش‏ها عوض می‏شوند. یکی می‏شود کفش جفت‏کن، یکی می‏شود آشپز امام حسین (ع)، یکی می‏شود مداح امام حسین (ع)، یکی می‏شود سخن‏ران امام حسین (ع).

این خلاصه بحث ما برای بعد از اربعین بود. حال جمع‏بندی می‏کنیم.

اربعین کجای عالم قرار داشت؟ آمده است به ما شتاب بدهد، رشد بدهد، ما را آماده‏تر کند برای یک رزمایش، جنگ و هم‏آورد واقعی که همان داستان ظهور است. همه آمدند یک‏بار تمرین کنند با یک امام شهید که ببینند می‏توانند یا نمی‏توانند. اگر توانستند و موفق شدند آنگاه امام حی‏شان ظهور خواهد کرد. جهان بعد از اربعین باید این فضا را در خود بگنجاند.

حالا ما باید چه کنیم؟ ما بعد از اربعین، سفیر اربعین هستیم.

روایت دارد که شیعیان ما را امر کنید به زیارت امام حسین (ع).

باید خود را آماده کنیم. از الآن واژه‏ها را کنار هم بچینید، الآن وقتی برگشتید اولین مواجهه شما با خویشان چه باید باشد؟ خصوصا سفر اولی‏ها که همه به استقبال‏شان می‏آیند. نمی‏خواهد آرمانی صحبت کنیم و بگوئیم که ما روی ابرها راه می‏رفتیم و… کافی است طوری صحبت کنیم که طرف بداند اربعین چیست.

بله. اربعین سختی‏هائی هم داشت. اما وقتی برمی‏گردیم چه باید بگوئیم؟ سفیر اربعین چه باید کند؟

در اربعین چه رخ می‏داد که باید تکثیر شود؟ در اربعین نقش‏ها تغییر می‏کرد و چون نقش‏ها تغییر می‏کرد انسان‏ها وارد یک ملکوت تازه‏ای می‏شدند. این ملکوت تازه که همان اتفاق خادمی و زائری است می‏تواند در شهرها هم اتفاق بیفتند. یک پزشک می‏تواند سر کار خودش با این روحیه خادمی کار کند. یک مهندس، یک کارمند، یک کارگر می‏تواند سر کار خودش این‏طور باشد. یک معلم، یک روحانی، یک منبری یک مداح و… می‏توانند این‏گونه باشند، به شرطی که بخواهند. امام حسین (ع) این ظرفیت را باز گذاشته است. بیایند اینجا محضر سیدالشهداء (ع) یاد بگیرند و برگردند. اربعین یک دوره کارورزی است، یک دوره کارآموزی است، یاد گرفتیم، حالا برگردیم، تا سال بعد چه کار می‏کنیم، می‏خواهیم بیائیم چقدر ظرف‏مان پر است، چقدر ارزش افزوده داشته‏ایم برای این جریان؟

این خلاصه بحث ما برای بعد از اربعین.

یک بحث هم در حد یک جمله برای کارهای زمین مانده می‏گوئیم.

هر کسی در هررشته‏ای که هست، جفای به سیدالشهداء (ع) کرده است اگر هر روز از او سخن نگوید. و چقدر سخت است آدم به اینجا بیاید و بعد شرمنده شود، بگوید من هیچ نسبتی بین رشته‏ام با امام حسین (ع) پیدا نکردم. جامعه کبیره بخواند و بگوید معکم معکم لا مع غیرکم، اما وقتی در زندگی‏اش نگاه می‏کنیم ببینیم هیچ ردپایی از امامش نیست.

بگذارید در این اُفق صحبت کنم. خوش به حال کسی که کار امام حسینش را و کار علمی‏اش را هم‏مسیر هم ببیند، آن زمان برای پایان‏نامه‏اش هم که می‏دود همان حس دویدن نجف تا کربلا را خواهد داشت. آن وقت از این دویدن لذت خواهد برد، چون آن را به قصد امام حسینش انجام می‏دهد. کار علمی برای امام حسین (ع).

آن خانمی که آشپزی می‏کند، با امام حسین (ع) کارش را انجام می‏دهد و می‏گوید دارم برای عاشقان امام حسین (ع) غذا درست می‏کنم. این عاشقان چه کسانی هستند؟ اهل خانه هستند.

این‏گونه زندگی قشنگ می‏شود، زندگی زیبا می‏شود، زندگی راحت می‏شود با امام (ع). آن‏هایی که بی امام (ع) می‏روند به سختی می‏خورند، که باید همان سختی‏ها را بکشند، همان پایان‏نامه را بنویسند، همان کار علمی را انجام دهند، منتها بی امام‏شان. نه حال دارد، نه اشک دارد.

آدم برود یک سال برای امام حسینش کار کند، تلاش خوب و جدی کند، سال بعد بیاید در مسیر نجف-کربلا بگوید: امام حسین (ع)! با بضاعت کم خودم یک چیزی آورده‏ام، از من قبول کن. یک تلاشی کرده‏ام.

مانند رباب که تمام دارایی خود را، علی‏اصغر (ع) خود را تقدیم امام (ع) کرد و خدا را بابت این نعمت شکر کرد.

مانند رویحه که همسرش در کوفه قربانی حضرت مسلم (ع) شد. هانی بن عروه قربانی نایب امام (ع) شد. اما رویحه می‏خواست تمام هستی‏اش را به امام (ع) تقدیم کند. دست فرزندش یحیی را گرفت و حرکت کرد سمت مکه. در منازل مکه تا کربلا رسید به امام (ع) و با ایشان همراه شد. یحیی بن هانی بن عروه جزء شهدای کربلا شد و رویحه هم‏سفر کاروان اسرای کربلا شد و تا کوفه او را بردند…

عمری گفتی بأبی أنت و اُمی و نفسی و مالی… بسم الله… امتحانت را پس بده. از امسال شروع کن. بگو من چه دارم؟ سرمایه من که باید تقدیم امام (ع) کنم چیست؟ وارد عمل شوید. هر کس در هر عرصه‏ای هست شروع کند.

امام حسین (ع) هر کجا که پا بگذارد، آنجا را حسینیه خواهد کرد. خوش به حال کسی که حسین‏اش را تا دانشکده خود ببرد. ان‏شاءالله این اتفاق را باید در این انجمن ببینیم. باید یک کارگروه قوی علمی شکل بگیرد و طلاب و دانشجویان بأبی أنت و اُمی و أهلی و مالی و اسرتی را نشان دهند.

ان‏شاءالله این کارهای زمین مانده را بتوانیم تا سال بعد انجام دهیم.

سخنرانی 18

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

یک بحثی را می‏خواهم خدمت شما عرض کنم و عنوان آن را گذاشته‏ایم “وقتی کوچک‏ها کوچک نیستند”.

خیلی وقت‏ها ما بعضی از کارهای به ظاهر کوچک را رها می‏کنیم و از آن سمت، هزینه‏های خیلی زیادی می‏دهیم، که اگر این دقت نظر را داشته باشیم و آن موارد جزئی را لحاظ کنیم، کل زندگی‏مان را می‏تواند تحت‏الشعاع خودش قرار دهد.

چند نمونه نوشته‏ام که خدمت شما عرض می‏کنم. در این سفر نمونه‏هایی از آن را می‏دیدیم. به‏عنوان مثال:

  1. شما می‏دیدید یک لحظه تأخیر در این سفر، مثلا در مرز، آن سمت موجب چند ساعت معطلی می‏شد. یک لحظه بود، اما اثر آن چند ساعت می‏شد. در مسیر نجف – کربلا یک لحظه حواس‏تان از کاروان پرت می‏شد، کل کاروان نیم ساعت چهل دقیقه یک ساعت معطل می‏شدند.

به قول حافظ:

رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد

یک لحظه من غافل شدم، صد سال راهم دور شد

یک لحظه! یک لحظه! کارخای کوچک این‏مدلی کم نیستند، زیادند. مثلا آن روایت را من خدمت شما عرض کردم: کسی که از کربلا خارج می‏شود، یک فرشته‏ای این پیام را به او می‏رساند که “خداوند تمام گناهان تو را بخشید. عمل از سر بگیر”. خب ای خیلی مژده بزرگی است. من نمی‏دانم چرا ما الآن بی‏تاب این نیستیم که خداوند الآن تمام گناهان گذشته ما را بخشیده است. چون که عمده مشکل ما در زندگی این است که می‏گوئیم گذشته بدی داشتیم. همان احساسی که ما در سال نو به ما دست می‏دهد، همان احساسی که در عیدها و آن مراسم شاد به آدم دست می‏دهد که احساس نو بودن و احساس تازه بودن می‏کند، بعد از سفر کربلا باید بالاتر از آن را در خودش ببیند. آدم می‏تواند یک پیام کوچک برای خودش و رفیق‏اش بفرستد که: زندگی جدید مبارک! برنامه جدید تو برای این زندگی نو چیست؟ همین پیام کوچک می‏تواند یک تأمل برای خودمان و رفیق‏مان که از کربلا برگشتیم ایجاد کند و یک تذکری باشد. یک پیام کوچک و چند جمله کوچک، حداقل یادآوری کند این روایت را که ما از محضر سیدالشهداء (ع) طاهر طاهر و پاک پاک برگشتیم. با این نگاه قشنگ، یک زندگی نو را آغاز کنیم.

  • یک کارهای کوچکی هست که می‏تواند منشاء تأملات قشنگ شود. از این چیزها ساده رد نشویم. مثل گم شدن یک کفش. در این سفر ما چند نفر را داشتیم که کفش‏های‏شان گم شده بود. من یاد یک خاطره‏ای اُفتادم. ما مشهد که بودیم، یک برنامه‏ای را دوستان هماهنگ کرده بودند، مجمع ذاکرین بود. آنجا بحث یک‏مقدار طولانی شد و بحث ما هم که تمام شد یک‏مقدار پرسش و پاسخ بود. خواستیم برویم، دیدیم کفش‏مان نیست. گفتیم: چه شده؟ گفتند: ظاهرا کفش شما با کفش استاد سازگار جابه‏جا شده. گفتیم: حالا چه کار کنیم؟ گفتند: فردا یک برنامه‏ای و یک روضه دیگری هست، آنجا تشریف بیاورید هم یک صحبتی کنید و هم کفش‏تان را پیدا کنید. ما رفتیم و همین باعث شد ما یک جلسه روضه اضافه‏تری هم شرکت کنیم. خود همین باعث خیر شد. در آنجا گفتند یک صحبتی هم کنید. من عرض کردم که: هیچ‏چیز در عالم تصادفی نیست. ما اتفاق در عالم نداریم که بگوئیم اتفاقی بود. گفتم این کفشی که ایشان پا کردند کفشی بوده که من دو سه سفر پیاده‏روی نجف – کربلا پا کرده بودم. حالا چه بوده که این کفش در این داستان برود و هم باعث شود ما یک جلسه روضه دیگر شرکت کنیم و هم باعث خیرهای دیگر شود، من گفتم بعضی چیزهای ساده شاید بعضی وقت‏ها آثار بزرگی داشته باشد. در داستان دیدار حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع)، گم شدن یک ماهی می‏شود یک نشانه. که قرار و وعده قرار آنجا شکل می‏گیرد و قرار شد خدا در آنجا به حضرت موسی (ع) حضرت خضر (ع) را نشان دهد. گاهی یک چیز ساده و کوچک نشانه‏ای است برای یک چیز بزرگ.
  • یک چیز ساده که ما در اول این سفر مثال‏اش را زدیم و سعی کردیم که ان‏شاءالله عمل کنیم و با این دقت نظرهای خود در عرصه فرهنگ اثرگذار باشیم، قصه چای ایرانی و چای عراقی بود. این یک چیز کوچک است که مثلا یک بزرگوار عراقی به یک بزرگوار ایرانی بگوید چای ایرانی بریزم، اما طرف ایرانی بگوید من چای عراقی می‏خواهم، این یک وفاق و هم‏دلی ایجاد می‏کند.
  • یک‏سری کارهای کوچک ممکن است اثرهای مخرب ایجاد کند. مثل اینکه ما در موکب‏های عراقی دور هم جمع شویم و مثلا بخندیم و به آن‏ها نگاه کنیم. این یک کار کوچک است، اما شاید یک ذهنیت منفی بزرگ ایجاد کند. بعضی کوچک‏ها، کوچک نیست، اگر ما بدانیم یک حرکت پروانه‏ای در یک ایالت می‏تواند یک اثر به‏مراتب بزرگ‏تر در حد طوفان را در یک جای دیگری رقم بزند. یک چیز کوچک می‏تواند یک مقیاس بزرگ ایجاد کند.
  • مثال دیگری که در فضای دخترخانم‏ها پیش می‏آید، یک اتفاقی است به‏نام عملیات “خواستگار پرانی”. یک عملیات بسیار پیچیده و در عین‏حال ساده‏ای است. عملیات خواستگار پرانی، یکی از مواردی است که وقتی اتفاق بیفتد و در چند نوبت با موفقیت انجام شود با یک پدیده‏ای مواجه می‏شویم که می‏گوئیم: چرا سن ازدواج بالا رفته است؟ حالا این خودش چند عامل دارد. یکی از این عوامل که در سفر قبل هم به آن اشاره کردیم همین است. کارهایی به ظاهر ساده و کوچک اما اثر بسیار بزرگ! مثلا یک سؤال ساده‏ای می‏پرسد دختر خانم بزرگوار که هیچ قصدی هم ندارد. مثلا می‏پرسد: “گفتید مدل ماشین‏تان چه بود؟”. “گفتید حقوق‏تان ماهی چقدر بود؟”. یک چیز ساده، یک سؤال، یک اثر روحی بزرگ در طرف مقابل می‏گذارد. یا مثلا آقاپسرها در ترسیم چشم‏اندازی که برای شزندگی مشترک مدنظرشان است، طوری آن را ترسیم می‏کنند که دختر خانم می‏گوید من فعلا قصد ازدواج ندارم، می‏خواهم درسم را بخوانم.

اینجا من پیشنهاد می‏کنم بزرگواران برای رسیدن به این که چه کنیم عملیات خواستگار پرانی و حواشی آن به حداقل خودش برسد، حتما این دو کتاب را مطالعه کنند: 1) کتاب خانواده که بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد ازدواج است و نشر صهبا آن را منتشر کرده است و خیلی گام به گام از ابتدا در مورد اینکه “در مراسم خواستگاری چه باید بگوئیم؟”، “چه جایگاهی دارد؟”، “تعیین مهریه به چه صورت باشد بهتر است؟”، “مراسم به چه صورت باشد بهتر است؟” صحبت کرده است و تک تک این‏ها را به صورت یک جلسه شیرین که در محضر حضرت آقا نشسته‏اید و ایشان می‏خواهند در مورد ازدواج صحبت کنند، آورده است. این کتاب خانواده خیلی هم کتاب مفصلی نیست. شاید بتوان خیلی راحت و در مدت خیلی کوتاهی این کتاب را خواند. 2) کتاب مطلع مهر از آقای دکتر بانکی‏پور است و از آن کتاب‏های خیلی مفید است. مثلا ایشان در این کتاب می‏گویند در جلسه اول چه سؤال‏های “باید” پرسید؟ سؤال‏های کوچکی که اثر بزرگی در زندگی ما دارد. از آن‏طرف، در جلسه اول چه سؤال‏هایی را “نباید” پرسید؟ چه سؤال‏هایی را اصلا نباید پرسید؟ چه سؤال‏هایی را جلسه اول نباید پرسید و مثلا جلسه چهارم پرسید؟ خیلی قشنگ و مصداقی ایشان شروع کرده‏اند و نحوه سؤال پرسیدن در جلسه خواستگاری را توضیح داده‏اند. لذا، پیشنهاد می‏کنم برای امر خیر این کتاب را حتما به‎صورت کنکوری ببینید و بدانید که بعضی وقت‏ها بعضی چیزهای به‏ظاهر کوچک اثر بزرگ دارد.

  • نمونه دیگر که بعضی وقت‏ها سؤال می‏کنند، در بحث حجاب، می‏گویند: “حالا یک‏لاخ موی ما خانم‏ها بیرون باشد، به جایی از عالم برمی‏خورد؟”. خدا حفظ کند حاج‏آقای قرائتی را، می‏گفتند که: کسی از من پرسید که “حالا یک‏ذره از موی من بیرون باشد چه اهمیتی دارد که شما این‏قدر حساس شوید؟”. من گفتم: ببین! من خودم را نگاه می‏کنم، من یک‏ذره عمامه‏ام را بپیچم جلو روی صورتم، فردا من را دادگاه روحانیت می‏کشند که تو چرا این‏جور لباس پوشیدی؟ لباس، طرازش این بوده، شاخص‏اش این بوده، قاعده‏اش این بوده.

درست است کوچک است، اما مهم است. در ارتش، در سپاه، در نظام، احترام یک قاعده‏ای دارد. طرف بگوید من چون شما را خیلی دوست دارم، دو دستی می‏خواهم احترام بگذارم. می‏گویند: نه! قاعده آن یک‏دستی است، باید با کلاه باشدو… قاعده‏اش این است. یک چیز کوچک است، اما وقتی که ضابطه شد، وقتی که قاعده شد، اگر کسی خلاف آن عمل کند هنجارشکنی کرده است.

  • بعضی وقت‏ها تعاملات بین آقایان و خانم‏ها یک‏سری ظرافت‏ها را نیاز دارد. این بحث را خدام محترم ویژه‏تر عنایت بفرمایند. ما در تعاملات قسمت زوجین، یکی از مهم‏ترین مواردی باید در نظر بگیریم شیوه تعامل است. بعضی وقت‏ها در بعضی صحبت‏های‏مان بدون اینکه منظور و غرضی پشت آن نهفته باشد، اثری می‏گذارد که مخاطب یک‏مقدار دچار دل‏بستگی می‏شود. حالا، برای آقایان عرض می‏کنم، گاهی اوقات در صحبت‏های‏شان ممکن است با بار عاطفی کلمات برخی تعابیر را مطرح کنند. این ناخودآگاه در طرف مقابل احساس علقه ایجاد می‏کند. از آن‏طرف، دخترخانم‏ها ممکن است بعضی وقت‏ها ندانند با یک لبخند یا یک خنده بلند ممکن است اثری بر ذهن مخاطب بگذارد. در ذهن آقا یک تبادرهایی ایجاد کند. همان احساسی که یک آقا در صحبت‏اش ممکن است علی‏رغم نداشتن قصد و منظور، با بار عاطفی کلمات در ذهن خانم یک نگرشی را ایجاد کند. در یکی از مجموعه‏های فرهنگی که خیلی هم این ضوابط را رعایت می‏کرد، قاعده کرده بودند مثلا در بحث پیامک دادن به همدیگر می‏گفتند که استیکرهای عاطفی ممنوع! مثلا می‏خواهید بگوئید تشکر، خب بگوئید تشکر. دیگر نیاز به استیکر گل و لبخند و… ندارد. این استیکرها بعضی وقت‏ها ناخودآگاه با این که کوچک است اما یک ذهنیت بزرگ در مخاطب ایجاد می‏کند، یک دل‏بستگی و علقه ایجاد می‏کند که به صلاح دو طرف نیست. اولین کسی که در این قصه آسیب می‏بیند آن خانم است.

این عنوان را گفتیم که به‏عنوان یک بحث قابل توجه و قابل تأمل در نظر داشته باشیم که “وقتی کوچک‏ها کوچک نیستند”. از آن پیام کوچکی که از همین الآن آماده داشته باشید برای رفقای هم‏سفر کربلایی‏تان بفرستید که “ما الآن وارد یک مرحله جدید از زندگی خود شده‏ایم و یک اُفق تازه‏ای را با سیدالشهداء (ع) آغاز کرده‏ایم”، تا آن موارد کوچکی که در این سفر برای ما قابل توجه بود. از چای ایرانی و چای عراقی گفتن‏اش بگیرید تا آن گم شدن کفش و از مواردی مثل خواستگاری و ازدواج بگیرید تا بحث‏های دیگری که ما هر روز در زندگی خود با این موارد کوچک مواجه هستیم ان‏شاءالله در زندگی‏مان بتوانیم با این دقت نظر زندگی قشنگ‏تری داشته باشیم.

آخرین تعبیر را هم از امیرالمؤمنین (ع) می‏آوریم و تمام.

حضرت در نامه 53 به مالک فرمودند که: مالک! هرگز در تفقد و تلاش برای اصلاح امور کوچک نسبت به تکیه کردن به اصلاح امور کلی، آن را رها نکن!

نگو که فعلا درگیر کارهای کلان هستم، کارهای کوچک را رها می‏کنم. نه‏خیر! بعضی وقت‏ها نیازهای کوچک و رفع نیازهای کوچک جایگاهی دارد که تو را بهره‏مند می‏کند.

سخنرانی 19

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

و صلی الله علیک یا اباعبدالله

سفر اربعین 98 هم تمام شد!

با تمام فراز و نشیب‏ها و تمام اتفاقاتی که در آن گذشت.

جا دارد به سهم خودم از یکایک زوار و خصوصا خدام محترم تشکر کنم. از اینکه در این مسیر همکاری خوبی داشتند، کمک دادند تا بتوانیم یک سفر خوب را داشته باشیم.

و همدیگر را حلال کنید اگر کسی را بدخواب کردیم. اگر با پای خودمان به‏جای پتو، پای رفیق‏مان را کوبیدیم. اگر اشتباها به قصد قربت با زنگ گوشی‏مان اگر چه نماز صبح خودمان قضا شد اما رفیق‏مان را شصت‏بار نماز شب خوان کردیم و کارهای مختلفی که می‏دیدیم انجام می‏شود، همدیگر را حلال کنیم.

شاید این صحبت‏ها عملا آخرین صحبت‏های ما باشد.

فقط یک خاطره‏ای از این سرزمین و از این سفر در یاد ما خواهد ماند. ان‏شاءالله خاطره خوبی باشد.

و به دنبال این سفر، فاذا فرغت فانصب. هر کس یک کار خوبی را شروع کند و به سهم خود و به نوبه خود سعی کند آن گمشده و آن کار زمین‏مانده‏ای که باید انجام دهد را انجام دهد. این نباشد که ما فقط بگوئیم آمدی محضر امام حسین (ع)، یک عکس یادگاری با گنبد گرفتیم و برگشتیم. امام حسین (ع)، جان ما را پاک کرد. روایت می‏فرماید: وقتی زائر کربلا از کربلا خارج می‏شود، یک فرشته‏ای به دنبال او می‏آید و حامل پیغامی است از وجود نازنین پیامبر (ص) و آن خبر این است که: خدا همه گناهان تو را بخشید. عمل از سر بگیر.

امام حسین (ع) به همه ما یک لباس سپید نورانی داده که کم‏لطفی و نامردی است که آدم بخواهد بعد از این سفری که پاک پاک شده، خودش را به هر جا و هر زبان و هر فعلی مبتلا کند. آدم در این مسیر وقتی که به طهارت نفس رسید، کم‏ترین توقعی که از او می‏رود آن “مقام حضور” است که این مقام را حفظ کند و همیشه خود را در محضر امام (ع) ببیند. همیشه برای امام (ع) کار کند. ان‏شاءالله این اتفاق را در زندگی خود داشته باشیم.

آن روایتی هم که در مسیر نجف – کربلا نیمه‏تمام ماند را تکمیل کنم که: چهار هزار فرشته آمدند سیدالشهداء (ع) را یاری کنند، حسین (ع) به آن‏ها اجازه نداد. خیلی باید اهل التماس بود تا امام حسین (ع) از آدم قبول کند. خیلی باید آدم از امام‏اش تمنا کند تا امام (ع) اذن ویژه به او دهد. خیلی‏ها کربلا رفتند، اما چه کسانی کربلایی شدند؟

روز اول سفر یک اشاره‏ای کردم که چه کسانی را به کربلا دعوت کرده‏اند. بعضی‏ها را دعوت کرده بودند چون جایزه‏شان بود. این‏ها خوب عزاداری کرده بودند، خوب نوکری کرده بودند. بعضی‏ها را این‏گونه صدا زدند. بعضی‏ها را صدا زدند و گفتند این‏ها مریض بدحال‏اند. مریض بدحال را زود پیش یک طبیب می‏برند تا خوب شود. اورژانس سریع باید برسد. زود گفتند بیاید کربلا. صدایش بزنید بیاید کربلا. بعضی‏ها این‏گونه‏اند. اما ان‏شاءالله حال‏مان حال دسته سوم نباشد. بعضی‏ها آن‏قدر حال‏شان خراب بود، این‏قدر خدا از آنان نااُمید بود، گفتند بگذارید بیایند کربلا، روز قیامت حجت بر آنان تمام باشد که دیدی کربلا هم آمدی و خوب نشدی؟ دیدی حسین (ع) را دیدی، قرار نبود خوب شوی؟ فردا دیگر عذری نداشته باشد که خدایا اگر مرا کربلا می‏بردی من خوب می‏شدم. ان‏شاءالله هیج‏کس در این دسته و این گروه نباشد. ان‏شاءالله همه کسانی باشند که امام حسین (ع) به آن‏ها جایزه داده است. هدیه بندگی و نوکری‏شان این بوده که کربلا دعوت شدند. هدیه عبادت‏ها و زندگی قشنگ‏شان این بوده که امام حسین (ع) چند روز آن‏‏ها را در خانه خودش دعوت کرده. یک دهه در محله خودمان هیئت گرفتیم، روضه گرفتیم، امام حسین (ع) صدا زد اربعین بیائید در خانه خود من در کربلا روضه بگیرید. اربعین روضه خانگی امام حسین (ع) بود. در خانه خود امام حسین (ع) رفتیم روضه گرفتیم.

ملائکه‏ای که آمدند، حسین (ع) به آن‏ها اجازه نداد. ان‏شاءالله امام حسین (ع) به ما اجازه دهد، ان‏شاءالله امام حسین (ع) به ما رخصت دهد بتوانیم برایش کار کنیم. راه آن هم این است که از همین سفر که برگشتیم اتصال و ارتباط قلبی خود با امام حسین (ع) را رها نکنیم.

خواهید به سوی دوست پرواز کنید

یا زندگی دوباره آغاز کنید

یک پنجره از اتاق تنهائی‏تان

هر صبح به سمت کربلا باز کنید

ان‏شاءالله یک بهانه‏ای پیدا کنیم، هر کس هر جائی که هست، هر جوری که می‏داند، سر کار، در زندگی، در درس، در رشته، در پایان‏نامه، در هر فضایی که می‏داند می‏شود امام حسین (ع) را دعوت کرد و از او گفت، بخواهیم این بهانه ارتباط قلبی ما باشد.

آن کسانی که آمدند پیش امام حسین (ع)، آن فرشته‏ها، امام حسین (ع) به آن‏ها اجازه نداد بیچاره شدند. با امام حسین‏شان یک وعده گذاشتند. گفتند آقاجان! ما دیگر شما را تنها نمی‏گذاریم. دیر رسیدند کربلا، وقتی رسیدند که دیگر داستان تمام شده بود. روایت دارد که این‏ها کنار قبر ابی‏عبدالله الحسین (ع) هستند، برای زائران دعا می‏کنند، هوای زائران حسین (ع) را دارند. ان‏شاءالله ما هم در این مسیر بتوانیم یک جریان خوب را در شهر خودمان، در خانه خودمان، در دانشگاه خودمان رقم بزنیم.

مجددا تشکر می‏کنم از خدام بزرگواری که زمینه‏ساز این حرکت شدند. خوبی‏ها و بدی‏‏های این سفر گذشت. ان‏شاءالله که آن‏ها را ببخشید. در سفر بعدی، سفر نیمه شعبان که شعار آن “بوی پیراهن یوسف” است و شعبه‏ای از شعبات این بحث است و قرار است نسبت بحث آخرالزمانی اربعین و کربلا و سیدالشهداء (ع) و علائم ظهور و تکالیف منتظران دنبال شود. همه این‏‏ها برمی‏گردد به همت بزرگوارانی که در این سفر با نشان سبزرنگ حاضر شدند و ان‏شاءالله در سفرهای بعد با نشان‏های قرمز و سفید (خادمی) حاضر شوند. ان‏شاءالله بتوانند در این فضا رتبه رتبه سیر مقامات کنند و در محضر ابی‏عبدالله (ع) آبرومندتر باشند.

تماس با ما

آدرس :

کد پستی :

شماره تماس : 02126304095

شماره همراه : 09912901022

ایمیل : info@karbalasalam.com

شبکه های اجتماعی