چهار قدم تا رستگاری
مجموعه سخنرانیهای حجت الاسلام و المسلمین سید علی اصغر علوی
اربعین 1398
سخنرانی 1
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله
ما سه نکته را در این سفرها سعی میکنیم همیشه اشاره داشته باشیم:
- زیارت
- زیارت کربلا
- زیارت کربلای اربعین
این سه سرفصل را در این فرصت سفر سعی کنیم یک پاسخی بدهیم. این تعبیر را ما در این سفرها زیاد به بزرگواران عرض میکنیم که:
بسم الله الرحمن الرحیم
سفر اربعین سال 98 هم تمام شد.
چون این حرف چشم بر هم بزنیم چند روز دیگر باید به هم بگوئیم، همین اول کار هر کاری را که میخواهید آن وقت آهاش را بکشید حسرتاش را بکشید که ای دل غافل این کار را نشد انجام بدهیم، از همین الآن انجام بدهیم.
سفر کربلای اربعین 98 چه کار کنیم که بهترین استفادهها را ببریم؟ چه کار کنیم که لحظه لحظه و ذره ذرهاش را تا عمر داریم بتوانیم استفاده کنیم؟
کارهای مختلفی را میتوان در نظر گرفت. یکی از این کارها این است که از همین اول سفر، از همین آغاز راه نیت کنیم که به نیت کسانی که میتوانند در این مسیر به ما مدد برسانند، نیت کنیم به نیت کسانی که به ما التماس دعا گفتهاند، نیابت بگیریم از شهدایی که امروز به یاد آنها و از برکت خون آنها امروز داریم با امنیت و آرامش میرویم به سمت کربلا. نیت کنیم به نیت همه بزرگانی که به تعبیری حقی به گردن ما دارند. اینها از آن فرمولهایی است که با مدد میرساند که انشاءالله یک سفر خوب با برکت ماندگار را داشته باشیم.
یک تعبیر دیگری که در این سفرها زیاد باید به آن فکر کنیم این است که سفر کربلا، لحظههایش سرنوشتساز است. لحظههای این سفر را استفاده کنیم. حضور ما در اتوبوس جزء زیارت محسوب میشود یا نمیشود؟ میشود. گفتیم که لحظههای سفر کربلا سرنوشتساز است. از این لحظهها، یک قسمت زیادی را ما در اتوبوس هستیم. پس مدت زمان حضور ما در اتوبوس جزء زمان زیارت ما محسوب میشود. نمیگویند که خب حالا اینها چون قرار است ده روز بمانند صبر کنیم به کربلا که رسیدند حالا کرنومتر را بزنیم! اینجور که نیست. از در که راه اُفتادیم جزء زمان زیارت ما محسوب میشود. حالا چه استفادهای از این جمله میتوان کرد؟ خیلی استفادهها. یک استفادهاش این است که از همین الآن همانطور که روایات ما را زائر میدانند، همانطور که اهل بیت (ع) ما را زائر میدانند، همانطور که آنهایی که امدند پای اتوبوس با اشک شما را بدرقه کردند شما را از همین الآن زائر میدانند. خب پس قدر خودمان را بدانیم، از همین الآن خودمان را در محضر امام (ع) بدانیم، خودمان را آمادهتر کنیم، لحظه لحظه داریم به اماممان نزدیکتر میشویم، لحظه لحظه داریم نورانیتر میشویم، خصوصا که بخشی از این سفر را قرار است با پای پیاده برویم. روایتهای عجیب و غریب پیادهروی که هر قدمی که زائر کربلا برمیدارد چه محاسباتی برایش میکنند، چه حسابهایی برایش مینویسند، چه ثوابهای نجومی برایش مینویسند. ما داریم به چنین سفری وارد میشویم. یک سفر به یاد ماندنی و سرنوشتساز.
سرعت سفر کربلا را آخر سفر تصدیق خواهید کرد، سفر اولیها! باور ندارید، از سفر nاُمیها بپرسید، همگی خواهند گفت که سفر کربلا به یک چشم بر هم زدنی گذشت و تمام شد.
نکته دوم، این هم از آن چیزهایی است که تذکرش لازم است. در این جمع داریم کسی را که چند سفر با این انجمن آمده باشد؟ به این جماعت میگوئیم سفر nاُمی، موجوداتی به نام سفر nاُمی! کسی که میتواند قدر خودش را بداند، نورانیتر از همیشه شده است، این سفر آمده که یک مرتبه بالاتری را کسب کند.
این تذکر را کسانی که سفرهای قبل بودهاند از من شنیدهاند، یک بار دیگر از باب تذکر عرض میکنم، آنهایی که سفر اولشان است زیادی گوش کنند.
رسیدند محضر پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسولالله (ص)! ما تا در جلسه شما نشستهایم استفاده میکنیم و خیلی بهره میبریم، اما از جلسه که بیرون میرویم آن حس و حال قبلی را نداریم.
طرف پرسیده بود که: زیارت قبول. از کربلا چه خبر؟ حاجآقا چه میگفتند؟
پاسخ میدهد: حاجآقا… خیلی خوب صحبت میکردند!
میگوید: آفرین! خیلی خوب گفتی! من سر ذوق آمدم! چه میگفتند حاجآقا؟
پاسخ میدهد: من چه بگویم؟ خیلی جایت خالی بود! همین را بگویم فقط!
میگوید: بارکالله! عملیات روانی خوبی داشتی! خیلی من را سر ذوق آوردی! حالا دو مورد از آن حرفها را بگو که چه میگفتند حاجآقا.
پاسخ میدهد: چه بگویم برای تو؟ خیلی خوب بودند! در همین حد از من قبول کن!
همین حس و حال را آنهایی که رفتند محضر پیغمبر (ص) داشتند و عرض کردند: یا رسولالله (ص)! در جلسه شما که هستیم استفاده میکنیم، از جلسه که بیرون میاییم دیگر آن حس و حال قشنگ را نداریم. چه کار کنیم؟
پیغمبر (ص) نسخه پیچیدند. نسخه دو کلمهای. فرمودند: اِستَعِن بِیَمینِک. از دستت مدد بگیر.
یعنی چه؟ یعنی بنویس، یادداشت کن.
چه کار کنیم سفر اربعین برای ما ماندگار شود؟
- نیابت بگیریم. به نیت خوبان عالم قدم برداریم. به نیت امام زمان (عج) سفرمان را آغاز کنیم. بگوئیم: آقاجان! پدرتان امام حسن عسکری (ع) فرمودند: “زیارت جزء علامتهای مؤمن است”. به روی چشم. پدر دعوت کرده، مگر میشود پسر نباشد؟ (در سفر اربعین 98) غروب جمعه سفر را آغاز کردیم، به نیت شما قدم برمیداریم.
حرف گفتنی زیاد است. به امام رضا (ع) میگوئیم: امام رضا (ع)! فدای پنجره فولاد شما بشوم که برات کربلا میدهد، فدای آن آستانی که امروز به امضاء آن آقای عزیز زائر کربلا شدیم.
شک نیست هر که زائر شش گوشه میشود
از آستان لطف تو امضاء گرفته است
امام رضا (ع)! به نیت شما سفر را آغاز میکنیم.
ما خیلی هنر داشته باشیم، در این سفر بتوانیم ثواب جمع کنیم. عرضه ثواب جمع کردنمان خوب است. از سفر که برمیگردیم، یک شبه هر چه جمع کردهایم از دست میدهیم. چه کار کنیم که این اتفاق نیفتد؟ این ثوابها را هدیه میکنیم. نیابت میگیریم، به محضر کسانی که امانتدارهای خوبی هستند، امینالله هستند. مثل چه کسانی؟ مثل چهارده معصوم (ع).
- اِستَعِن بِیَمینِک. یادداشت کنید. امروز دانشمندان، علمای قدیم و جدید که حتی تحت ویندوز هم هستند، با گوشیهای خود یادداشت میکنند. به هر صورت، قدیمی یا جدید، یادداشت کنید، بنویسید، خاطراتتان را، نکتههای سفر را، تجربیات سفر را، بعد وقتی سفر تمام شد انگار یک بار میتوانید دوباره از نو آنها را ورق بزنید. بگوئید خب، سفر، روز اول این اتفاقات اُفتاد، یادش بخیر. روز دوم این صحبتها را داشتند برای ما، یادش بخیر. روز سوم نجف بود، کربلا بود. اتفاقات مختلف را برای خودتان بنویسید.
- ما قرار است برویم مدرسه اهل بیت (ع)، دانشگاه سیدالشهداء (ع) ثبتنام کردهاند ما را، اسم ما را نوشتهاند، داریم میرویم مدرسه سیدالشهداء (ع)، دانشگاه سیدالشهداء (ع). قبل از این که برویم دانشگاه، و سر کلاس درس بنشینیم، یک روشی را که شاید برای سفر nآُمیها جدید نباشد و از بنده شنیده باشند را به کار میبریم. چه روشی؟ در بحثهای مهندسی، آموزشی، میگویند وقتی میخواهید سر کلاس بروید از این روش استفاده کنید تا درسها را خوب یا بگیرید. نام روش چیست؟ روش “پس ختام”. این روش کمک میکند که ما درسها را بهتر یاد یگیریم. ما داریم میرویم کربلا که انشاءالله درسخوانتر شویم. پس ختام، مخفف چند کلمه است. “پ” مخفف پیش مطالعه است، میگویند قبل از این که بروید سر کلاس بنشینید درس آن روز را پیش مطالعه کنید. حالا، ما قبل از اینکه برویم نجف محضر امیرالمؤمنین (ع) یک شاگرد زرنگ باشیم، درس امروز امیرالمؤمنین (ع) را پیش مطالعه کنیم. چهطوری؟ به ما یک کتاب دادهاند، کتاب عراق. زیارتنامههای عراق را ما الآن داریم. قرار شد سفر عتبات لحظه لحظهاش سرنوشتساز باشد دیگر. درست است؟ قرار شد زمان حضور ما در اتوبوس هم جزء زمان زیارت به حساب بیاید. حالا چه کار کنیم؟ از همین الآن شروع کنیم این مباحث را خواندن. کتاب عراق را از همین الآن دم دستتان باشد و سلاح شما باشد.
+ روش پس ختام:
پ: پیش مطالعه
س: سؤال کردن
خ: خواندن
ت: تفکر
ا: از حفظ گفتن
م: مرور کردن
سخنرانی 2
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
خدا را شاکریم که به ما توفیق داد که در فرصت بیبدیل اربعین در این مسیر نورانی قدم برداریم.
چند نکته کوتاه:
- اربعین آمده تا فهم ما را از زیارت اصلاح کند. یکی از فلسفههای وجودی اربعین این است که ما یکبار زیارت را آنجور که هست ببینیم. حقیقت زیارت، آنچه که بزرگان ما گفتهاند این است که “حضور الزائر عند المزور”. زیارت این است که زائر نزد مزور احساس حضور کند. ممکن است در ذهن بعضی از ما باشد که در تنها کنار ضریح میتوان سلام داد، بیرون از حرم قبول نیست از ما و زیارت نکردهایم. امام حسین (ع) بعضیها یک مقدار بزرگتر است و میگویند از پشت در حرم هم میتوان سلام داد. نگاه آنها و امام حسین (ع) آنها کنار ضریح فقط نیست، کل محدوده حرم میتوان به ایشان سلام داد. در بینالحرمین هم سلام بدهد، میگوید الحمدلله، زیارت کردیم. نمیگویند حالا تازه برویم زیارت کنیم. زیارت بود دیگر. خدا رحمت کند آقای بهجت (ره) را، میگفتند همان جا که شلوغی هست، همان جا را به منزله ضریح سیدالشهداء (ع) بگیرید و زیارت کنید. اربعین آمده فهم ما را از زیارت آنقدر بزرگ کند و آنقدر گسترده کند که نود کیلومتر از نجف تا کربلا، پانصد کیلومتر از بصره تا کربلا پیاده بروند و با امامشان سخن بگویند و احساس حضور کنند و زیارت را بفهمند و حقیقت آن را درک کنند. این یعنی اربعین. اربعین پشت در حرم هم حکم زائر داری. اربعین پشت مرز هم که رسیدی خود را زائر بدان. اخبار شلوغی مسیر که پخش میشود یکی میگوید “مراقب باشید، میدانید از همدان نمیشود رفت! وای!”. (باید به او گفت) چرا اینجوری میگویی؟ بگو “آخ جون! غربت امام حسین (ع) هم داره کم میشه. الحمدلله، الهی همیشه این جادهها شلوغ باشد. الهی همیشه این مسیر پررونق باشد.”. چرا آنجور میگویی؟ اگر میخواهی فقط برای ضریح بروی و سلام بدهی که اصلا نمیدانی زیارت یعنی چه! اگر میخواهی اربعینی باشی، اربعینی زندگی کردن، اربعینی زائر شدن یعنی الآن که ما راه اُفتادیم زائریم انشاءالله. أرنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد، تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی. این زیارت را میخواستند اهل بیت. این نوع زندگی را میخواستند. لذا، الآن احساس خود را تنظیم کنیم. “ببینم! دوست داشتی دور امامات خلوت باشد؟ دیدی مچات را گرفتم! میخواستی امام حسینات تنها باشد؟ میخواستی امام حسین (ع) را عالم نشناسد؟”. بله! اینکه قصه شلوغی باید مدیریت شود یک بحث است. اینکه مسئولان باید به فکر باشند یک بحث است. الآن این شلوغی حرم و شلوغی راه اگر یک احساس بد بخواهد به ما منتقل کند، از الآن اذیت میشویم. اما یکوقت میگوئیم الحمدلله، خدایا شکرت که ما را هم در این جمع و در این دریای مواج عشاق حساب کردی. این خیلی خوب است که انسان بگوید کاش این جادهها همیشه رونق داشته باشد. اگر این نگاه برای ما حل شود خیلی از مشکلات ما در زندگی حل میشود، این که انسان همیشه در زندگی احساس حضور داشته باشد. از اربعین که برگشت بگوید من با امامم نود کیلومتر حرف زدم. من از آن موکبدار عراقی که پای من را ماساژ میداد یاد گرفتم که یکبار هم حرم نروم. سلام که میداد یک حالی داشت که انگار با حسیناش زندگی میکرد. من این امام حسین (ع) را میخواهم. من میخواهم با این امام حسین (ع) زندگی کنم. این یعنی نگاه اربعین داشتن. یعنی اربعینی زندگی کردن. این بحث انشاءالله در طول سفر به فراخور نکاتی که مطرح میشود تکمیل خواهد شد. این شد نکته اول، که اربعین آمده فهم ما را از زیارت اصلاح کند. پشت در، پشت مرز، خودت را زائر بدان.
- 2. اگر با این نگاه که عرض شد حرم برویم و پا در این مسیر بگذاریم، یک دریایی از مطالب را خواهیم دید که شاید اگر زائر شویم و در سال یکبار بگویند که میتوانی کربلا بروی، بگوئیم جز اربعین کربلا نخواهیم رفت. یک مسائلی را انسان در اربعین میبیند، یک جلوههائی را انسان در اربعین میبیند، یک شکوهی را در اربعین میبیند که در هیچوقت از سال اتفاق نمیبیند. این حال را نمیبیند، اگر این نگاه را داشته باشد. اگر این نگاه را داشته باشه، سال بعد بگویند الآن خلوت است، انسان میگوید نه! بگذار اربعین بشود، بگذار شلوغتر بشود، الآن خوب نیست. حرمت حرم سیدالشهداء (ع) باید حفظ شود، باید شلوغ باشد. چقدر در روضهها میگوئیم امام حسین (ع) یک نگاه به چپ و راست کرد و یار نداشت؟ پس، الحمدلله شلوغ شد دور امام حسین (ع). انشاءالله که امام زمان (عج) را ببینیم که بیاید.
چه کار کنیم که در این مسیر یک زائر فعال باشیم؟ چه کار کنیم که ما برای اربعین یک ارزش افزوده داشته باشیم؟ چه کار بکنیم در این مسیر بتوانیم ما هم یک سهمی در این جریان داشته باشیم؟ در این مسیر هر کسی سعی میکند برای امام حسین (ع) یک کاری انجام دهد. آن کس که میتواند شام بدهد شام میدهد، آن کس که میتواند میوه بدهد میوه میدهد، یک نفر چیزی ندارد یک لیوان آب که میتواند بدهد! هر کس در این مسیر یک کاری برای امام حسین (ع) انجام میدهد. ببینیم ما در این مسیر برای امام حسین (ع) چه کار میتوانیم انجام دهیم؟ این هم از نکته دوم: اربعین فرصتی است برای دیدن مسائل نابی که شاید جز در اربعین خود را نشان نمیدهد.
- جنس کار اربعین راحتی نیست! کسی که میخواهد برای امامش کار انجام دهد و شعارش “نصرتی لکم مُعَدَّه” است، این که با خوردن و خوابیدن حل نمیشود! جنس کار اربعین یعنی آماده شدن برای لبیک به امام زمان (عج)، یعنی رسیدن به امام (ع). یعنی آن روایتی که فرمود “وقتی امامتان ظهور کرد خود را به امامتان برسانید، حتی اگر شده روی برف و یخ” تمریناش در اربعین است. سختی هم دارد. ما نیامدهایم برای راحتی. شرایط کاملا جنگی، کاملا نظامی و کاملا عملیاتی است. برای وقتی که امام زمان (عج) میآید، ما میگوئیم ما یکدور قبلا مانورش را رفتهایم. ما اصلا با این کار آشنائیم. میخواهیم خود را به امام (ع) برسانیم. این مانور برای مسئولین سفر یک جور است، برای زائر یک شأن دارد، برای خادم یک شأن دارد. هر کس در این مانور یک کار باید انجام دهد. آن موکبدار یکجور باید خود را امتحان کند ببیند چقدر آماده شده است. “آقا شلوغ شد میتوانی پذیرائی کنی؟” یک امتحان است. “آقای زائر! غذا دیر شد میتوانی خودت را کنترل کنی؟” یک امتحان است. اربعین تمرین است دیگر!
- خب اربعین را تنها میرفتیم. چرا جمعی برویم کربلا؟ حالا که شلوغ است هر کس یک ماشین بگیرد تنهائی برود یک زیارت کند و برگردد. چرا جمعی؟ این هم نکتهای است که از همین اول سفر برای خود حل کنیم خیلی خوب است.
چند عبارت کوتاه:
- وادی عشق اهل بیت، معادلاتش مخالف و بعضا متضاد با عشقهای زمینی است. عشقهای زمینی غیور است. یک عاشق وقتی یک معشوق زمینی داشته باشد دیگر چشم دیدن این را ندارد که یک عاشق دیگر این معشوقه را دوست داشته باشد! عشق اهل بیت اتفاقا از آن عشقهائی است که انسان وقتی خودش مزه عشق آسمانی سیدالشهداء (ع) را میچشد، میخواهد همه عالم را پای این سفره مهمان کند.
هزار جهد بکردم که سر عشق بجوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
کسی که آتش عشق سیدالشهداء (ع) در وجودش شعله بکشد میخواهد همه عالم را بیتاب سیدالشهداء (ع) کند. لذا شما امام حسینتان را فقط برای خودتان نمیخواهید، میخواهید همه عالم سر این سفره بیایند. یکی از جلوههائی که این عالم را خبردار میکند با این کار، همین حرکتهای گروهی است. گروه گروه به سمت سیدالشهداء (ع) میروند. عالم ببینید! این معشوق ماست! این محبوب ماست! این کسی است که ما حاضریم گروه گروه به پایاش روانه شویم.
نکته: الآن چند سالی است که اربعین راه اُفتاده و رونق گرفته است. این مسئولیت ما را خیلی سنگینتر میکند. خدا نکند یک روز اربعین برای ما تکراری شود. خدا نکند یک روز این حرکتها برای ما عادی شود. خدا نکند یک روز ما غافل شویم، که دشمن غافل نخواهد شد، که غافل هم نشده، که امسال شاید برنامههائی در مسیر داشته باشد، که دارد! خدا نکند ما غافل شویم، آن وقت ممکن است کمکم و آرام آرام دچار آسیبهای اربعینی شویم (#آسیب_های_اربعین). هر چیز خوبی ممکن است دچار آسیب شود. هر عبادتی اگر مواظبت نکنیم دچار آسیب میشود. اربعین هم از این قاعده مستثنی نیست. مراقب باشید! دشمن یا باید اربعین را حذف کند! که نمیتواند. حالا که نمیتواند حذف کند، برای آن برنامه میریزد. اگر احیانا در راه یک جریانی ایجاد کردند برای اختلاف بین ایرانی و عراقی، قطعا برنامه دارند. آنوقت من و شما غلفت کنیم و بگوئیم “آسیباش چیست؟ حالا چرا گروهی برویم؟ برویم کربلا دیگر!”. این خیلی سادهاندیشی است! الآن باید با هم فکر کنیم. الآن داریم میرویم اربعین چرا جمعی میرویم؟ چرا اربعین میرویم؟ چرا در شلوغی میرویم؟ اگر ما برای خودمان حل نکرده باشیم خیلی ساده ممکن است از این جریان برگردیم. اینها تعارف ندارد.
- آثاری در حرکتهای گروهی است که اگر یک نفر در آن جمع شامل حالش شود، خدای متعال به همه آن جمع خواهد داد. یک تعبیر قشنگی آقا شیخ جعفر شوشتری در الخصائصالحسینیه دارند که میگوید: “در این جمعها، در این هیئتها یک نفر دلش بشکند، یک نفر امام حسین (ع) نگاهش کند، امام حسین (ع) قاطی میخرد. کل جمع را میخرد”. ما دستهجمعی میرویم، یک نفر را اینجا امام حسین (ع) نگاه خاص به او کند، همه را نگاه میکند. برای همین زرنگ اینجا چه کار میکند؟ با جمع میرود دیگر. با یک جمعی میروم که یک نفر اینجا دلش شکست، امام حسین (ع) همه را بخرد.
- اصلا خود سیدالشهداء (ع) از ما میخواهند همه یکی شویم. ما در این سفرها داریم تمرین یکی شدن و با هم حرکت کردن را به وجود مقدس امام عصر (عج) نشان میدهیم. آقا! یکی شدیم ما! “سلم لمن سالمکم”، ما با همه حسینیها یکی شدیم. ما با حسینیها داریم با هم حرکت میکنیم. اینها درسهائی است که هم خودمان میتوانیم بگیریم و هم به دیگران یاد دهیم.
- همه یکپارچگی را ما چرا در این مسیر انجام میدهیم؟ اربعین سنگ نشانی است که ره گم نشود! ره اصلی ما داستان ظهور است. سید خراسانی و یمانی هم باید با همدیگر همراه شوند. همه دلها باید یکی شود تا آقای ما بیایند و ظهور بفرمایند. در اربعین یک مانور را داریم با همدیگر انجام میدهیم. خب، بسم الله الرحمن الرحیم. یک مانور شروع شد. داریم وارد یک مانوری میشویم به نام اربعین. در اربعین آرمها میرود و آرمانها میآید. مرزهائی که خودمان درست کردهایم، هیئت من هیئت تو، مسجد من مسجد تو، اینها میرود کنار؛ امام حسین (ع)، این وسط محور است.
- ما در این سالها هر سفر را با یک شعار و یک موضوع دنبال میکردیم. در یک سفر بحث سرداری امام (ع) را مورد بررسی قرار دادیم، یک سفر سفیر امام (ع) شدن را. موضوع این سفر ما، تدبری در آیه نورانی 200 آل عمران است. شعار: چهار قدم تا رستگاری.
بسم الله الرحمن الرحیم
اصبروا (گام اول)
و صابروا (گام دوم)
و رابطوا (گام سوم)
و اتقوا الله (گام چهارم)
لعلکم تفلحون.
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
اصبروا! صبر فردی داشته باشید
و صابروا! صبر گروهی داشته باشید
و رابطوا! یک شبکهای بر مدار امامتان و بر محور امامتان تشکیل دهید
و اتقوا الله!
حرکت کنید تا به فلاح برسید.
- اگر در طول راه کسی از شما پرسید چرا شما اربعین دارید گروهی میروید کربلا؟ بگوئید که: شما مگر در مقتل نخواندهاید که امام ما را گروهی کشتند؟ سیدالشهداء (ع)را یک نفر نکشت. یک جریان سیدالشهداء (ع) را به شهادت رساند. این فراز از زیارت اربعین را به یادگار داشته باشید، در راه نجف – کربلا روی آن تأمل کنید: و قد توازَرَ علیه مَن غَرَّتهُ الدنیا. چه کسانی مقابل امام حسین (ع) ایستادند؟ چگونه ایستادند؟ این است: و قد توازر! اینها کسانی بودند که پشت به پشت هم دادند، دستهجمعی، گروهی و کاملا تشکیلاتی آمدند مقابل امام حسین (ع) ایستادند و حضرت را به گودال قتلگاه کشاندند. “و قد توازَرَ علیه مَن غرّتهُ الدنیا”. چطوری دشمن فهمید امام حسین (ع) را تنهائی نمیتواند به گودال قتلگاه ببرد؟ تشکیلاتی امام (ع) را بردند گودال قتلگاه! ما هم تشکیلاتی آمدهایم به یاری اماممان.
فدای غصههای امام باقر (ع).
فدای آن نالهها و اشکهای دردانه کربلا.
امام باقر (ع) اشک میریختند و میفرمودند: پدربزرگم امام حسین (ع) را در کربلا وقتی خواستند بکشند، عدهای با شمشیر زدند، عدهای با نیزه زدند. هیچکسی در کربلا معطل امکانات نشد، همه تشکیلاتی شدند. آنهائی که هیچ چیز نداشند چه؟ بالحجر! عدهای با سنگ میزدند! آنهائی که سنگ نداشتند چه؟ بالعصاء! آنها با عصاءهایشان امام حسین (ع) را میزدند. در کربلا کسی نگفت امکانات نیست. همه آمدند در کربلا. “و قد توازَرَ علیه”، همه پشت به پشت هم مقابل سیدالشهداء (ع) ایستادند. ما هم اربعین میرویم کربلا، بگوئیم: آقاجان! امام زمان (عج)! ما هم تنهائی نیامدهایم نصرت شما! ما دستهجمع آمدهایم کربلا! اینقدر نازدانههای امام حسین (ع) در راه نگاه میکردند کی کاروان نصرت میرسد؟ اینقدر چشم انتظار بودند یار بیاید برایشان.
شما بگوئید کاروان کاروان صدای غربت را شنیدیم ما آمدیم یا اباعبدالله!
آن زمان که صدای غربتت بلند شد هل من ذاب یَذُبُ عن حرم رسول الله؟ هل من یُعیننا لِوجه الله؟
لبیک یا حسین
آداب زیارت چیست؟
آداب سفر چیست؟
در این مسیر، چه کار باید کنیم؟ چه کار نباید کنیم؟
یک بخش از این آموزهها را ما خدمت شما عرض خواهیم کرد و یک بخش را هم شما در کتاب عراق خواهید آموخت.
این چند نکته را تا اینجای کار از ما داشته باشید، انشاءالله فرصتهای بعد که خدمت میرسیم با این نگاه مباحث را دنبال کنیم که بعد از سفر هر کدام از شما باید مبلغ اربعین شوید. آتشپاره امام حسین (ع) شوید . آتشپاره فحش نیست! میگفتند آتشپاره، ما فکر میکردیم فحش است! حال اینکه یک تذکر عرفانی بود.
آتشپاره کسی است که در معرض آتش سیدالشهداء (ع) قرار میگیرد، آتش امام حسین (ع) در وجود او شعله میکشد، زبانه میکشد، وقتی که این آتش شعله کشید دیگر هر جا برود نیستان را به آتش میکشاند. دیگر همه جا از امام حسین (ع) میگوید.
میتوان با پرسیدن حال طرف متوجه شد که در سفر زیارتی چه کار میکرده.
از یک فرد که از سفر برگشته میپرسند چه خبر؟
پاسخ میدهد: خیلی سرد بود. گران بود. جای خواب خوب نبود.
(آنهایی که سرال کرده بودند) میگویند التماس دعا، خیلی خوش گذشته ظاهرا!
از فردی دیگر میپرسند: چه خبر؟
پاسخ میدهد: خیلی معنویتاش بالا بود.
در تعابیر شهید چمران از قول خود یا فرد دیگری آمده است که: من به سفر حج رفتم، آنقدر جذبه این سفر مرا گرفت که اصلا هیچچیز دیگری را متوجه نشدم. دوستم گفت دیدی چقدر هوا گرم بود؟ گفتم من احساس نکردم.
این مسیر، سفر عشق است، سفر شوق است، سفری است که باید با پای دل رفت. این سفری است که باید با ذکر همراه شود.
این روشها را انشاءالله تکمیل میکنیم.
انشاءالله تا صحبت بعدی، یک درنگ و تأملی داشته باشید، تقاضای بنده این است که حتما مباحث را _به تعبیری_ عمیقتر رصد کنید. آنهایی که چند سفر آمدهاند کمک دهند به آنهایی که سفر اولشان است. در این سفرهای دانشجویی ما بعضی موارد را سعی میکنیم خاصتر اشاره کنیم. یک روحانی کاروان یک وظیفهای دارد که فقط آموزههایی را بگوید، ولی در جمعهای دانشجویی سعی میکنیم یکمقدار مباحث عمیقتر و چیزهایی که لازم است دانشجویان بیشتر بدانند را هم در کنار مباحثمان بگوئیم. لازمهاش این است که انشاءالله همراهی بفرمائید و شما هم این مباحث را همان توصیه پیغمبر عظیمالشأنمان (ص) که فرمودند “اِستَعِن بِیَمینِک”، داشته باشید که انشاءالله اینها را سفرهای بعد بتوانیم اندک اندک کامل و کاملتر کنیم.
انشاءالله صحبت بعدی ما در مورد این است که “در پیادهروی اربعین چه کارهایی میتوان انجام داد؟” و اصلا “آن پیادهروی با چه اهدافی باید انجام شود؟”.
انشاءالله آن جا نکاتی را در ادامه این بحث تقدیم خواهیم کرد.
سخنرانی 3
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
یکی از آن چیزهایی که در این سفرها زیاد اتفاق میاُفتد، خواب خوشی است که در سفر کربلا زیاد برای زوار اتفاق میاُفتد. میگویند، خواب آفت سفر کربلا است. حالا این که قصهاش چیست، بماند. اما آنهایی که قبلا یک سفر رفتهاند اگر سفرشان را بررسی کنند شاید به این نگاه برسند که: عجب! ما چقدر در این سفر خوابیدیم! حال، این قصه غریبی دارد… بماند.
سعی میکنم نکاتی را بگویم که حداقل در یک فرصتی شما را بیخواب کند…
خدمت شما عارضم که، ما در سفر قبلی دوازده پیشنهاد را خدمت بزرگواران تقدیم کردیم. همین اوایل سفر هم گفتیم. من خودم نمیخواستم، گفتم حالا امتحان کنیم ببینیم بازخورد آن چیست. خیلی استقبال شد و گفته شد که کاش در سفرهای قبل هم زودتر گفته میشد و یادداشت میکردیم پیشنهادها را و از همان اول به فکر میافتادیم که روی آن کار کنیم.
روی این حساب که من خود به بازخوردگیری بحث رصد تجربیات شما زوار بزرگوار احترام میگذارم، در سفر قبلی این اتفاق اول سفر افتاد و من فهرست دوازده پیشنهاد را تقدیم کردم و گفتم در این سفر هروقت خواستید به اینها بپردازید. حالا، از همین الآن میتوانید شروع کنید، در مرز، قبل از مرز، بعد از مرز، نجف، در راه کربلا، خود کربلا، هروقت فرصت کردید این دوازده کار را میتوانید انجام دهید.
چون فرمودند که طرح آن در اول سفر برای ما خیلی مفید بوده، من همین اول سفر مجددا آن را عرض میکنم.
نکته اول
اولین نکتهای که در عرفه خدمت بزرگواران تقدیم شد و خیلی هم استقبال شد این بود که عرض کردیم روی آن دعایی که در آن سفر میخواهیم به آن بپردازیم (مثلا در سفر عرفه گفتیم روی دعای عرفه) یک کار خوب انجام دهید.
(مثلا گفته میشود که) آقا! تاریک است، شب است نمیتوانیم ببینیم.
جوابش قشنگ مشخص است! همه شما جزء دانشجویان تحت ویندوز هستید، در گوشیهایتان زیارت اربعین را دارید. اگر در بحثهای فرهنگی هم بگویید مشکل است خواندنش، از همین الآن میتوانید مفاتیح الجنان نسخه اندروید را باز بفرمائید، روی مضامین زیارت اربعین تأمل کنید.
این اولین پیشنهاد بنده.
از همین الآن یک زیارت خیلی خاص و ویژه (را بخوانید و در آن تأمل کنید)، متنی که _در ادامه سفر عرض خواهم کرد_ مضامینی دارد که در ادعیه دیگر این مضامین را ما کمتر میبینیم.
پیشنهاد اول من این است که خواندن زیارت اربعین از همان اول سفر صورت گیرد.
خواندن هم “خواندن فعال” باشد.
یعنی چه؟
فرق “خواندن فعال” با “خواندن غیرفعال” چیست؟
(این که) با تأمل باشد. حالا اگر میتوانید در همان نسخه اندرویدتان حاشیه بزنید، کامنت بزنید، یا به هر شکلی بتوانید آن را حداقل با یک علامت سؤال، با یک کدگذاری تثبیت بفرمائید.
این اولین پیشنهاد ما، که شما روی این زیارت یک تأمل خوب داشته باشید.
نکته دوم
پیشنهاد بعدی این است که از الآن مضامین خاص این زیارت و زیارتهایی که در این سفر میکنید را استخراج کنید، بگوئید من برگشتم ایران از اول کتابهایم، دم در ورودی اتاقم، فلان تابلویی که مقابل من هست، این چند جمله را خواهم نوشت و با این مضامین زندگی خواهم کرد.
مثلا بهعنوان نمونه، شما دارید زیارت اربعین میخوانید، یک دفعه این خط زیارت اربعین شما را میگیرد که “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ”. امام حسین (ع) سرمایه وجودی خود را، خون قلبش را، فدای آستان خدا کرد تا انسانها را از وادی جهالت و حیرت نجات دهد.
خب، این خط شما را میگیرد و میگوئید این بیتالغزل زیارت اربعین است. خب، خیلی خوب است. این را یک جا یادداشت کنید، در یک دفترچه یادداشت کنید، بگوئید برگشتم (آن را مقابل چشمانم قرار میدهم).
دیدهاید از برخی جملات خاص خیلی خوشتان میآید و اول کتابتان، اول دفترتان، سر در ورودی اتاقتان مینویسید؟
بگوئید من تا سال بعد باید با این عبارت زندگی کنم. و اثر آن را در زندگی خود ببینید.
ما همین پیشنهاد را در دعای عرفه داشتیم.
دعای عرفه را میخوانید، میرسید به این فراز که “الهی مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِي فَقَدَ مَنْوَجَدَك”. خدایا! او که تو را دارد و جز تو چیزی ندارد، چه کم دارد؟ و آن کسانی که همه چیز دارند اما تو را ندارند، چه دارند؟
چقدر میشود با این زندگی کرد؟ یک عمر میشود با این زندگی کرد.
حالا ببینید از این “یک خط”ها چقدر در ادعیه ما هست… این یک پیشنهاد.
نکته سوم
پیشنهاد بعدی، انس با کتابهایی مثل صحیفه سجادیه است. از آن کتابهایی که ما کمتر به آن میپردازیم. در سفر، اگر صلاح دانستید و فرصتی شد _که میشود_ حداقل یک بار ما به این کتابها بپردازیم. خصوصا در این جمعها.
چه کسانی در این جمع یک دور صحیفه سجادیه را کامل خواندهاند؟ 2 نفر. خیلی خوب است. خدا خیرشان بدهد.
چه کسانی یک دعا از دعاهای صحیفه سجادیه را خواندهاند؟ باز هم خیلی خوب است.
حالا میشود در این جا به امام حسین (ع) قول بدهیم که: امام حسین! من قرار است دعاهای فرزندتان را، دعاهای یادگار عاشورا را تا سال بعد بروم کار کنم.
اصلا یک عشقی دارد که آدم یک سال برود صحیفه سجادیه بخواند به عشق امام حسین (ع). به خاطر کربلای سیدالشهدا (ع). بگوید من این را از امام حسین (ع) سوغات آوردهامها! سوغاتی کربلا که فقط مهر و تسبیح نیست! سوغاتی کربلا زلال معرفت کربلاست. آن چیزی که امام سجاد (ع) _که یادگار کربلا بود_ به ما یاد داد است.
این هم یک پیشنهاد.
پیشنهادهای خیلی کوچکی که شاید بشود از همین الآن هم بشود اینها را انجام داد.
نکته چهارم
پیشنهاد چهارم، مباحثه بیانیه گام دوم است.
چه کسانی تا حالا بیانیه گام دوم حضرت آقا را دو دور مباحثه کردهاند؟ سه نفر. خیلی خوب است.
چه کسانی تا به حال 14-15 دور آن را خواندهاند؟
چون آقا تأکید داشتند. فرمودند روی این بیانیه، من خیلی وقت گذاشتم. روی این باید کار شود.
و اتفاقا خیلی هم پیوندهای قشنگی دارد. در سفر قبلی ما چند تا از پیوندها و نسبتهای آن را با سفر کربلا گفتیم. آن هفت توصیه پایانی که حضرت آقا در بیانیه گام دوم دارند.
سفر قبلتر، سفر پیشینی که داشتیم، ما نسبتهای آن را در فضای زندگیمان گفتیم، که چه کارهایی انجام دهیم تا این بیانیه در فضای جامعه ما نهادینه شود.
در این سفر میخواهم بگویم، در فرصتهایی که دارید، آن را همخوانی کنید. حالا مباحثه پیشکش!
یک قسمتی از آن را یک نفر بخواند در این فرصتی که هست، ولو یک صفحه از آن را، ولو یک بند از آن را، ولو یک توصیه از آن را.
آقا، در وادی پژوهش تأکیدشان بر چیست؟ در بحث معنویت و اخلاق، تأکیدشان بر چه موضوعی است؟
اینها را هم انشاءالله در یک فرصتی داشته باشید، که این سفر ما یک مقدار سبقه دانشجویی خود را هم بیشتر پیدا کند.
نکته پنجم
پیشنهاد پنجم، نوشتن سفرنامه است، “سفرنامه کربلای اربعین، با طعم دانشجویی”.
چند کتاب با این نمونه مثال بزنید! چند کتاب خاطرات سفر کربلای اربعین مثال بزنید!
کتاب سفر عشق (رضا احسانی)، کتاب عمود 1402 (خاطرات جمعآوری شده افراد)، پادشهاهان پیاده و…
نمونههای خوبی کار شده اما باز هم جا دارد که ما در این قصههای سفرنامهنویسی یک آستینی بالا بزنیم. کارهای قشنگی میتوان انجام داد. یکی از راههای نهادینه کردن جریانسازی اربعین هم همین است.
یک پرانتز باز کنم، یک سؤالی را ما سفر قبل پاسخ دادیم، گفتیم چه کار کنیم امام حسین (ع) به ما نگاه خاص بیندازند؟
سؤال خیلیها است. به کربلا که میرویم، امام حسین (ع) به همه نگاه میاندازند، به همه یک “نظره رحیمه” میاندازند، یک نگاه خاص میاندازند. میخواهیم از آن نگاههای خاصالخاص، از آن نگاههای ویژه امام حسین (ع) در زندگی داشته باشیم. باید چه کار کنیم؟
اجمالا پاسخاش این بود: ما هم برای امام حسین (ع) کار خاص انجام دهیم، تا امام حسین (ع) هم به ما نگاه خاص بیندازند.
فرمول دودوتا چهارتاست. کار خاص برای اماممان انجام دهیم تا اماممان هم نگاه خاص به ما بیندازند.
مثل جناب حبیب بن مظاهر (ع). کارهای خاصی برای اماماش انجام داد، لذا میبینیم در کربلا جزء شهدای خاص است. حنی مزارش هم خاص است. هر کسی میرود حرم امام حسین (ع)، اگر قبل از زیارت سیدالشهداء (ع) او را زیارت نکند و به او سلام ندهد حتما بعد از زیارت سیدالشهداء (ع) به جناب حبیب (ع) سلام خواهد داد. مزار او هم خاص است. مزار همه شهداء (ع) پایین پای امام حسین (ع) است، گلستانی است پایین پای امام حسین (ع) پر از گلهای باغ امام حسین (ع)، یک گل را امام حسین (ع) دستچین کرده و گذاشته است در یک جای خاص! مزار جناب حبیب (ع) است. چرا مزارش خاص شده؟ چون اهل کارهای خاص بوده.
پرانتز بسته.
ما اگر بخواهیم که امام حسین (ع) به ما یک نگاه خاص بیندازد، باید کارهای خاصی انجام دهیم. یکی از این کارهای خاص این است که هر کسی به وسع خودش نگاه کند و بگوید من قلم روانی دارم، من میتوان سفرنامه خوبی بنویسم، میتوانم خاطرهنگاری کنم.
هر کس به طریقی سخن وصف تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
هر کسی در اینجا میتواند برای امام حسین (ع) کاری انجام دهد بسم الله…
یکی میتواند بهتر تأملات خودش را بنویسد، یکی میتواند بهتر در این فضا صحبت کند، یکی میتواند بهتر طراحی کند، یکی میتواند در این فضا کارهای هنری انجام دهد.
خلاصه، ببینیم ما در کجای خیمه سیدالشهداء (ع) میتوانیم انجام وظیفه کنیم.
نکته ششم
پیشنهاد ششم، گرفتن تصمیمهای بزرگ است.
خیلیها زندگیشان را مدیون این سفر هستند.
سفر اولیها! این را زیادی گوش کنید!
خیلیها بعد از سفر کربلا، توفیقات و فتوحات خاصی را در زندگیشان دیدهاند. خیلیها بعد از سفر کربلا، رزقها و گشایشهای ویژهای را در زندگیشان دیدهاند. آثار سفر کربلا فقط معنوی نیست! آثار زمینی هم دارد.
انسان میتواند تصمیمهای بزرگ خود را کنار امام (ع) بگیرد، در این مسیر بگیرد، آرزوهای بزرگ کند. اصلا اینجا آستانی است که هر کس رسیده یک “ای کاش” گفته، یک آه کشیده، یک آرزویی کرده.
کنار حرم حضرت سیدالشهداء (ع) هر کسی میآید یک دست ادب بر سینه میگذارد، وقتی رفعت مقام شهداء (ع) را میبیند یک آه میکشد و میگوید: “یا لیتنی کنت معکم”، ای کاش من هم با شما بودم. یک آه میکشد.
کنار حرم امام حسین (ع) جای ای کاش گفتن است. جای تصمیمهای بزرگ گرفتن است.
آرزو هم خواستید کنید، آرزوی بزرگ کنید.
یک نمونه از آن را عرض کنم. علامه جعفری (ره) یکی کتابی دارد بهعنوان “امام حسین (ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت”، در مقدمه آن میگوید که از آرزوهای من از زمان طلبگی این بود که بتوانم برای سیدالشهداء (ع) کتابی بنویسم و آرزو داشتم که هر چه دارم بدهم تا کسی مانند هوگو بتواند برای امام حسین (ع) کتابی بنویسد.
میگوید آرزو داشتم که آنهایی را که قلم روانی در طراز بینالملل دارند را با امام حسین (ع) آشنا کنم.
مثلا اگزوپری کتاب مسافر کوچولو را نوشت، حال بیاید با زبان کودکانه کتاب سفر کربلا را بنویسد.
حالا که زنده نیست، بیایم کسی را پیدا کنم و با این نگاه کار کنم.
فتأمل!
تصمیمهای بزرگ، فکرهای بزرگ، آرزوهای بزرگ در این سفر داشته باشید.
کاش میشد مثلا آقای نادر ابراهیمی را ما پیدا میکردیم و میگفتیم: آقای نادر ابراهیمی! شما که آن کتاب قشنگ گالان و سولماز را نوشتی و سه دیدارت را هم خواندیم و خیلی عالی بود، کاش یک کتاب هم با همین قلم روانت برای پیادهروی اربعین مینوشتی.
یا مثلا آقای اگزوپری، کاش شما یک سفرنامه اربعین با نگاه یک کودک مینوشتی.
جای کار زیاد است. میخواهم بگویم ما چقدر در این میتوانیم در این قصهها برای امام حسین (ع) کار کنیم.
نکته هفتم
پیشنهاد هفتم، تدوین نسخه هاروارد عاشورا است.
یعنی چه؟ یعنی اگر قرار شد من بروم از امام حسین (ع) در دانشگاه هاروارد حرف بزنم، آیا میتوانم یک زبان مشترک پیدا کنم تا با اهل عالم از این حقیقتی که در اربعین دیدهام دم بزنم، یا نه؟
میشود یا نمیشود؟ باور ما این است که میشود.
آنهایی که سفر اولشان است در دفترچهشان یادداشت کنند. ببینند نسخه هاروارد عاشورا اگر در دانشگاههای ما و فضاهای علمی ما جاری شود، همه عالم میتوانند سر سفره امام حسین (ع) بنشینند و با یک زبان مشترکی با این پدیده والا ارتباط بگیرند.
حالا ببینیم چه محورهایی را میتوان در نظر گرفت.
کسی نظری دارد؟
- روی آزادگی آن کار کنیم.
بله. آزادگی و آزاد اندیشی زبانی است که همه مردم دنیا میفهمند و سخنی است که سیدالشهداء (ع) در گودال قتلگاه آن را فریاد زدند: “ويحكم يا شيعة آل أبي سفيان! إن لم يكن لكم دين، وكنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم”.
حالا، از همین فضای عاشورای سیدالشهداء(ع) بروید در فضای اربعین. اربعین یک شعبهای است از شعبات وجودی امام حسین (ع). در اربعین چه اتفاقی را میتوان برجسته کرد و به عالم نشان داد؟
مثلا یکی از پدیدههایی که میتوان بهعنوان نمونه مثال زد این است که: آقای توریستی که آمدهای اینجا اربعین را تماشا کنی! در دنیا کدام اجتماع پرشوری را دیدهای که این همه انسان با یک هدف و با یک محور دور هم جمع شوند؟
اینها میآیند و مثلا روی فلان کمپین که یک عده جمع میشوند و گوجه به سر هم میزنند، کار میکنند. حال یک اتفاق معنوی از جنس اربعین، که همه با پای پیاده میآیند و اذیت هم میشوند اما باز هم در این قصه خرج میکنند و به میدان میآیند و این شکوه را رقم میزنند، کجای عالم هست؟ سخاوتی که شما میبینید. کجای عالم هست که از شما با روی گشاده و با اصرار پذیرایی کنند و اگر قبول نکنی ناراحت شوند و گریه کنند که امام حسین (ع) خوراک مرا قبول نکرده، قربانی ما را نپذیرفته…
این ادبیات آدم را یاد داستان انبیاء میاندازد. یاد داستان حضرت ابراهیم (ع) که ناراحت شد که خداوند قربانی مرا قبول نکرد…
یک دنیا معرفت در این موکبداران عزیز هست که ما میتوانیم آن را یاد بگیریم و تمام عالم تکثیر کنیم.
نکته هشتم
پیشنهاد هشتم و نهم از آن پیشنهادهای ویژهای است که دوست دارم بعد از سخنرانی در مورد آنها مباحثه کنید.
پیشنهاد هشتم این است که صد دلیل برای پیادهروی اربعین بیاورید.
اگر به یک دلیل زنده باشیم، به یک دلیل خواهیم مرد؛ اما اگر به صد دلیل زنده باشیم، به یک دلیل نخواهیم مرد.
اگر انسان به یک دلیل در پیادهروی اربعین قدم گذاشته باشد، شاید سال بعد با یک دلیل دیگر سرد شود. مثلا بگوید ماشین که هست، از راه دور هم اصلا میشود سلام داد… هزار دلیل در ذهنتان بیاید و آن شوقی که امسال دارید، سال بعد خدای نکرده کمتر شود.
چه کار کنیم که اینجور نشود؟ چه کار کنیم که سال بعد با شوق بیشتری بیاییم؟
به این فرمول عمل کنید.
اگر به یک دلیل ما قدم در مسیر پیادهروی گذاشتیم، شاید سال بعد با یک دلیل سرد شویم. اما اگر با صد دلیل پیادهروی اربعین را آغاز کردیم، به یک دلیل سرد نخواهیم شد.
نکته نهم
پیشنهاد نهم این است که یک پویش شکل دهید با هشتگ “#در_پیادهروی_اربعین_میتوان…”.
در پیادهروی چه کار میتوان انجام داد؟
نکته دهم
پیشنهاد بعدی، تدوین نمودار درختی زیارات (مانند زیارت اربعین) است.
آنهایی که میخواهند بیشتر بدانند رجوع بفرمایند به بحثی با عنوان “نقشه هوایی زیارت امین الله”، که دو سفر قبل در همین انجمن شکل گرفت. رفقای مشهدی داشتیم که شاید بارها و بارها هر روز بعد از نماز جماعتی که در حرم علی بن موسی الرضا (ع) میخوانند برمیگشتند سمت حرم و این زیارتنامه را میخواندند، اما میگفتند تا به حال این مواجهه را با آن نداشتهاند.
در فضای مجازی کانال تنها علاج (@tanhaelaj) هم فکر کنم در یکی از فایلها آن را کار کرده بودند بزرگواران. در ایتا، سروش و قبلتر هم در تلگرام.
نکته یازدهم
پیشنهاد یازدهم، مواجهه جدید با مفاهیم دینی است.
در این سفر جا دارد که ما مفاهیم دینی خود را یک دور آچارکشی کنیم!
یکی از مفاهیمی که ما از ابتدای سفر تا به حال سراغ آن رفتیم و کار کردیم چه بوده؟ زیارت.
یک نگاه به زیارت اینگونه است که:
هی میگفت: نشد!
گفتم: چه نشد؟
گفت: نتوانستم زیارت کنم.
آن وقت زمانی که با هل دادن دیگران و راندنشان به این طرف و آن طرف توانست به ضریح برسد، گفت: آخیش! چه زیارت خوبی بود!
و بعد هم دوباره به همین ترتیب (!) از جمعیت بیرون آمد!
این یک نگاه به زیارت.
نگاه دیگری هم به زیارت میتوان داشت: “حضور الزائر عند المزور”.
تعریف نیمخطی زیارت.
زائر من و شما هستیم، مزور هم حضرت سیدالشهداء (ع).
تعریف زیارت این است که من و شما حضور پیدا کنیم در محضر سیدالشهداء (ع).
الآن هم که در اتوبوس نشستهایم، خود را در محضر امام (ع) ببینیم.
این یعنی حقیقت زیارت را درک کردن.
سفرهای قبل، بحثهایی مانند “توحید”، “خرمشهرها در پیش است” و “حجاب” را با یک نگاه جدید و جذاب به دین خدمت بزرگواران تقدیم کردیم.
نکته دوازدهم
پیشنهاد دوازدهم، همعالم شدن با اصحاب سیدالشهداء (ع) است.
همه پیشنهادها یک کفه ترازو، این پیشنهاد هم یک طرف.
همعالم شدن با اصحاب.
یعنی چه؟ یعنی “اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ”. یعنی من بتوانم مثل اصحاب با وجود نازنین سیدالشهداء (ع) به معیت برسم. بتوانم با اینها زندگی کنم.
آنوقت این زندگی آنقدر صفا دارد، آنقدر این زندگی، زیبا و شورانگیز است که بهنظرم بهترین سوغات سفر اربعین میتواند این اتفاق نورانی باشد.
چند مثال میزنیم برای این که برای بزرگواران جا بیفتد.
چگونه ما هر روز با اصحاب همعالم شویم؟
یکی از راهها این است که ما هر شب در این مسیر زیارت با یکی از اصحاب، اهل توسل شویم. هر شب با یکی از این اصحاب، خلوتی داشته باشیم. هر شب یکی از این اصحاب را بهعنوان یکی از شاخصهای اصلی زندگی خود قرار دهیم.
لازمه این کار این است که ابتدا انسان اصحاب را بشناسد.
ما اسم خیلی از اصحاب را هنوز یکبار هم نشنیدهایم.
چند نفر تا به حال اسم جناب رمله را شنیدهاند؟ رمله کیست؟
رمله، فکیهه و رویحه (که اتوبوسهای ما در این سفر به نام آنها نامگذاری شده) چه کسانی هستند؟
میخواهم بگویم ما که هر روز به امام حسین (ع) سلام میدهیم و “السلام علیک یا اباعبدالله” ورد زبانمان است و بلافاصله میگوییم “و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک”، چقدر این اصحاب را میشناسیم؟
جناب رمله کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟
جناب فکیهه کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟
جناب رویحه کیست؟ و پیام امروزی این شخصیت برای ما چیست؟
ما امروز اصحاب را خیلی نمیشناسیم. خانمهای کربلا، آقایان کربلا، حماسهسازان کربلا که هم در قشر آقایان بودند و هم در قشر خانمها حماسهآفرینی میکردند.
در سفر عرفه هم نام اتوبوس خانمها “ماریه بنت منقذ” بود.
این افقهای کربلا است که بعضی از آنها برای ما هنوز بدیع، نو و جذاب است.
پس ما هنوز فیالواقع اصحاب را نشناختهایم که بخواهیم با آنها زندگی کنیم.
کسی میتواند با جناب حبیب (ع) خوب زندگی کند که آفاق وجودی ایشان را شناخته باشد. بداند که عرصههای این شخصیت _در عرصه فرهنگ، در عرصه اجتماع، در عرصه تبلیغ، در عرصه قرآن_ چیست؟
کسی از جمع حاضر میتواند بلند شود و پنج دقیقه از جلوههای قرآنی حبیب (ع) بگوید؟ (تازه حبیبی که افضل شهداء غیر بنیهاشم است)
فرض بفرمائید شما الآن در جلسه جمعی از حفاظ و یا در دبیرستان و یا حلقه صالحینی که در کار قرآنی هستند حضور پیدا میکنید و میخواهید پنج دقیقه به فراخور ماه محرم و صفر برایشان الگو معرفی کنید. میخواهید بگوئید کربلا برای ما الگو دارد، حرف دارد. از چه کسی الگو بیاوریم؟ از جناب حبیب (ع). میتوانید پنج دقیقه از محورهای قرآنی جناب حبیب (ع) و زندگی قرآنی جناب حبیب (ع) بگوئید؟
این (نتوانستن) نشان میدهد که ما هنوز حبیب (ع) را نشناختهایم.
کسی می در حد دو دقیقه بلند شود و از جناب “هفهاف بن مهند راسبی بصری أزدی” که جزء شهداء کربلا هستند صحبت کند و بگوید که این شخصیت که بوده و نکته امروزی او چه بوده؟
این همان کربلایی است که ما قرار است در سفر اربعین یکبار دیگر این کتاب بزرگ کربلا را ورق بزنیم. کتابی که به زعم بنده هنوز یک برگ بیشتر از آن کتاب را ورق نزدهایم.
انشاءالله بتوانیم در این سفر این کار را انجام دهیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سخنرانی 4
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
یک نکتهای را بنده در مقدمه خدمت بزرگواران عرض کنم. در سفرهای فشرده (که توفیق زیارت تمام حرمهای مقدس را داریم) یکجور و در این سفر اربعین که ما فرصت سفر به کاظمین و سامرا حرم جناب سید محمد (ع) را نداریم (و از همین جا خدمت این انوار مقدسه سلام و تهیت خودمان را تقدیم میکنیم) هم به گونهای دیگر با مسئله کمبود زمان مواجه هستیم. ما در این سفرها چون زمانمان محدود است، هنگامی که به زیارت کاظمین و سامرا مشرف میشویم باید صبح بعد از نماز صبح بلافاصله از سامرا راه بیفتیم. اگر یک ساعت تأخیر داشته باشیم به ترافیک بغداد خورده و سه چهار ساعت بابت همان یک ساعت تأخیر معطل میشویم و در نهایت میتوانیم تنها دو تا سه ساعت در کاظمین باشیم. حتی مواردی داشتیم که به خاطر معطل شدن در ترافیک به راحتی برنامه کاظمین حذف شده یا برنامه امامزاده سید محمد (ع) حذف شده است. تقصیر ما هم نیست، زمانی که به این زیارتها اختصاص داده شده بود در ترافیک هدر رفته بود.
حالا این تذکر را برای برنامه پیادهروی داشته باشید.
یک سفری داشتیم در سالهای 91-92 که اوایل راه اُفتادن جریان اربعین بود و همراه با دوستان دانشگاه صنعتی شریف مسیر پیادهروی را طی میکردیم. این دوستان بسیار آرام و با طمأنینه راه میرفتند. بنده گفتم که من بسیار اهل صبر هستم ولی خودتان میدانید. ما دو نقل درباره اربعین داریم. یک نقل میگوید که اربعین سال اول بود که قافله خانواده سیدالشهداء (ع) رسیدند کربلا، اما نقل دیگر میگوید که نه، سال اول نرسیدند، سال دوم رسیدند. شاید بشنوید که میگویند اربعین اول و اربعین دوم. این یعنی که آیا توانستند طبق آن نقاط و فواصل جغرافیائی، از کربلا که حرکتشان شروع شد همان سال برگردند کربلا؟ یکسری قائلاند که همان سال اول و اربعین اول رسیدند کربلا، عدهای هم میگویند که نه، اربعین اول نرسیدند و اربعین دوم آمدند کربلا.
حالا من به دوستان (دانشگاه صنعتی شریف) میگفتم که من نمیدانم شما قائل به کدام اربعین هستید، اما با این حساب و روالی که شما در راه نجف-کربلا میروید، من احساس میکنم شما قائل به اربعین اول نیستید! اما با این قدمهائی که برمیدارید… البته هر طور که راحت هستید، اما من همین اول سفر گفته باشم اگر مبنای شما اربعین دوم است بسم الله… چون خیلی آرام و با طمأنینه و… یک توقفی هم اینجا داشته باشیم دل این موکبدار هم نشکند و… آن کباب هم دارد اسراف میشود و… J
داشتیم عزیزانی که مسئول هیئت بودند، وقتی که این صبحانه یا شام هیئت تمام میشد ایشان سر سفره مینشست میگفت اینها تکلیفهای زمین مانده است… و شروع میکرد به تمیز کردن سفره… البته با خوردن غذاهای باقیمانده… J
بعضیها در اربعین قائل به انجام این تکالیف زمین مانده در موکبها هستند، لذا تک تک موکبها را سعی میکنند که رد نکنند. J
حال، میخواهم عرض کنم که اگر شما قائل به اربعین اول هستید و میخواهید سال اول را برسید کربلا، یک مقدار این حرکت باید با هماهنگی بیشتر و توقفهای حسابشدهتر صورت بگیرد. نمیگوئیم توقف نکنید، منتها توقفها را هماهنگتر با مسئولین بزرگوار باشد. و الّا مان انشاءالله هم اهل اصبروا هستیم، هم اهل صابروا خواهیم بود که شعار سفرمان هم هست:
یا أیُّها الّذینَ آمَنوا اِصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقوا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون (آل عمران/200)
این شعار سفر هست، انشاءالله بتوانیم شعار زندگی خودمان قرار دهیم، منتها از باب تذکر گفتناش لازم بود که موارد بعدی که قرار شد توقفی داشته باشیم یا به هر ترتیبی در مسیر نجف-کربلا استراحتی داشته باشیم این را در نظر بگیرید.
مطلب بعدی در مورد زیارت حرم امیرالمؤمنین (ع) است. یک بزرگی میفرمود که، بزرگترها وقتی کوچکترها را صدا میزنند برای انجام کار صدا میزنند. هیچوقت کوچکترها نباید وقتی سر سفره پهلو به پهلوی بزرگترها نشستهاند توقع کنند که انگار دیگر بهقول معروف عالمیکی شدهاند و همه چیز تمام است. بزرگترها اگر صدا زدند کوچکترها را برای کار صدا زدند.
میگفت سفر اولی که مشرف شدم حرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، دم در ایستادم و گفتم: آقاجان! امرتان؟ با من کاری داشتید من را صدا زدید؟ بزرگترها وقتی کوچکترها را صدا میزنند برای کار صدا میزنند. چه کاری با من داشتید آقاجان؟ کدام کار زمین مانده که من را صدا زدید؟
بماند آن خواهش طمعکارانه که ما گاهی اوقات بر زبان میآوریم که “یا علی مدد”. درست است، آقاجان مدد هم میدهند، مدد هم دادهاند. از پشت فرسنگها مرز هر وقت به مشکلی برخوردیم، هر وقت زمین خوردیم، دست سر زانو گرفتیم نام ایشان را صدا زدیم و مدد گرفتیم. ایشان کار خودشان خوب بلدند. “یا علی مدد بده” حرف درستی است، حضرت هم کار خودشان را بلدند، نیازی هم به تذکر ما نیست، اما خب از این حرف قشنگتر این است که”یا علی! ما چه مددی بدهیم؟”. نه این که “یا علی مدد بده”، این حرف این وسط خیلی طمعکارانه است.
“یا علی! ما چه مددی به شما بدهیم؟”، این حرفی است که ما در زیارت جامعه یاد گرفتهایم، این حرفی است که در زیارت آل یاسین یاد گرفتهایم:
وَ نُصرَتی مُعَدَّه لَکُم
وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّه
این نگاهی است که انشاءالله در ورودی نجف خدمت امیرالمؤمنین (ع) داشته باشیم.
محضر یک ثارالله داریم مشرف میشویم. در عالم دو ثارالله داریم: یک ثارالله پدر و یک ثارالله پسر:
السَّلامُ عَلَیکَ یا ثارَاللهِ وَ ابنَ ثارِه
هم سیدالشهداء (ع) ثارالله هستند و هم پدرشان امیرالمؤمنین (ع) و چه سنّت قشنگی است که میآیند محضر امیرالمؤمنین (ع) اذن میگیرند، محضر این پدر اجازه میگیرند و این مسیر را آغاز میکنند.
از هر کدام از شما سؤال کنند زائر کجائید؟ شما بلافاصله میگوئید زائر کربلا. حرف هم حرف درستی است. آنقدر این شعاع تابنده کربلا پر فروغ است، در چشمها میتابد و چشمها را خیره میکند که شما حتی سامرا و کاظمین و نجف و امثالهم هم بروید باز هم میگوئید ما زائر کربلا هستیم. حرف هم حرف درستی است.
اما نجف یک حساب ویژهای دارد.
حضرت امام رضا (ع) فرمودند که: فضیلت زیارت امیرالمؤمنین (ع) به فضیلت زیارت وجود نازنین سیدالشهداء (ع) مانند فضیلت خود امیرالمؤمنین (ع) است به فضیلت سیدالشهداء (ع). اگر برای یک شبزندهداری در حرم مقدس سیدالشهداء (ع) _که جان عالم فدای این آستان باد_ هفتاد سال عبادت برای ما بنویسند، یک شبزندهداری در حرم امیرالمؤمنین (ع) هفتصد سال عبادت است.
داریم به محضر این آقا میرویم.
حسین (ع) اگر پسر توست با اشاره او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
اصلا کربلا هر چه هست شاهکارهای امیرالمؤمنین (ع) است. اصلا کربلا هر چه هست یادگارهای امیرالمؤمنین (ع) است. کربلا چه دارد؟ حماسه حسین بن علی (ع) است. حماسه عباس بن علی (ع) است، حماسه زینب بنت علی (ع) است.
ما هم آمدهایم محضر این پدر. داریم میرویم در خانه پدری که همیشه دلمان به هوای این سرزمین پر میزد. شاید شب قدری بوده که قرآن به سر گرفتیم و گفتیم الهی بعلی بعلی بعلی… خدا را به نام اعظماش صدا زدیم. گفتند عیب ندارد، بگذارید او اربعین بیاید میان جمعیت عشاق سیدالشهداء (ع) و از نجف هم آغاز کند این سفر را.
یک روز امیرالمؤمنین (ع) رسیدند محضر وجود نازنین پیغمبر (ص) عرض کردند یا رسولالله (ص) برای من دعا کنید. پیغمبر (ص) یک مکثی کردند، یک نگاهی به آسمانها کردند و بعد دستانشان را به سوی آسمانها بلند کردند و فرمودند:
اللّهُمَ بِحَقِّ علی اِغفِر لِعَلی
امیرالمؤمنین (ع) سؤال کردند که آقاجان! چرا اینگونه دعا کردید؟
پیغمبر (ص) فرمودند به آسمانها نگاه کردم، به زمین نگاه کردم، خواستم خدا را به عزیزترین وجوش قسم دهم، وجودی نازنینتر از تو پیدا نکردم.
اسم اعظم خداست.
شب قدر قرآن به سر گرفتیم ده مرتبه خدا را به نام اعظماش صدا زدیم گفتیم الهی بعلی بعلی بعلی… هی التماس کردیم… قصه عاشقی هم همین است دیگر…
بتپرستی داشت خدای خودش را صدا میزد و میگفت: یا صنم یا صنم یا صنم…
ناگهان زباناش اشتباهی چرخید و بهجای یا صنم گفت یا صمد.
از عرش صدا بلند شد: لبیک!
برای فرشتهها سؤال شد: خدایا! اشتباهی صدا زد! او داشت بتاش را صدا میزد! قصدی نداشت!
خدا جواب داد: او اشتباه صدا زد، ما که اشتباه نشنیدیم.
یا امیرالمؤمنین (ع)! ما یک چیزی گفتیم که شما را دوست داریم! شما خیلی جدی گرفتید، دست ما را گرفتید، در بین اینهمه کسانی که از اربعین جا ماندند، ما را آوردی.
از بین تمام رفقای تو که میخواستند اربعین بیایند، تو را صدا زدند، نام تو را نوشتند!
حالا میخواهی خودت را تحویل بگیر، میخواهی تحویل نگیر. آدم میتواند خودش را میان خوف و رجا ببیند دیگر. ممکن است بگوید نکند من خیلی مریض بدحالی بودم! چون مریضهای بدحال را سریع به اورژانس میبرند. میگویند فلانی خیلی حالاش بد است، سریع برسانیدش و الّا از دست میرود. شاید بعضیها را امیرالمؤمنین (ع) اینگونه صدا زده که فلانی خیلی حالاست بد است ها! خدایا صدایش بزن، من درستاش میکنم… یک سفر نجف بیاید خوب میشود… بعضیها را شاید اینگونه صدا زده است امیرالمؤمنین (ع).
بعضیها را هم ممکن است مثلا یک فاطمیه خوب برای مادر سادات و همسر امیرالمؤمنین (ع) گریه کرده باشند و آقاجان فرموده باشند عیب ندارد، انشاءالله با نابودی آل سعود بهزودی بقیع هم میروی، حالا یک سفر به نجف بیا… این هدیهاش باشد، آنجا خوب گریه کرده.. محرم را خوب عزاداری کرده… اهل مراعات بوده… زندگیاش را خوب جلو برده…
هرگونه میخواهی حساب کنی حساب کن، اما امیرالمؤمنین (ع) صدایت زده.
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
اول سفرمان است. آقاجان! یا امیرالمؤمنین (ع)!
امروز روی خاکها که نشسته بودیم یاد این صفت امیرالمؤمنین (ع) اُفتادم: امیرالمؤمنین (ع) روی خاکها نشسته بودند. پیغمبر (ص) از کنارشان رد شدند فرمودند: یا ابوتراب! ای پدر خاک!
آمدهایم محضر خاکیترین آقای عالم. آن آقای خاکی که وقتی علامه امینی وارد این حرمی که تا چند لحظه دیگر گلدستههای آن را خواهیم دید میشود از روی گریههای علامه امینی میفهمیدند علامه امینی وارد حرم شده. میدانید روضه علامه امینی چه بود؟ بگذارید روضهاش را با هم بخوانیم و با هم گریه کنیم. روضه علامه امینی کوتاه است. نیمخط بیشتر نیست، اما ساعتها پای آن گریه میکرد. در حرم مینشست یک گوشهای زانوی غم بغل میگرفت بلند بلند گریه میکرد میگفت: مردم علی (ع) به خدا مظلوم است. به خدا علی (ع) غریب است.
داریم به خانه اول مظلوم عالم میرویم. در محضرش خیلی حرفها را نمیتوان زد. باید سربسته گفت. بعضی روضهها را آنجا نمیشود فاش خواند. بعضی روضهها را فقط باید در ذهن مرور کنیم و بگذریم. فقط بگوئیم آقاجان! خیلی مردی…
با هم صدا کردند همدمهای عالم را
من پشت پرچین بهشت کوچکم دیدم
هیزم به دوشان جهنمهای عالم را
انگار یکجا بر سرم آوار میکردند
تیغ تمام ابنملجمهای عالم را
ماهم هلالی میشد و من در حلولی سرخ
میدیدم آغاز محرمهای عالم را
این حرفها را در حرماش نمیتوان زد. بگذار اینجا بگوئیم. چه کشید امیرالمؤمنین (ع)؟ خدایا به حق امیرالمؤمنین (ع) در این سفر به ما توفیق خواندن نهجالبلاغه را بده.
خیلی از صحبتهای امیرالمؤمنین (ع) روضه است. من گاهی اوقات میگویم یک دور نهجالبلاغه بخوانید گریه کنید. حرفهای امیرالمؤمنین (ع) حرفهای پر سوز و گدازی است.
فرمود: الدهر انزلنی… دنیا مرا پائین آورد… ثم انزلنی… باز هم علی (ع) را پائین آورد… تا کجا؟ حتی یقال معاویه (لعنت الله علیه) و علی (ع)… اینقدر آقای ما را پائین آوردند، اینقدر علی (ع) صبر کرد، اینقدر علی (ع) صبر کرد، اینقدر علی (ع) صبر کرد، که دیدند یک یهودی در کوچه بنیهاشم مسلمان شد. گفتند چه شده؟ گفت من دیدم امیرالمؤمنین (ع) با دستان خودش چگونه خیبر را گشود. من تعجب میکنم اینجا به ناموساش…
ماهم هلالی میشد و من در حلولی سرخ
میدیدم آغاز محرمهای عالم را
باز هم خوب بود! تا زهرا (س) بود جواب سلامش را میدادند…
الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه (لعنت الله علیه) و علی (ع)…
تا خود نجف با همین روضه امیرالمؤمنین (ع) گریه کن.
اما صبر کرد.
یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا اِصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقوا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون
یک دنیا است اینجا. نجف را از دست ندهید بزرگواران. این خاک، خاک عجیبی است. خصوصا این جمعهای دانشجویی که باید از هر لحظهاش استفاده کنند. نجفی که بزرگان علمی بزرگان معرفتی ما در این سرزمین از امیرالمؤمنین (ع) چیزهایی گرفتهاند.
میگوید آمدم نجف خواستم برسم محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی، یکدفعه با خودم یک حرفی زدم، یک تذکری دادم، گفتم: فلانی! میخواهی بروی سراغ ابوالحسن زمین؟ برو سراغ کسی که ابوالحسن همه عالم است. حضرت اباالحسن امیرالمؤمنین (ع).
اینجا بزرگانی آمدند دست گداییشان را دراز کردند گفتند: “آقاجان! به ما یک معلمی نشان دهید. به ما یک راهنمایی نشان دهید”. خود امیرالمؤمنین (ع) شد راهنمای آنها، شد معلم آنها.
آمد سر کلاس شیخ انصاری نشست. خیلی درساش خوب نبود. کلاس شیخ انصاری هم کلاس کمی نبود (هنوز که هنوزه کتابهای شیخ انصاری کتابهای سطوح عالی حوزه علمیه است. رسائل او، مکاسب او). سر کلاس شیخ انصاری درسها را خوب نمیفهمید. یاد یک روایتی اُفتاد، که این روایت را هم در ورودی حرم امیرالمؤمنین (ع) بالای سرش نوشتهاند:
قال رسولالله (ص): أنا مدینه العلم و علی بابُها
سوگند میخورم که نبی (ص) شهر علم بود
شهری که جز علی (ع) در دیگر نداشته است
بیائید از این در وارد شویم. آنهایی که دنبال علم هستید! بگوئید عیب ندارد. به رفقای دانشجوی خود بگوئید یک هفته ده روز از درسهایم به ظاهر میگوئید عقب اُفتادم، اما رفتم سراغ امیرالمؤمنین (ع) گدایی علمی کردم.
به این روایت امشب متوسل شویم.
شاگرد کلاس شیخ انصاری، شاگردی که درسها را خوب نمیفهمید، متوسل به این روایت شد، متوسل به امیرالمؤمنین (ع) شد. در همین سرزمین. این حرفها برای همین خاک است، برای همین سرزمین است. امیرالمؤمنین (ع) به این آدمها نگاه کردند. دارم اینها را میگویم که دل من و شما هم یک مقدار قرصتر شود که کجا داریم میرویم.
(شاگرد شیخ انصاری) در عالم رؤیا، امیرالمؤمنین (ع) را دید. حضرت آمدند کنارش و “بسم الله” را به او تعلیم دادند. کنار گوشاش گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم.
بیدار شد. آن روز رفت سر کلاس درس نشست. انگار درسها را خیلی خاصتر میفهمید. خیلی درسها را خوب میفهمید. کار بالاتر گرفت. شروع کرد در کلاس شیخ انصاری، اشکال کردن به درس. کار بالاتر گرفت. اینقدر اشکال میکرد، یکی دو روز درس شیخ انصاری را با سؤالها و اشکالات خودش متوقف کرده بود. روز سوم که شد وقتی کلاس خواست تمام شود، شیخ انصاری رو کرد به این شاگردش و گفت که بعد از کلاس یک جملهای با شما کار دارم. همه رفتند و شیخ انصاری یک حرفی زد به شاگردش که از آن حرفهای عجیب شیخ انصاری است. رو کرد به این شاگردش و گفت: فلانی! آن که به تو بسم الله را یاد داده، به من تا و لا الضالین را یاد داده است.
آنهایی که به جائی رسیدند، آمدند سراغ این آقا، پیش این آقا. آن چیزهای پر بهای عالم را گرفتند.
آنهایی که توانستند برای امیرالمؤمنین (ع) کار کنند، اذناش را در همین آستان گرفتند.
یادتان هست گفتم در این سفر از خودتان سؤال کنید و بپرسید که چه کار میتوان انجام داد برای اهل بیت (ع)؟ چه کار میشود کرد برای ابی عبدالله الحسین (ع)؟
سؤال کنید: یا امیرالمؤمنین (ع)! چه کار میشود کرد برای شما؟
این سؤال را شهریار از امیرالمؤمنین (ع) پرسیده بود. به او آن غزل را تعلیم دادند و آن غزل به نام او خورد.
این سؤال را علامه امینی از محضر امیرالمؤمنین (ع) پرسیده بود، به او اذن نوشتن الغدیر را دادند. الغدیر و چه الغدیری؟
فرزند علامه امینی نقل میکند و این داستان از آن داستانهای قشنگ این سرزمین است. این داستان برای همین سرزمین است. به دلت بگو. بگو دارم به این سرزمین میآیم.
آقاجان! به خوبان عالم، به آن کسانی که آمدند در این سرزمین التماس شما کردند نگاه کردید.
فرزند علامه امینی (ره) میگوید که بعد از مرگ پدرم برایم سؤال شده بود که خدا در قبال این زحمات پدرم برای نوشتن الغدیر چه لطفی در حق او خواهد کرد؟ امیرالمؤمنین (ع) چگونه با او برخورد کرد؟ خیلی برایم سؤال بود. یک شب در عالم رؤیا دیدم صحرای محشر بر پا است، کنار حوض کوثر ایستادهام، امیرالمؤمنین (ع) هم کنار این حوض ایستادهاند با جامهای بلورین، جامها را در زلال حوض کوثر میزنند و به شیعیانشان تعارف میکنند. یک دفعه یک همهمهای شد، از دور صدا پیچید که امینی دارد میآید. من هم که از خدا خواسته منتظر این دیدار بودم. یک مقدار خود را نزدیک کردم ببینم چه میشود. دیدم وقتی این غلغله پیچید که امینی دارد میآید، امیرالمؤمنین (ع) جامها را بر زمین گذاشتند و خودشان چند قدمی پیشواز علامه امینی آمدند.
فدای این صحنه و این منظره جاودانه تاریخ که میارزد آدم یک عمر برای امیرالمؤمنین (ع) کار کند برای همین یک صحنه. برای همین یک تقدیر و تشکر امیرالمؤمنین (ع).
(فرزند علامه امینی) میگوید دیدم امیرالمؤمنین (ع) وقتی علامه امینی آمد چند قدمی به پیشواز او رفتند و یک مشت از زلال کوثر را پر کردند و پاشیدند به صورت علامه امینی و فرمودند: علامه امینی! خدا روی تو را سپید کند، که روی ما را سپید کردی.
یا امیرالمؤمنین (ع)! قبول دارم، با گناهانم، با کارهایم، روی شما سپید که نکردم هیچ، اعتبار محب امیرالمؤمنین (ع) و اعتبار شیعه امیرالمؤمنین (ع) بودن را در ذهن بعضیها شاید خراب کرده باشم. اما امشب آمدهام در آستان شما، هر چه ه مباشد ما زائر امام حسین (ع) هستیم، هر چه هم باشد ما را به حسینات (ع) آقاجان بخر…
امشب، این اتفاق قرار است در زندگی ما بیفتد. سفر اولیها! امشب را دفترچه یادگارتان بنویسید، در دفترچه خاطراتتان بنویسید: به یاد ماندنیترین شب عمرم. شبی که وارد خانه پدری شدم.
پیغمبر (ص) فرمودند: أنا وَ علی أبَوا هذه الاُمّه. من و علی (ع) پدران این امت هستیم.
برای همین است که میگویند هر کس وارد نجف میشود، احساس میکند در خانه پدریاش پا گذاشته است.
مرحوم آقای نجفی قوچانی (ره) میگوید وقتی که من میخواستم وارد نجف شوم، یک جا ما را نگه داشتند گفتند پیاده شوید. گفتم کجاست این جا؟ گفتند اینجا نجف است (همانطور که در مسیر دیدید ساخت و سازها حالت روستایی داشت در نعمانیه، دیوانیه، کوت و…). گفتم اینجا نجفی است که آنقدر داستانهای علما را (در آن) خوانده بودم؟ میگوید وارد این سرزمین شدم. اینقدر این خاک با من سخن میگفت اصلا در آن زمانی که در نجف بودم احساس غربت نکردم. حتی ایشان میگوید آن زمانی که من کابوس میدیدم، کابوسام این بود که میخواهند من را از نجف بیرون کنند.
اینقدر این سرزمین با وجود آدم حرف میزند.
و چرا اینطور نباشد؟ که کنارش وادیالسلامی است که گفتهاند ارواح مؤمنین بعد از مرگ به اینجا برمیگردد.
و چرا اینطور هم نباشد؟ که وادیالسلام تجلی حقیقت امیرالمؤمنین (ع) است. همه مؤمنین باید برگردند سمت امیرشان. همه مؤمنین باید بیایند سمت امیرالمؤمنین (ع). یک امیرالمؤمنین (ع) در عالم هست.
همین است و همین است و همین است
فقط حیدر (ع) امیرالمؤمنین است
یا امیرالمؤمنین (ع)! ما را امشب در خانه خودت راه بده. فأذَن فی الدّخول أفضَلَ ما أذِنتَ لِأحَدٍ مِن اولیائک.
بزرگترها وقتی کوچکترها را صدا میزنند، برای کار صدا میزنند.
یا امیرالمؤمنین (ع)! کدام کار زمین مانده بوده، ما را صدا زدی امشب؟ به روی چشم. کدام کار را انجام دهم؟ کدام خدمت را باید به این آستان تقدیم کنم؟ در فهرست نام خادمان خودت، کنار علامه امینی، کنار شیخ انصاری، کنار شهریار، اسم ما را هم بنویس. به ما هم توفیق کاری را برای خودت بده. ما نمیتوانیم از نجف برگردیم، دوباره شب قدر برسد و برایمان روضههایی را بخوانند و بگوئیم: ای دل غافل! ما نجف مولا رفتیم و نتوانستیم کاری کنیم برای آقا…
این اذن را امشب باید بگیریم. اما من نمیدانم چگونه. آداباش را خود اهل بیت (ع) به ما یاد دادهاند. این سرزمین آن چنان که پیشتر هم عرض کردیم، پیش از ورود به این شهر آداب گفتهاند. سامرا اینجور آدابی ندارد، کاظمین اینجور آدابی ندارد، نجف امیرالمؤمنین (ع) یک شهر خاص است، یک شهر ویژه است. گفتند قبل از این که وارد این شهر شوی، خود را آماده کن. دائم خدا را شکر کن، دائم خدا را حمد کن.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهَذا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی سَیَّرَنِی فِی بِلادِهِ، وَحَمَلَنِی عَلَی دَوابِّهِ، وَطَوی لِیَ الْبَعِیدَ، وَصَرَفَ عَنِّی الْمَحْذُورَ، وَدَفَعَ عَنِّی الْمَکْرُوهَ، حَتَّی أَقْدَمَنِی حَرَمَ أَخِی رَسُو لِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
خدایا شکرت. بیتالغزل ما در زیارت امیرالمؤمنین (ع) در ورودش همین است، شکر است.
تا اینجای بحث را داشته باشید. تقاضا میکنم خودتان یک تورقی در بحث نجف، در آن قسمتهایی که آداب زیارتاش هست داشته باشید. کلیاتاش را عرض کردیم.
بخش سوم صحبت را به صورت کوتاه عرض کنم.
ما در این مجموعه، با همه آن فراز و نشیبهایی که داشته و دارد و سعی هم باید کنیم و سعی هم باید کنند که این نقایص برطرف شود، اما من خودم دیدهام و با اطلاع عرض میکنم که این نرمافزار فرهنگی که در این سفر دارد به همت بزرگواران فرهنگی اتفاق میاُفتد، همین کارهایی که شما میبینید، از همان تدوین جزوه گرفته (که خدا خیر دهد باعث و بانیهای این کار را) تا کسانی که زحمت کشیدند در هماهنگیهای قبل از سفر چه در بحثهای اجرایی و چه در بحثهای محتوایی، چند محور را در نظر گرفتهاند که یکی از آنها بحث شعار سفر است. این را هم برای سفر اولیها میگویم و هم برای سفر چندمیها. ما هر سفر سعی میکنیم کنار بحث زیارتمان، آداب زیارتمان، مناسک زیارتمان، یک بحثی هم کنارش داشته باشیم که اتفاقا به فهم بهتر زیارت کمک میکند. این سفر، شعارش مشخص است، موضوعاش مشخص است و جزوه سفر هم تنظیم شده است. یکی از جاهایی که اتفاقا کار علمی خیلی میچسبد نجف است، کار علمی اساسا در نجف اصلا یک شأن نزولی دارد. همان روایتی که خواندیم “أنا مدینه العلم و علی بابها” اینجا شهر نجف، شهر علم است. در این سرزمین، یک فرصتی را انتخاب کنید برای بحث علمی، برای کار علمی، برای کار فکری. در حرم که میروید، به سمت حرم که میروید، در فضای این آستان، فکرهای نورانی زیاد به سراغتان میآید. خوش به حال کسی که اینها را ثبت و ضبط کند. خوش به حال کسی که اینها را پیگیری کند.
من میگویم دانشجویی که به نجف و کربلا برود یکی از ارکان اصلی قبولی زیارتاش این است که خروجی کارش و برجستهترین کار علمی او که رساله علمی و پایاننامه و مقاله او باشد اگر رنگ و بویی از نجف نگیرد، احساس میکنم آن زیارت اتفاقی را که باید در وجودش رقم میزده نزده است. میتوانید این را در حد فرضیه بگیرید، اما برای من یک چیز یقینی است.
من بیایم محضر امیرالمؤمنین (ع)، زیارت جامعه کبیره بخوانم، در همین آستانی که آقا سید روحالله چهارده سال آمد این جا، هر روز مشرف میشد محضر امیرالمؤمنین (ع) زیارت جامعه کبیره میخواند، هر روز. چهارده سال خاک آقا سید روحالله را در این سرزمین سرشتند، بعد که برگشت ایران عالم را با نام خود زنده کرد. با فهم والا و برین خود از اسلام و انقلاب عالم را تکان داد. چهارده سال در این خاک وجودش را سرشتند. هر روز مشرف میشد حضرت امام (ره) در حرم امیرالمؤمنین (ع) زیارت جامعه کبیره میخواند. این هم یک کاری است که انشاءالله توانستید در این دو سه روزی در نجف هستیم حتما انجام دهید. یکی از کارهایی که در حرم میتوان انجام داد، این است. جامعه کبیره در حرم هم عجیب میچسبد. خیلی میچسبد. خصوصا یک عبارتاش که فقط در نجف میتوان گفت:
وَ إِلَى جَدِّكُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ
سپس در پرانتز نوشته است که اگر در حرم امیرالمؤمنین (ع) بود، بهجای “وَ إِلَى جَدِّكُمْ” بگو:
وَ إِلَى أَخِیکَ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ
در جامعه کبیره به ما یاد دادند بگوئیم فَمَعَکُم، یا امیرالمؤمنین (ع) من با شما هستم، مَعَکُم، با شما هستم، لا مَعَ غَیرِکُم، با غیر شما نیستم. تعبیر هم تعبیر دقیقی است. نفرمود لا مَعَ عَدُوِّکُم. این جا را دقت داشته باشید. میتوانست بگوید فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ عَدُوِّکُم. من با شما هستم، با شما هستم، با دشمن شما نیستم. اما تعبیر، تعبیر خیلی دقیقی است. فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ غَیرِکُم. من با غیر شما کار ندارم، هر که میخواهد باشد. من این را بگویم، بعد فردا بروم مثلا سر درس خودم بنشینم و در پایاننامه خودم بیشتر نظرات آنطرفیها را کار کنم. یک حرکتی، یک انقلابی را بخواهیم امیرالمؤمنین (ع) در جان ما رقم بزند. تحول در علوم را بخواهیم از امیرالمؤمنین (ع). خصوصا در بحثهای علوم انسانی که امروز تنگه اُحُد انقلاب اسلامی است. حالا اگر رشته شما اقتصاد است، رشته شما مدیریت است، رشته شما روانشناسی است، رشته شما جامعهشناسی است، علوم اجتماعی است، این را حتما بخواهید که امیرالمؤمنین (ع) یک نگاه ویژه بیندازد، بتوانید برای حضرت کار کنید. علوم نورانی را در نجف از امیرالمؤمنین (ع) بخواهید. فَمَعَکُم، در این فراز یک تأملی کنید، یک مکثی کنید. یک گدایی علمی کنید اینجا. فَمَعَکُم َمَعَکُم لا مَعَ غَیرِکُم. من غیر شما را کاری ندارم. ای را بخواهید.
حالا در سفرهای قبل، عمدتا بزرگواران میگفتند که خب حاجآقا شما در بحثهای علوم انسانی میگوئید، خصوصا در بحثهای مدیریت و تشکیلات که خودتان بیشتر کار کردهاید، خب مشخص است در این زمینهها میشود کار کرد، خیلی سخت نیست، یا سخت هم بوده کار شده، انجام شده. اما در عرصههای پزشکی که نمیتوان کرد، در رشته حقوق که نمیتوان کار کرد. به توفیق الهی بحث رشته رشته حقوق را که اربعین پارسال حل کردیم و چند موضوع پایاننامه تعریف شد، در رشته پزشکی هم که کتاباش پارسال چاپ شد. کمترین دلیل برای این که چیزی “میشود”، این است که “شده است”. آقا شما اثبات کنید که در ورودی نجف میتوان صحبت کرد! اثبات نمیخواهد! داریم صحبت میکنیم دیگر! اثباتاش همین است که داریم صحبت میکنیم. أقَلُ الدَّلیل علی اِمکان شیء وُقوعُه. خب، این عرصهها بحمدالله جای کار دارد، کار هم شده است، باز هم در این عرصهها ما جای کار داریم. انشاءالله آن کار گمشده من و شما در این عرصه، همان جهاد علمی باشد که باید انجام دهیم. انشاءالله آن عرصههایی که باید، ببینیم و حضرت به ما نشان بدهند انشاءالله و بخواهیم از حضرت، آن چنان که شیخ انصاری خواست و آن چنان که شاگرد شیخ انصاری خواست، انشاءالله در این سرزمین برای ما هم رقم بخورد. انشاءالله این نکات و این آموزهها را بتوانید در اسکان با خودتان و با رفقایتان به اشتراک بگذارید، روی آنها بحث کنید، کار کنید. ما انشاءالله آخر سفر ببینیم که خروجیهای ملموس و عینی را و حداقل سرخطهای اصلی را در این جریان ببینیم.
برای تحقق بهتر این امر مشوق هم بزرگواران فرهنگی گذاشتهاند. مشوقشان چیست؟ این است که اگر شما بتوانید کار خوب انجام دهید، ما برای شما صلوات میفرستیم. J
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این صلواتها رفت در ذخیره ارزی برای آن کسانی که بتوانند به این سؤالات و فهرست سؤالاتی که تا الآن گفتیم پاسخ دهند.
برخی از این سؤالات عبارتند از:
- رویحه کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
- فکیهه کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
- رمله کیست و پیام امروزی این شخصیت چیست؟
- صد دلیل برای پیادهروی اربعین؟
- ارتباط اربعین با ظهور چیست؟
- فهرست سؤالاتی که در این سفر میتوان به آنها فکر کرد و ارزش فکر کردن دارند؟
- 7. #در_پیادهروی_میتوان؟
- تدوین نسخه هاروارد عاشورا؟
- 9. …
اینها چیزهایی هستند که میتوان به آنها فکر کرد و قلم زد.
سخنرانی 5
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
میخواهیم در اینجا یک دوره فشرده مفاتیحشناسی داشته باشیم. در حد خیلی کوتاه و مختصر.
بعضی وقتها بعضی از چیزها در این کتاب هست که ما خبر نداریم. میگفت به جای آن که چند کتاب بخوانید یک کتاب را چندین بار بخوانید. این هم همان است، به جای آن که چندین کتاب را با خود ببریم همین مفاتیح که برمیداریم. بعضی وقتهای بعضی افراد که مفاتیح دارند فقط یک قسمت یا دو قسمت مفاتیح کلا مشخص است که استفاده شده است. بقیه را گذاشتهاند برای وراثی که بعدها آنها هم قسمتهای بعدی را هر کس یک قسمت استفاده کند تا تکمیل شود و اسراف نشود. فقط این قسمت را میخوانند. بعد میگوئیم دقت کردی؟ این هم بوده در مفاتیح. میگوید عجب! میگوئیم نگاه کن! این قسمت این بحث هم بوده در مفاتیح. میگوید این هم جالب است، ندیده بودم.
یک بحثی را داشته باشیم تحت عنوان مفاتیحشناسی و خواهش میکنم این بحث را دقیق دنبال کنید. دیگر هر وقت زیارت رفتید به کارتان میآید. دیگر هر وقت شب قدر رفتید در مسجدی نشستید، در حرمی مشرف شدید این به کار میآید. حداقل بدانیم این کتاب را که میبریم حرم چه ظرفیتهایی دارد.
پیشتر، یک بحثی را عرض کنم. بحث صاحب مفاتیح.
#مفاتیح_شناسی
کاربرد # چیست؟ چه فایده دارد میگوئیم #فلان؟
منظم شدن، برجسته شدن، قابل جستجو شدن.
مفاتیح را اگر با این نگاه ببینیم یک نگاه تازهای است. حداقل در کتابهای خودمان. در هر حرمی بروید کنار قرآن یک مفاتیح هست. در هر خانهای بروید روی طاقچه آن یک مفاتیح هست.
مزار جناب شیخ عباس قمی کجاست؟
الف) مدینه ب) قم ج) نجف
بله. در حرم امیرالمؤمنین کنار استاد خود محدث نوری هستند.
جالب است. شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح در این کتاب، وقتی که اعمال را در هر قسمتی ذکر میکند، مناسک رابیان میکند و تمام. فلان نماز را توضیح میدهد. نماز جعفر طیار مثلا، توضیح میدهد. زیارت روز دوشنبه مثلا، توضیح میدهد. اما یک جا که میرسد یک مکث معناداری میکند. تقاضای عاجزانهای در این قسمت از خواننده کتاب خود میکند و آن هم در فصل شورانگیز زیارت امیرالمؤمنین است. وقتی که اعمال نجف را بیان میکند با زبان بیزبانی التماس دعا میگوید. جاهای دیگر این را نمیگوید. (اعمال را) گفته است و رد شده است. اما در اینجا مکثی میکند و میگوید که: “و رجاء واثق که سلامی از جانب این صاحب صحیفه سوداء به آن صاحب قبه بیضاء بنماید از دعای خیر فراموشم نفرماید”. یک التماس دعای قشنگ اینجا به شما گفته است.
این کتاب مفاتیح مؤلف آن هم آدم عجیبی بوده است. آقا شیخ عباس قمی. من واقعا بعضی وقتها این کتابهای ایشان را میبینم، چه کتابهایی! نوشته کتاب، کتاب نوشته است دیگر! یک سفینه البحار دارد، کتاب است ها! یک نفس المهموم نوشته است برای روضهخوانها، کتاب است ها! یک منتهی الآمال برای چهارده معصوم کار کرده است، کتاب است ها! یک منازل الآخره کار کرده است برای قیامت، کتاب است ها! یک مفاتیح هم که حالا معروفتر است.
یک سؤال هم از خود بپرسید! آقا شیخ عباس چه جور آقا شیخ عباس شد که اینجور این مقامات را پیدا کرد؟ این سؤالات را در سفر از خودتان بپرسید.
یکی از سؤالهایی که من مایلم در این سفر قبل از پیادهروی اربعین حداقل هفتاد هشتاد پاسخ برای آن دریافت کنیم و هفتاد هشتاد نفر پاسخ بدهند، پاسخ به این سؤال بحث پویش #در_پیادهروی_اربعین_میتوان است. در پیادهروی چه کار میشود انجام داد؟ از الآن هم شروع کنید کار کردن برای امام حسین (ع)، حالا چه دوستان سخنران، چه دوستان مداح، چه دوستان دیگری که میخواهند برای امام حسین (ع) کار کنند، دو هفته مانده به محرم یادشان میاُفتد که محرم هست، من میگویم که خب حالا خیلی شوخی نکنید با من! بروید انشاءالله سال بعد با شما صحبت میکنم. برای انجام کارهای امام حسین (ع) از امسال باید شروع کنیم. از این اربعین شروع کنیم برای اربعین سال بعد.
درخواستها:
- پویش #در_پیادهروی_اربعین_میتوان. الآن شما بگوئید در این دو سه روز که اینجا بودید به چه چیزهائی رسیدید؟ در این پیادهروی چه کارهائی میتوان کرد؟
- صد دلیل برای پیادهروی اربعین. من تقاضا میکنم. ما این کارها را انجام ندهیم کس دیگری نیست انجام دهد. عزیزان چینی تا تسبیح و مهر را میزنند و میفرستند، اما این بحثها را من بعید میدانم بشینیم آنها برای ما بفرستند! کار من و شما است. به یک دلیل امسال رفتیم پیادهروی اربعین، شاید تا سال بعد با یک دلیل سرد شویم. اما اگر با صد دلیل آمده باشیم پیادهروی اربعین آنجور نمیشود. آقا چرا پیاده میآیید پیادهروی اربعین؟ مگر ماشین نیست؟ مگر وقت شما ارزش ندارد؟ میگوید خب راست میگوید ها! خب ماشین میگیریم سال بعد میآییم. به همین سادگی. با یک دلیل آمد و با یک دلیل هم رفت! با یک دلیل رفته بود پیادهروی، اگر با صد دلیل رفته بود اینگونه نمیگفت! این کار (آوردن صد دلیل) را من و شما باید انجام دهیم، حالا خروجیهای آن چه باشد دیگر به ذوق شما بازمیگردد. جزوه باشد، کتاب باشد، برنامه کاربردی باشد، نرمافزار باشد. هر مدلی که مخاطب بتواند راحتتر با آن ارتباط برقرار کند. فعلا علیالحساب محتوای آن را تولید کنید، قالب آن در گام بعد مشخص میشود.
روی بعضی سؤالات فکر کنید. این دو سؤال را من در طول سفر از باب تذکر گفته بودم که نوشته شود. حالا از نوشتن هم گذشته، حتما همین جا بزرگواران بزرگواری کنند هفتاد هشتاد نفر این سؤال را پاسخ دهند که: در پیاده روی اربعین میتوان: ؟
و مورد بعد، صد دلیل برای پیادهروی اربعین. مثلا در پیادهروی اربعین انسان با طمأنینه بیشتری به ذکر میپردازد، در پیادهروی اربعین ما بیشتر به سیدالشهداء (ع) با مقام حضور توجه میکنیم، در پیادهروی اربعین یک راوایاتی داریم، در پیادهروی اربعین یک شکوه و هیمنهای برای امام حسین (ع) خلق میکنیم و میگویند اینها سپاه امام حسین (ع) هستند.
در پیادهروی اربعین ما صد دلیل داریم و با دو تا دلیل سرد نمیشویم. برای آنچه نیایم اگر کسی حتی به نام تو قسمم داد برنمیگردم.
حال یک سؤال عرض کردیم که آقا شیخ عباس قمی چه میکرد که مفاتیحاش را خریدند و اهل بیت (ع) او را ویژه طلبیدند. آرزوهای او را هم برآورده کردند. در همین نجف، یک قسمت را از همین کتاب مفاتیح میگویم.
مفاتیح یک جلد است. نیت میکنید، از وسط که باز کنید بسته به نوع اخلاصتان چند صفحه که اینور آنور بیایید میرسید به زیارت امیرالمؤمنین (ع). J
این دیگر بسته به نیت خودتان دارد دیگر با من نیست. طرف رفت حج واجب، از او پرسیدند چرا نماز نمیخوانی؟ گفت از اول با ما طی کردند که همهچیز با کاروان است! J
حالا اینجا هم همهچیز با کاروان هست، اما دیگر نه در این حد! J
اگر کیفیت ترتیب مفاتیح را نگاه بفرمائید، از همین اواسط مفاتیح که شروع میشود زیارت پیغمبر (ص)، جلوتر که برویم زیارت حضرت حمزه (ع)، تا برویم جلوتر که میرسد به زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع). این قسمت را که ببینیم دو سه تا داستان در فضیلت داستان زیارت امیرالمؤمنین (ع) همین وسط مفاتیح قبل از آن که زیارات مطلقه شروع شود آمده است. بعد یک آرزویی هم شیخ عباس داشته است که در همین کتاب با زبان داستان آورده است و اتفاقا این داستان و این آرزوی شیخ عباس را امیرالمؤمنین (ع) برآورده کرده است.
آن داستان چیست؟
میگوید که در دارالسلام از شیخ دیلیمی نقل شده که روایت کردهاند جماعتی از صلحای نجف اشرف که کسی در خواب دید که از قبری که در آن مشهد شریف و بیرون آن است ریسمانی کشیده شده است متصل به قبه حضرت حبلالله المتین امیرالمؤمنین (ع). میگوید در عالم رؤیا دیدم که از قبور اطراف رشتههایی از نور وصل است به گنبد امیرالمؤمنین (ع) و بهواسطه این اتفاق خدا عذاب را از اهل قبور برداشته است. میگوید بیدار شد و دو سه بیت شعر سرود (در مفاتیح فقط امین الله نیست. یک چنین چیزهایی هم هست. این چیزها را بخوان آنوقت امین الله به تو مزه میدهد.):
اذا مِتُّ فَادفِنی الی جنب حیدر أبی شَبَّر اکرم بهِ و شُبَیر
فَلَستُ اَخافُ النّارَ عندَ جِوارِه و لا اَتَّقی مِن مُنکر و نکیر
فَعارٌ علی حامی الحَمی و هو فی الحَمی اذا ضَلَّ فی البَیداء عِقالُ بعیر
ترجمه آن میشود:
چون در لحدم نکیر و منکر دیدند یک یک همه اعضای مرا بوئیدند
دیدند ز من بوی علی (ع) میآید از آمدن خویش خجل گردیدند
شیخ عباس این دو سه خط شعر (عربی) را گفته و یک تمنایی هم در این خطها هست که کاش ما را هم کنار مولا امیرالمؤمنین (ع) به خاک بسپارند. اتفاقا در حرم مولا (ع) که بگذاری از بابالقبله که بیایی داخل، سمت راست نگاه که کنی قبر آقا شیخ عباس قمی و استادش محدث نوری است.
اذا مِتُّ فَادفِنی الی جنب حیدر
وقتی من از دنیا رفتم من را همینجا خاک کنید.
این کتاب، کتاب خاصی است که آقا شیخ عباس را خریدند، کتاباش را هم خریدند.
حالا آقا شیخ عباس چه میکرده؟ روی این موضوع فکر کنید . آدم اینجا برای زندگی خودش هم آمده یاد بگیرد دیگر. نیامدهایم که چهار خط روایت و زیارت بخوانیم و برگردیم.
محدث قمی صاحب مفاتیح چه میکرد؟ من یک نمونه از آن را عرض کنم. آقا شیخ عباس قمی فرمودند یکبار پدرم از یک منبر بازگشت و گفت: عباس! همه بچه دارند، ما هم بچه داریم!
گفتم: بابا چه شده؟
پدر گفت: رفتم پای منبر یک نفر نشستم و دیدم که چه بحثهای خوبی دارد. با خودم گفتم کاش میشد تو هم یک روز به جائی برسی که مثل این آقا صحبت کنی. بیا یک شب ببین چه حرفهایی میزند!
آقا شیخ عباس در ادامه میگوید اطاعت امر پدر کردم ( که این هم نکتهای است، خداوند بعد از اطاعت خویش اطاعت از والدین را دستور داده است) و یک شب همراه پدرم رفتم در آن مجلس نشستم و دیدم که اتفاقا آن سخنران کتاب منازل الآخره ما را دست میگیرد و بالای منبر صحبت میکند. آمدم دهان باز کنم بگویم بابا این سوادی ندارد، دارد کتاب ما را میخواند بالای منبر. دیدم این حرف خوبی نیست. هم در ذوق پدرم میخورد و هم رنگ و بوی منیّت در آن است. گفتم چشم بابا، سعی میکنم مثل این آقا حرف بزنم، چشم.
یک کم پای روی خودت بگذار! عیب ندارد!
میزنی زمین هوا میره!
خودت را زمین بزن! آنوقت:
نمیدونی تا کجا میره!
کتابت را خدا بخرد، امیرالمؤمنین (ع) بخرد. در تمام خانهها یک جلد مفاتیح هست.
میگوید یک روز رفت کربلا و دید حرم خیلی شلوغ است. یک گوشه ایستاد _مثل من و شما که نمیدانیم چه کار کنیم در این شلوغیها_ یک بزرگی رد شد دید آقا شیخ عباس ناراحت است. گفت آقا شیخ عباس چرا ناراحتی؟ (آقا شیخ عباس) گفت: هیچ، در حرم نمیتوانم بروم. (بزرگ) گفت: غصه نخور دیگر. (آقا شیخ عباس) گفت: چرا؟ (بزرگ) گفت: هر کس حرم میرود یک آقا شیخ عباس برداشته است با خودش میبرد در حرم.
اثرش را خریدند.
چرا؟ اطاعت از پدر و مادر.
چرا؟ پا روی هوای نفس گذاشتن.
چرا؟ برای خدا نوشتن، برای خدا گفتن.
اینها درسهایی است دیگر. اینها را یاد بگیریم خیلی است. هر سفر بیائیم یک عالم، یک بزرگ از آن بزرگانی که اینجا خریدند او را بشناسیم. شهریار چه کرد؟ علامه امینی چه کرد؟ که امیرالمؤمنین اینها را خرید.
این در مورد صاحب مفاتیح شناسی. روی این بحث انشاءالله تا سفر بعد آن کسانی که میخواهند آنها را هم انشاءالله امامشان بخرد، امیرالمؤمنین (ع) به آنها هم نگاه کند، این موضوعی است که جا دارد در این کاروانها پرداخته شود. جا دارد این موارد تبیین شود، جا دارد این موارد تدوین شود، بشود خوراک محتوایی برای کل مجموعههایی که میخواهند به عتبات بروند. من ندیدهام الآن با این نگاه کاری انجام شده باشد. این یک خلاء است. این خلاء را خواهران بزرگوار این انجمن پر کنند. در عنوان این انجمن چه آمده است؟ انجمن توسعه علمی – فرهنگی عتبات عالیات. پس علمی هم دارد این وسط، فرهنگی هم دارد. انجمن خاک کشیدن از نجف به کربلا نیست! بریم فقط کربلا (کنایه). ماشین گرفتن احتیاج نیست. رفتن به زیارت معمولی نیست. اینها میخواهند کسانی را دعوت کنند و کارهایی را انجام بدهند که یک حرکت جریانساز باشد. توسعه علمی و فرهنگی عتبات یعنی همین چیزها. آنهایی که میآیند اینجا بتوانند خودشان برسند و دیگران را هم در سفرهای بعدی برسانند به این حقیقت که آقا شیخ عباس قمی چه میکرد که امیرالمؤمنین (ع) او را خرید؟ شما هم از او یاد بگیرید.
#صاحب_مفاتیح_شناسی
یکی از قسمتهایی که در مفاتیح هست و میتوانید از آن استفاده کنید، بخشهایی که میشود در حرم از آن استفاده کرد، همان قرآن اول آن است. یک وقت من قرآن کوچک ندارم، قرآن جیبی ندارم، قسمتهای اول آن (مفاتیح) صوری است که قابلیت این را دارد که من مثلا میخواهم یک سوره یس بخوانم همان اولش هست، میخواهم سوره الرحمن را بخوانم همان اولش هست. یعنی یک گلچین خوبی را از سورههایی که لازم بوده جمع کرده، کل قرآن را نیاورده، آن سورههایی را آورده که اگر بخوانی چه آثاری دارد. سوره نباء را آورده، سوره ملک را آورده. حالا توضیحات آن را در همان کتاب خواهید دید.
یک قسمتی که من خودم بسیار به آن ارادت دارم در این کتاب (که نیت کنید مثلا یک بند انگشت ورق بزنید بیائید جلوتر) مناجات خمس عشر هست.
اینها بستگی به اخلاص شما دارد ها! فقط حدودش دست شما باشد که چند بار در حرم امتحان کنید، بشود قلقگیری اخلاص! J
میرسیم به مناجات خمسه عشر. مناجات خمس عشر چند تا است؟ پانزده تا. گفتهاند که مربع دین سه ضلع دارد: ایمان و عمل صالح! حالا مناجات خمس عشر پانزده تا است که هر کداماش را سیدالساجدین امام سجاد (ع) با یک حالی از حالات انسان تصویر کردند. یک وقتی سفر اولتان است، رفتهاید حرم، اصلا سراسر شکر هستید. خدایا شکرت که من را آوردی در این حرم. خب، یک نفس عمیق بکش و بیا مناجات الشاکرین بخوان. آرام شدی؟ یک روز نه، اعصابات خرد است، شاکی هستی. از آن شاکیهای روزگار. شاکی هستی! شکایتات را بیاور در تراز امام سجاد (ع)، مناجات الشاکین را بخوان. حالا شاکی شدی! بیا شکایترا برایت تنظیم کنم. برای چه شاکی هستی؟ میخواهی شاکی شوی اینجور شاکی بشو. یک روزی احساس میکنی روی ابرها راه میروی و احساس میکنی چه حال خوشی دارم. خب! بیا مناجات هشتم، مناجات مریدین. بیا مناجات عارفین مثلا. یا حس شما در راه نجف تا کربلا یکدفعهای گرفت و یک حال خوش خوف به شما دست داد. حالا ما را بخرد امام (ع)؟ نخرد؟ چه کار کنیم؟ در یک خوفی افتادی. سریع باز میکنی مناجات سوم، مناجات خائفین.
حواستان پرت نشود! این یک امتیاز است که حواس کسی پرت نشود ها! کسی که اربعین کربلا میرود باید در شلوغی حفظ خلوت داشته باشد. اصلا دین ما همین است دیگر ! نماز جماعت یعنی چه؟ یعنی در شلوغی بیا. حالا، الله اکبر! دیگه همه رفتند کنار. هر چی هست بریز دور! فقط خدا. این کارهایی که انجام میشود اعم از آمدن، رفتن، قطع شدن کولر، ریختن آب و… عمدا انجام میشود که ببینند حواس تو پرت میشود یا نه! اربعین در شلوغی با امامات خلوت کن. هنر این است. وگرنه انواع حرکاتی که اینجا انجام شد، شما میگوئی چه ربطی داشت که اینها را آوردند اینجا یکدفعه؟ چه ربطی داشت وسط بحث؟ و ببینید چقدر سخنران صبور است؟ اصبروا و صابروا! یاد بگیرید! بله! پیش میآید! اینها مشکلات پخش زنده نیست. اینها در راستای شعار این سفر است. آنوقت تو این را دیدی، غذا که دیر شد تو نق نزن.
یا مثلا حرکت کردی به سمت کربلا، یکدفعه حس اُمید در شما اوج گرفت. سریع مناجات چهارم را باز کن. دارم جهت میدهم. در راه نگوئید چه کار کنمها! میگویم رجوع کنید به همان صحبتهای نجف. آنجا که میگفتم، صندلی جابهجا شد، آنجا، قبلاش! آنجا که او رد شد!
یا من اذا سئله عبد اعطاه! با امام حسین (ع) حرف بزن در راه. ای کسی که از تو بخواهد به او میدهی! یا من اذا سئله عبد اعطاه و اذا أمّل ما عنده بلّغه مُناه! ای کسی که وقتی کسی به تو دل ببندد، آرزو کند، آرزویش را برآورده میکنی! حسین (ع) من! با امامات حرف بزن! بعد بگو:
تنهاترین! به ذکر مصیب چه حاجت است؟ ما را نسیم نام تو دیوانه میکند
با امامات حرف بزن! این مفاتیح! مناجات خمس عشر. حالا اگر بخواهم صحبت کنم و خمس عشر را توضیح بدهم میشود یک جلسه مستقل!
حال، میآییم جلوتر، قسمت زیارت امیرالمؤمنین (ع). انشاءالله هر وقت که دیگر رفتی حرم امام رضا (ع)، وقتی گفتند برگردید بعد از نماز سمت مضجع نورانی ابیالحسن الرضا (ع)، میآیی سریع مفاتیح را باز میکنی میآیی زیارت مطلقه، میگویی حاجآقا گفتند زیارت امین الله زیارت مطلقه امیرالمؤمنین (ع) بود. زیارت دوم مطلقه هم هست. باز میکنی سریع در مفاتیح پیدا میکنی. فقط یادت باشد آنجا یک آه هم میکشی ها! میگوئی یادش بخیر! اینجا نوشته السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده. نوشته السلام علیک یا امیرالمؤمنین (ع) (و اگر در حرم امام دیگری بود نام او را صدا بزنید). مداح برایتان میخواند السلام علیک یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا! میگوئی آخ! یک روز هم نجف بودم و میگفتم السلام علیک یا امیرالمؤمنین.
دارد تمام میشود ها! فقط در نجف است که میشود گفت السلام علیک یا امیرالمؤمنین! فقط در نجف هست که در زیارت جامعه کبیره بهجای “و الی جدکم بُعث روحالأمین” میگوئی “و الی أخیک بُعث روحالأمین”. آتاکم الله ما لم یؤه احدا من العالمین. اینجا کجاست؟ از همان وقتی که وارد حرم شدیم نفهمیدیم اینجا حرم علی (ع) است یا حرم خداست؟ از همان اذن دخولاش نوشته بود: اللهم انّ هذا الحرم حرمک! خدایا این حرم، حرم خودت است! و المقام مقامک! این مقا،م مقام خودت است! من نفهمیدم اینجا نجف است یا خانه خداست؟ من نفهمیدم اینجا نجف است یا مدینه است؟ جلوتر که آداباش را برای ما گفتند نوشته بود السلام علی المدفون بالمدینه! سلام بر پیغمبر (ص) دادید! حواستان بود؟
و الی اخیک بعث روحالأمین. این شهر نجف چه شهری است!
یا امیرالمؤمنین (ع)! قرار است از محضر شما در ساعتهای آینده خداحافظی کنیم برویم محضر پسرتان.
وجود خون خدا را به جان خود پرورد
بزرگ کرب و بلا، طفل خردسالاش بود
امام حسین (ع) که همه ما عاشقاش هستیم، طفل کوچکی بود که در دامان امیرالمؤمنین (ع) مینشست.
از محضر این آقا خداحافظی کنیم، بخواهیم وجودمان را آماده کرده باشند انشاءالله برای زیارت کربلا.
این زیارتهای مطلقه، هر کداماش یک کل واحد است. همین وسط مفاتیح که گفتیم زیارتهای امیرالمؤمنین (ع) هست، الآ زیارت مطلقه دوم را خواندید رفتید حرم، اینبار رفتید حرم، به سمت حرم، یا همین جا نشستید، سه صفحه بروید به سمت جلو، زیارت مطلقه چهارم. زیارت مطلقه چهارم چقدر است؟ نیم صفحه بیشتر نیست. همین جا نیست میکنید، هر وقت دلتان تنگ شد، هر وقت خواستید با امیرالمؤمنین (ع) صفا کنید، هر وقت همین جا نشستید در نجف، در راه، میخواهید سلام دهید، الآن نیت کنید، رفتید حرم به نیت خودتان، یادتان باشد خیلیها به شما التماس دعا گفتند! همین جا بگذارید یاد کنیم، همه آنهائی که به شما التماس دعا گفتند، همه آنهایی که دلشان لرزید، همه رفقایی که جا ماندند، همه آنهایی که آه کشیدند، نیت کنید، زیارت مطلقه چهارم را بخوانیم، به نیت همه آنهایی که التماس دعا گفتند.
بعد، فردا در راه نجف به سمت کربلا، داری میروی به سمت کربلا، یکدفعه ایستادی در یک موکب دلت هوس میکند میگوئی آخ یادش بخیر! نجف! بعد برمیگردی، مثلا زیارت پنجم. میگوئی خب! به ما گفتند هر یک زیارت مطلقه یک کل واحد است. زیارت پنجم هم مانند زیارت چهارم نصف صفحه است. کمتر هم هست اتفاقا. هر کدام از آنها هم یک دنیا مطلب دارد. ما در سفر قبل، بحث نمودار درختی زیارت مطلقه چهارم را بحث کردیم. بعد، یک سؤال مطرح کردیم که سؤال را اینجا میگوئیم، پاسخاش را از کسانی که قبلا آنجا بودند بپرسید. آنهائی که در سفر قبل بودند اینجا فعالتر شوند. آنهائی که چند سفر آمدند احیانا خواستند در این قصه کمک دهند، یک بهانه داشته باشند!
عقل کامل خوب است یا بد است؟ عالی است.
ادب، آن هم ادب پاکیزه خوب است یا بد است؟ عالی است.
آدم عمل زیاد انجام دهد، نماز زیاد بخواند خوب است یا بد است؟ عالی است.
آدم قلباش پاک باشد خوب است یا بد است؟ عالی است.
اما در زیارت مطلقه چهارم که ما الآن خواندیم میگوید مراقب باش! ممکن است اینها به ضررت تمام شود!
عجب! این زیارت برای زندگی من هم پیام داشته؟ من فکر نمیکردم برای زندگی من هم حرف داشته باشد! خدای من!
اللهم ارزقنی عقلا کاملا! خدایا عقل کامل به من بده، نه عقل پارهسنگ برداشته درب و داغان! کامل! و لُبّا راجحا! یک عقل ممتاز! و قلبا زکیا و عملا کثیرا و ادبا بارعا! ادب، ادب خوب و درجه یکاش! اما حواسات باشد! و اجعل ذلک کُلَه لی. خدایا دعای من چیست؟ فقط این را به من بده، نه! به من بده که به نفعم باشد! و لا تجعله علیه! نشود که به ضررم تمام شود!
سؤال: حالا چطور ممکن است اینها به ضررم تمام شود؟
این موضوع نیاز به فکر دارد، که در جمعهای خودتان، در مسیر نجف تا کربلا که دارید قدم میزنید در موردش فکر کنید.
مفاتیح کتابی است که اینها در آن هست. از این مسائل در مفاتیح پُر است. به جای اینکه چند کتاب را بخوانید، مفاتیح را چند بار بخوانید. حالا یکبارش را خواندید خیلی خوب است، چند بار بخوانید خیلی عالی است.
در مورد بحث امروز دو محور را گفتیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
سرفصلهای: “صاحب مفاتیح شناسی” و “مفاتیح شناسی”.
بحث اول را با این سؤال پیش بردیم که آقا شیخ عباس قمی چگونه آقا شیخ عباس قمی شد؟ سبک زندگی او چه بود؟ روش زندگی او چه بود؟
من خیلی دوست دارم که کسانی که زندگی بزرگان را میبینند این را پیدا کنند: شهید مطهری که شهید مطهری شد چه کار میکرد؟ روشاش چه بود؟ سیره علمی و عملیاش چه بود؟ علامه طباطبائی که علامه طباطبائی شد چه کار میکرد که اینگونه شد؟ حضرت آقا که به این مقامات رسید، این مقامات را از کجا پیدا کرد؟ نکتهای است دیگر! سبک زندگی که میگویند همین چیزها است. چه کار میکردند که اینگونه میشدند؟
این از قسمت اول.
بخش دوم، بخش مفاتیحشناسی است. کلی سرفصلهای مختلف را در این فرصت عرض کردیم. دو تا سؤال هم پیشدرآمد این بحث بود:
#در_پیادهروی_میتوان
#صد_دلیل_برای_پیادهروی_اربعین
انشاءالله اینها را بتوانیم انجام دهیم که وقتی آقایمان آمدند، بگوئیم که ما ولو چند دقیقه هم که شده در رفع غربت آقایمان کمک کردیم. با کار اربعینیمان در داستان ظهور چند ساعتی تعجیل اتفاق افتاد، به خاطر کار این جمع. آن روز انشاءالله خوشحال شویم. بگوئیم الحمدلله، این کارها را انجام دادیم باعث شد معرفت زوار بیشتر شود، مردم اربعینیتر شوند، امام حسینیتر شوند، امیرالمؤمنین (ع) را بیشتر بفهمند. آنوقت مقدمه ظهور شد. انشاءالله آن روز خوشحالتر خواهیم شد، که بدانیم این کارهای ما بهانه این اتفاق بزرگ بوده.
اگر دعای عالیه المضامین را نخواندهاید امروز بخوانید، بهجهت اینکه وقتی برگشتید گفتند “نجف را ما دعا کردید؟”، قسمتان درست باشد. همه کسانی که باید دعا بکنید، در این دعای عالیه المضامین که بعد از جامعه ائمهالمؤمنین است و بعدتر از زیارت جامعه کبیره، آمدهاند و آنوقت شما میتوانید بگوئید که من همه شما را دعا کردم. با خواندن این دعا، دیگر هر که پرسید “من را دعا کردی؟”، میتوانید بگوئید که من شما را دعا کردم.
سخنرانی 6
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا نهتدی لولا ان هدانا الله
خب، کمکم باید آماده حرکت به سمت کربلای ابیعبدالله الحسین (ع) شویم. وجود نازنین امیرالمؤمنین (ع) را شاکریم که به ما اذن داد در وادی نجف خودمان را برای رسیدن به کربلا آمادهتر کنیم. کربلای که آرزوی دیرینه همه انبیاء و اولیاء الهی بوده. آدم گاهی اوقات جا دارد به این سؤال فکر کند که حالا چرا من؟ وقتی که در روایات میبیند که همه انبیاء الهی از خداوند متعال عاجزانه درخواست میکنند تا خداوند به آنها اذن دهد تا یک سفر بیایند به محضر امام حسین (ع)، حالا ما را هم قاطی این جمعیت نورانی زوار کربلا راه دادهاند. آن هم امام حسینی که باید بزرگ در مقابل چشمانمان این عبارت را بنویسیم امام حسینی که جذابترین بخش دین است. پرسیده بود که آیا روضه و اشک بر سیدالشهداء (ع) واجب است؟ گفته بودند که نه واجب نیست، اما هزاران واجب را در خودش دارد! زیارت امام حسین (ع) اگر واجب به آن معنایی که در ذهن ما هست نباشد، اما هزار واجب بهواسطه آن اقامه میشود. چرا؟ چون محبتی که در این جریان هست، حماسهای که در این جریان هست انسانها را ناخودآگاه تربیت میکند، اگر انسانها خودشان اجازه بدهند، اگر انسانها خودشان مقاومت نکنند. امام حسین (ع) خودش کار خودش را خوب بلد است. اگر انسانها به ابنزیادهای وجودشان کوچه ندهند، امام حسین (ع) خودش وارد دل آنها خواهد شد، اگر اینها ممانعت نکنند و راه را کج نکنند و امامشان را از سرزمین دلشان دور نکنند، امام حسین (ع) خودش راهاش را به قلوب انسانها باز خواهد کرد، چرا که امام حسین (ع) اصلا آمده است که هدایت کند. بیتالغزل زیارت اربعین این است “و بذل مهجته فیک”. امام حسین (ع) همه هستی خود را داد. چرا؟ “لیستنقذ عبادک الجهاله و حیره الضلاله”. آمده انسانها را تربیت کند، آمده انسانها را از جهالت آزاد کند، از حیرتهای گمراهی آزاد کند. از همین الآن که قرار است شما سفر خود را اندک اندک به سمت کربلا آغاز کنید و قدمهایتان را بردارید، فکر کنید که قرار است یک سفر تاریخی داشته باشید و به محضر سیدالشهداء (ع) بروید، همان حرکتی که جناب حبیب (ع) داشت و خود را به کربلا رساند. همان حرکتی که جناب زهیر (ع) داشت و خود را به کربلا رساند. همان حرکتی که اصحاب سیدالشهداء (ع) هر کدامشان به یک نحوی داشتند و خودشان را به کربلا رساندند. اربعین یعنی تمرین رسیدن به امام (ع). اربعین، یعنی تمرین رسیدن به امام (ع). این درس بزرگ اربعین است. همه تمرین میکنند. شما الآن دارید تمرین میکنید. از ایران حرکت کردهاید، آمدهاید نجف، حالا میخواهید یک نفسی تازه کنید، حرکت کنید سه روز و بعد برسید به محضر اباعبدالله الحسین (ع) در مزار این وجود نورانی و این مغناطیس بزرگ عالم طواف کنید. از الآن فکر کنید اگر در سال شصت هجری بودید، همین دور و اطراف بود دیگر کوفه، آنهایی که خواستند برسند حرکت کردند، بعضی از آنها نتوانستند برسند، بعضیها رسیدند اما امام (ع) قبولشان نکرد! چه خوب است آدم یک محاسبه نفس داشته باشد. هر کسی با خودش. از الآن حرکت کنید، از الآن فکر را آزاد کنید، به سمت کربلا. دائم هم بین آن دوراهی خوف و رجا باشید. خوف از اینکه امام (ع) قبولمان نکند، رجا به اینکه خب انشاءالله که امام (ع) رحمه للعالمین هست، رحمه الله الواسعه هست، از ما قبول خواهد کرد. این خیلی مهم است که در این سفر، زائر محاسبه نفس داشته باشد. این سه روز بهترین فرصت برای محاسبه نفس است. این سه روز خیلی اتفاقات را به عینه خواهید دید. در عمرتان شاید دیگر پیش نیاید و برای افرادی که سفر اول اربعینشان است قطعا تا به حال پیش نیامده که سه روز شبانهروز به یاد امامشان باشند. یک فرصت است ها! از صبح که حرکت میکنید اصلا هیچ اتفاقی نیست، مگر اینکه شما را به امامتان وصل میکند. حرکت میکنید موکب میبینید، جاده میبینید، عمودها را میبینید، همهشان دارند شما را به امامتان وصل میکنند. همهاش بهانه امام (ع) هست. ما در زندگی که میاُفتیم، فوقاش یک هیئت برویم، فوقاش صبح یک زیارت عاشورایی بخوانیم، فوقاش یک توسلی در روز داشته باشیم. در این مسیر سه روز شبانهروز دم به دم حرکت شما با امام (ع) است. این یک فرصت است ها! یک فرصتی است که امام حسین (ع) به شما داده ها! نگاه اربعین نرفتهها و جاماندههای اربعین که به شما التماس دعا گفتند به این سه روز شما است ها! انشاءالله وعده من و شما، فردای قیامت همه خواهید گفت یادش بخیر آن سه روز چه فرصتی بود! و خوش به حال آن کسانی که از این سه روز فرصت پیادهروی بهترین استفاده را کنند. آنهایی که چند سفر آمدهاند تصدیق میکنند که معنویت این جاده کم از معنویت خود حرم سیدالشهداء (ع) ندارد. لذا، خیلی ما عجلهای که حالا بخواهیم بدویم برویم حرم نداریم. در این مسیر هم میخواهیم بهترین استفادهها را ببریم. این مسیر نجف – کربلا باید عبادتگاه عشاق باشد. باید خودشان را آماده کنند در این مسیر، سه روز. بهانه هم زیاد در این مسیر هست. از همان مجروح شدن پاها و طاول زدن پاها بگیرید همهاش بهانه است، همهاش روضه است، تا یک کودکی که کنار جاده یک لیوان آب دست شما میدهد. امام حسین (ع) بهانه گذاشته است، سه روز یک لحظه از امامات غافل نشوی. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ سه روز با امامتان زندگی کنید. کسی سه روز با اماماش زندگی کند چه خواهد شد؟ کمترین اتفاقاش این است که به مقام حضور خواهد رسید و کسی که به مقام حضور برسد، کمترین اتفاق در زندگیاش این است که دیگر گناه نخواهد کرد. برکات زیادی دارد این اتفاق. بگذارید در نجف این داستان را عرض کنم. شاعری به نام سرمد یک شعری را برای امیرالمؤمنین (ع) گفته بود:
سرمد! اگر معامله حشر با علی (ع) است
من ضامنم! تو هر چه توانی گناه کن!
در عالم رؤیا آقای ما امیرالمؤمنین (ع) را دید. حضرت فرمودند: سرمد! خدا به تو خیر دهد. برای ما شعر گفتی. اما شعر تو دو تا اشکال داشت. (سرمد گفت) آقاجان چیست؟ من آنها را اصلاح میکنم. حضرت فرمودند: اشکال اول این است که گفتی “اگر”! مگر شک داری که علی (ع) قسیم الجنه و النار است؟
مگر شک داری که فردای قیامت همه کارها دست این آقا است؟ مگر شک داری که فردا اگر این آقا از ما قبول بکند، همه مشکلات دنیا و آخرت ما حل است؟
حضرت فرمودند: سرمد! شعر خود را درست کن. بگو: “سرمد! یقین، معامله حشر با علی (ع) است”
عاشقی که با اما و اگر نمیشود.
این اشکال اول شعر تو بود.
اشکال دوم شعر تو اینجاست. گفته بودی:
سرمد! اگر معامله حشر با علی (ع) است
من ضامنم! تو هر چه توانی گناه کن!
کسی که علی (ع) را دوست داشته باشد که گناه نمیکند!
کسی که خود را در محضر اماماش ببیند که گناه نمیکند! این شعر را حضرت خودشان اصلاح کردند. فرمودند شعر کامل این است:
سرمد! یقین، معامله حشر با علی (ع) است
شرم از رخ علی (ع) کن و کمتر گناه کن!
کسی خودش را در محضر اماماش ببیند، که این سه روز پیادهروی بهترین فرصت است، شما سه روز خودتان را در محضر امامتان میبینید. این یعنی بهترین تربیت.
آنهایی که دنبال کلاس اخلاق میگشتید! امام حسین (ع) خودش یک کلاس اخلاق سه روزه گذاشته اینجا! آنهایی که شرکت کنند و فعال شرکت کنند، چنان در دنیا و آخرتشان آدم شوند! سه روز با امامشان زندگی کنند. پایشان درد گرفت، بگویند فدای سر امام حسین (ع). در راه قدم بزنند بگویند آخ حسین (ع)!
دائم در محضر امام (ع) باشیم، کمتریناش این است که گناه نمیکنیم. کسی در محضر امام (ع) وارد شود و سه روز در محضر امام (ع) باشد و این حس را حفظ کند که دیگر یکپارچه نور میشود. در خانه، در محلهاش در دانشگاه به رفقای خود نور میپاشد. این سه روز بهترین قطعه عمر شما است. این از رجاء قصه، از اُمید قصه.
اما، دائم به خودتان این تشر را بزنید! نکند امام حسین (ع) از من قبول نکند؟ نکند حسین (ع) مرا رد کند؟
این خوف و رجا را با هم همراه کنید، این معجون آدم را تربیت میکند.
یک قلم و کاغذ هم بردارید، بگوئید خب اگر الآن من سال شصت هجری بودم و محضر سیدالشهداء (ع) میرسیدم آیا مشکلی داشتم که حضرت بگویند خب برو اول آن مشکل را حل کن بعد بیا! چون بودند کسانی که رسیدند کربلا، شب عاشورا کنار امامشان بودند، حضرت فرمود که آنهایی که حقالناس به گردنشان هست بلند شوند بروند! حقالناس صافنکردهها نمانند! از الآن یک محاسبه نفس کنیم، یک قلم و کاغذ در راه داشته باشیم، هی فکر کنیم من محضر امام زمان (عج) هم برسم، انشاءالله ظهور کنند و برسیم به محضرشان، این امام هم مانند همان امام عاشورا هستند ها! فرقی نمیکند! نگاه میکنند میگویند خب شما هنوز کارهای خود را انجام ندادهای، برو کارهای خود را انجام بده بعد بیا! هنوز نماز و روزههای تو مانده، هنوز دیونی به گردن داری! برو اول آنها را ادا کن، بعد بیا!
موارد مالی زندگی، احکام و غیره. هنوز اولیات زندگی را نمیدانیم. اول برویم احکام را یاد بگیریم، نماز و روزه و چه و چه. هنوز آنها را یاد نگرفتهایم!
الآن تمرین است. سه روز تمرین رسیدن به امام (ع). یک مانور اربعینی داریم ما! خوش به حال کسی که خودش در این سه روز تمرین کند ببیند کجا در زندگیاش باید سنگتمام بیشتری بگذارد؟ یک برگه جدید باز کنید و اینها را فهرست کنید. ببینیم تا سال بعد، باید چه کار کنیم که وقتی سال بعد سفر اربعین را خواستیم آغاز کنیم بگوئیم آقاجان! یکسال رفتم کار کردم ها! چقدر میچسبد آدم یکسال به خاطر امام حسین (ع) به آب و آتش بزند خودش را!
دیگر از این هوادارهای فوتبال که کمتر نیست عشق ما! اینهایی که آبی و قرمز هستند به آب و آتش میزنند خودشان را از نوک پا تا سرشان رنگ آن تیمشان میشوند. میگویند به عشق تیممان از فلان شهر کندیم آمدیم تهران که مثلا فلان تیم را ببینیم، فلان بازیاش را ببینیم. عشق بیاید وسط، همه چیز حل میشود. امام حسین (ع) که بیاید وسط معادلات، همهچیز به هم میریزد. امام حسین (ع) جذابترین بخش دین است. خوشا به حال کسانی که از این فرصت بیبدیل اربعین، این سه روز، بهترین استفاده را کنند و انشاءالله بتوانند بهترین مقدرات زندگیشان را در این مسیر رقم بزنند.
این بحث معرفتی کار. حال، امروز دو جلسه اجرایی هم خواهیم داشت که اگر آن اجرائیات درست لحاظ شود بهترین استفاده معنوی را خواهیم کرد، اگر آن اتفاقات رقم نخورد و آن موراد اتفاق نیفتد، رسیدن ما به امام (ع) هم سخت خواهد شد. باید همراه هم به امام (ع) برسیم دیگر.
یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون.
این جریان، یعنی رسیدن به امام (ع).
اربعین یعنی یک فرصت. یعنی یک جمع حرکت میکند. چون جمع حرکت میکند، ملزومات جمعی را باید در نظر بگیریم. لذا، من تقاضا میکنم حتما در کنار این مباحث معرفتی، به بخش اجرایی هم هماهنگ با عزیزان مسئول توجه داشته باشید و در راه به این موارد عمل کنیم تا انشاءالله یک سفر خوب و با کیفیتی را داشته باشیم.
سخنرانی 7
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
این سفر از آن سفرهایی است که میشود در مسیر نجف تا کربلا تجربههای جدیدی داشت که شاید در کل زندگی ما توفیق آن تجربهها و آن عبادتها را کمتر پیدا کنیم. سه تا از نمونههای آن را همین جا عرض میکنم:
- ما در عمرمان شاید کمتر پیش آمده باشد که زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخوانیم. بزرگان معرفتی ما توصیههای اکید داشتهاند که در زندگیتان شده یکبار این کار را انجام دهید. زیارت عاشورا بخوانید، با صد لعن و صد سلام. کمتر پیش میآید در این مشغلههای زندگی ما این کار را انجام دهیم، هر چند در نجف که ما در کنار مضجع جناب شیخ مرتضی انصاری بودیم، ایشان از آن کسانی بودند که میفرمایند زمانی که من به سن تکلیف رسیدم چند عبادت را هر روز در برنامه کاری خودم داشتم. یک، هر روز یک جزء از قرآن را میخواندم. دو، این بود که هر روز زیارت عاشورا میخواندم آن هم با صد لعن و صد سلام. در این مسیر نجف تا کربلا یکی از بهترین فرصتهائی که هست، در کنار این که با هم صحبت میکنید، در کنار این که این فضاهای معنوی را میبینید، یک تسبیح تربت خرجاش هست و یک فرصت کوتاه در مسیر نحف – کربلا بگذارید و یک زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخوانید. این یکی از آن عبادتهایی است که آدم میتواند در این مسیر یکبار بچشد و آثارش را هم انشاءالله در زندگی خود ببیند. اصل زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام است. اواخر عمر علامه طباطبائی، همه فکر و ذکرشان شده بود همین. از بس که این سلامها و لعنها انسان را رشد میدهد. فقط یک نکته را در پرانتز عرض کنم، ما وقتی که سلام به محضر سیدالشهداء (ع) عرض میکنیم، حالا اینکه ما آیا سلام میدهیم امام جواب سلام ما را میدهند؟ اینکه نه! امام سلام دادهاند! ما این سلامی که میدهیم جواب سلام امام (ع) است. چون، محال است در خیری ما بر امام (ع) سبقت بگیریم. امام (ع) جذبهای در ما میاندازد، او سلام میدهد، ما به او جواب سلام میدهیم. این بحث بماند. وقتی انسان زیارت عاشورا میخواند و صد لعن و صد سلام میدهد، این قطعا آثاری در زندگی او خواهد داشت. این اولین تجربهای است که در این مسیر داشته باشید.
- ما در این مسیر توفیق سحرخیزی را پیدا میکنیم. در این مسیر داریم قدم میزنیم، سحر را داریم استفاده میکنیم. نفس سحر بیدار شدن موضوعیت دارد. نفس درک سحر خودش عامل رشد است. در کنار این که انسان سحر بیدار شده میتواند یکی از آن عبادتهایی را که ما باز کمتر فرصت میکنیم، انجام دهد نماز شب است. نماز شب چند رکعت است؟ یازده رکعت. چند چند است؟ چهار تا دو رکعت به نیت نماز شب، یک دو رکعت به نیت نماز شفع و یک تک رکعت هم به نیت نماز وتر. اینقدر راحتاش کردهاند، اینقدر خدا به ما کوچه داده که، اینقدر فرصت داده که ما اهل نماز شب بشویم و ما هم اینقدر بزرگمنشانه کوچه ندادیم به خدا، گفتیم خدایا حالا بگذار فعلا ببینیم چه میشود! یازده رکعت. باز هم خدا کوتاه آمده. شما دو رکعت در طول شب بخوانید، شما را جزء غافلان نمینویسم. شما دو رکعت در طول شب بخوانید، شما را جزء نماز شب خوانها حساب میکنم. باز هم گفتیم خدایا انشاءالله با شما تماس میگیریم! دیدید بعضی وقتها میخواهیم محل ندهیم به کسی میگوئیم حالا شما شمارهتان را بدهید، تماس میگیرم با شما بعدا! دو رکعت! آن را هم گفتهاند که شما اگر خوف آن را دارید که شب را درک نکنید، وقتی میخواهید بخوابید نماز شب بخوانید. خصوصا در این ایام پائیز و زمستان که شبها بلند است، اصلا دیگر خیلی وقتها که از نیمهشب رد شده و ما تازه میخواهیم استراحت کنیم، چقدر کمتوفیق هستیم، خودمان خودمان را محروم میکنیم. دو رکعت میشود در وقتاش خواند. اینقدر خدا کوچه داده است باز هم به بندگانش برای این که اهل این عبادت بشوند، که روز قیامت دارد که خدا چه چشمروشنی به اینها خواهد داد! تعبیر قرآن است. این نماز شب یک چیزی است برای خودش! که میگوید علامه طباطبائی وقتی آمد نجف، استادش مرحوم علامه قاضی ایشان را دید و فرمود: “آقا سید محمدحسین! دنیا میخواهی نماز شب، آخرت میخواهی نماز شب!”. اینقدر کار راحت شده است، گفتهاند دو رکعت بخوانید. باز هم شرط را برداشتهاند. دیگر ببینید ما اینجا چقدر داریم دستی دستی خودمان را محروم میکنیم. گفتهاند رو به قبله بودن شرط نیست! سر سجاده بودن شرط نیست! خیلی اذیت میشود، سورهاش را هم نخوانی، عیب ندارد! دو رکعت در این مسیر بخوانید، شما را هم بنویسند جزء نماز شب خوانهای مسیر نجف – کربلا. با امام حسین (ع) شروع کنیم یکبار نماز شب خواندن را. الآن اگر وضو دارید، من همینجا به صورت کارگاهی، نیت میکنم دو رکعت نماز شب میخوانم، شما هم مثل من. نماز مستحبی را به جماعت نمیشود خواند. اصلا نیاز به قبله نیست. نیاز به سجاده نیست. آقا! رکوع و سجود چه؟ با اشاره دست. سوره هم نخواستید بخوانید، نخوانید. خدایا ما را جزء نماز شب خوانها بنویس. (پس از اقامه نماز شب توسط حاجآقا علوی) چند ثانیه شد؟ چهل ثانیه هم نشد! چند شب ما خودمان را دستی دستی از نماز شب محروم کردیم؟
شبهای دراز بیعبادت چه کنم؟
قلبم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند کریم است و گنه میبخشد
او بخشد اگر، من از خجالت چه کنم؟
ما این عمر را داریم دستی دستی مفت از دست میدهیم. انشاءالله به برکت سیدالشهداء (ع) #تجربههای_جدید میتوان در این مسیر داشت. یکی از این تحربههای جدید زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام هست. یکی از این تجربهها نماز شب است. انشاءالله همیشه اهل سحر باشیم. انشاءالله همیشه اهل نماز شب باشیم. باز هم خدا کوچه داده، گغته اگر کسی سحر هم بیدار نشد و نرسید به قافله نماز شب خوانها، من باز هم فهرست را باز گذاشتم، آن هم این است که قضای نماز شب را بخواند. روایت داریم اگر کسی قضای نماز شباش را بخواند، خداوند به فرشتگانش رو میکند و میفرماید: فرشتههای من! نماز شب را بر او واجب نکرده بودم، ولی او دارد قضای چیزی که بر او واجب نبوده را میخواند ! خداوند مباهات میکند به این بنده خودش. قضای تمام نماز شبهای گذشته را میتوان خواند. مثلا الآن شلوغ است، در صف شلوغ ورودی حرم ایستادهایم، ماندهایم چه کار کنیم. وضو که داری. همان جا بایست و دو رکعت قضای نماز شب بخوان. آدم باید زرنگ باشد. یک تیر و دو نشان! قدمهای شما عبادت است. همین که قدم برداشتهاید در این مسیر، هر قدماش برای شما مینویسند. خوش به حال کسی که این قدمها را با یک عبادت دیگری هم همراه کند.
- ما در این مسیر نجف – کربلا یکی از بهترین زمانهای عمرمان را خواهیم گذراند، آن هم با این حال که سه روز زیر نگاه مستقیم سیدالشهداء (ع) هستیم. این تجربه را ما در هیچ زمان دیگری به این کیفیت نخواهید دید. این را در افتتاحیه حرکتمان نجف هم عرض کردم، باز هم تکرار میکنم. شما ممکن است خیلی هیئتی باشید، یک هیئت هفتگی بروید و در هفته دو ساعت به یاد امام حسین (ع) باشید و گریه کنید و اشک بریزید و سخنرانی گوش کنید و اینها. دو ساعت! خیلی اهل روضه باشید، هر روز بلند شوید یک زیارت عاشورا بخوانید، پنج دقیقه، ده دقیقه، یکربع! اما در این مسیر به برکت سیدالشهداء (ع) شما هر لحظه متوجهاید! دقت کردید؟ هر لحظه شما در مقام حضور قرار دارید. هر لحظه تکتک این علامتها، ای پرچم، این عمود (این عمود چند است؟ چقدر مانده است تا امام حسین (ع)؟ چقدر مانده است تا کربلا؟)، این مسیر دائم شما را به امام حسین (ع) میرساند. پایتان درد میگیرد، خسته میشوید، چرا کم نمیگذارید؟ چرا کم نمیآیید؟ چرا کوتاه نمیآیید؟ چرا در این راه با ثبات قدم، قدم برمیدارید؟ میگویید چون در مقابلم بهشتی است به نام حسین (ع). خب این فرصت را بهعنوان یک فرصت ناب زندگی خودتان در نظر بگیرید. خوب است، با هم صحبت کنید، در مورد همین مباحث، در مورد مباحث مهمی که میدانید مهم است، اما یک خلوت هم داشته باشید، دنبال روضهخوان هم نگردید. این جا همهاش بهانه روضه است. پاهایتان درد گرفت، بگوئید خوشا دردی که درماناش حسین (ع) است. در این راه قدم برمیدارید، بگوئید خوشا راهی که پایاناش حسین (ع) است. رسیدید کربلا، بگوئید خوشا مُلکی که سلطاناش حسین (ع) است. در حال انقلاب روحی خودتان، در اشک و ناله خودتان، بگوئید خوشا جانی که جاناناش حسین (ع) است. اینجا دیگر باید دنبال بهانه بگردید. از آن نازدانه کوچکی که کنار جاده به شما آب تعارف میکند تا آن خانمی که کنار راه روی زمین مینشیند و چادرش خاکی میشود، تکتک اینها بهانه است.
تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟
ما را نسیم نام تو دیوانه میکند
اینقدر آدم باید شرمندهکش امام حسین (ع) بشود در این جاده! این را من همیشه میگویم، در این مسیر آدم حرکت میکند، حس میکند چقدر برای امام حسیناش کم کار کرده است. خدا نکند کسی زمینگیر امام حسین (ع) شود! البته خدا بکند! خدا بکند که انسان زمینگیر امام حسین (ع) بشود! دیگر همهاش میخواهد بدود! همهاش میخواهد کار کند! یک شهیدی بود در کربلای ابیعبدالله الحسین (ع) سال شصت هجری، جناب سعید بن عبدالله حنفی است. این آدم از آن آدمهای عجیبی است که در این مسیر نجف – کربلا جا دارد از او یاد کنیم. چهار مرتبه مسیر کوفه به مکه را رفت. نامه کوفیان را از کوفه به مکه آورد، سیصد فرسخ. جواب سیدالشهداء (ع) را از مکه به کوفه برد، ششصد فرسخ. جواب حضرت مسلم (ع) را از کوفه برد مکه، نهصد فرسخ. با سیدالشهداء (ع) همراه شد از مکه تا کربلا، هزار و دویست فرسخ. هزار و دویست فرسخ بهپای اماماش دویده است. این آدم را شما در نظر بگیرید. آنوقت روز عاشورا وقتی که هنگام نماز ظهر روز عاشورا شد، که جان عالم فدای آن نماز، که همه فرشتگان خدا آن نماز را به تماشا ایستاده بودند، آمد از اماماش اجازه گرفت. آقاجان! اجازه میدهید مقابل نماز شما بایستم و مدافع نماز شما شوم؟ همراه رفیقاش جلوی امام حسین (ع) ایستادند. بعد با هم قراری گذاشتند، گفت: رفیق! نمیگذارند اماممان نماز بخواند. دارند تیر پرتاب میکنند. بیا یک قراری با هم بگذاریم. هر تیری که به سمت امام (ع) نشانه رفت، ما سپر نماز امام (ع) شویم. اگر به سمت سینه اماممان تیر پرتاب کردند، ما سینه سپر کنیم. اگر به سمت سیمای آقای ما تیر پرتاب کردند، ما سیمای خودمان را سپر کنیم. ایستاده بود مقابل اماماش، تیر میخورد کیف میکرد! میگفت مقابل امام من است دیگر. شما هم پاهایتان که درد گرفت، بگوئید امام حسین (ع)! فدای شما. حسین (ع) که میبیند! او لذت میبرد، میگفت امام من دارد میبیند! مقابل امام من است! شما هم هر وقت پاهایتان درد گرفت، پاهایتان مجروح شد، خسته شدید، بگوئید عیب ندارد، حسین (ع) دارد من را میبیند! هی تیر میخورد. یک تیر، دو تیر، ده تیر، تاریخ نوشته با هر زحمتی بود خودش را نگه داشت. به خودش التماس میکرد، پاهای من! هنوز حسین (ع) نمازش تمام نشده! هر وقت در راه کم آوردی، بگو هنوز به امام خود نرسیدهام! پاهای من! یک مناجاتی شهید مصطفی چران با پاهای خود دارد، میگوید: “پاهای من! هنوز با شما کار دارم”. بگوئید پاهای من! هنوز من را به آقایم نرساندهاید ها! رفیق نیمهراه نباشید! من قرار است به امام خود برسم. هی تیر میخورد. ده تیر، سیزده تیر به این پیکر اصابت کرد، با هر زحمتی بود خودش را نگه داشت. تا نماز امام (ع) تمام شد “السلام علیکم و رحمه الله و برکاته”، دیدند اُفتاد روی زمین. اینقدر این تیرها در بدناش فرو رفته بود، وقتی اُفتاد روی زمین، میگویند این بدن روی زمین قرار نگرفت. دیدند اماممان آسیمهسر آمد بالای سر سعید بن عبدالله ببیند چه شده. یک حرفی میخواست بزند سعید بن عبدالله. با هر زحمتی بود یک سؤالی پرسید. گفت: آقاجان! أوَفَیتُ یابن رسولالله؟ حسین (ع)! خوب شد؟ حالا من را خریدی آقا؟ در این راه هی بهانه جور کنید برای روضه خواندن خودتان. بهانه جور کنید برای گریه کردن. بگوئید: آقاجان! یکی دو روز است دارم به عشق شما قدم برمیدارم. خواستنیتر شدم؟ خوب شد حسین (ع)؟ برای شما دارم خودم را اذیت میکنم. من را خریدی یا نه؟ قبول است؟ این را که عرض کرد به سیدالشهداء (ع)، حضرت یک لبخندی زدند فرمودند: سعیدجان! نعم، أنت أمامی فی الجنه. سعیدجان! عیب ندارد. غصه نخور. تو مقابل من در بهشتی. این هم یک نکته قشنگی است. شما هر شب بعد از سفرتان، هر شب که خواستید استراحت کنید، رو به کربلا کنید، یک شب محاسبه نفس بکنید با خودتان در این مسیر. بگوئید: آقاجان! این کارهائی که من امشب انجام دادم مقبول شما بود یا نه؟ این قدمهائی که برداشتم، این زیارت عاشورایی که خواندم، این نماز شبی که خواندم، این اشکهایی که ریختم را خریدی یا نه؟ امام زمان (عج)! پشت یکی از این کولهها نوشته بود: اگر در جاده از کنارم گذشتی و نشناختمت سلامٌ علیکم. با خودتان نجوا کنید. قطعا امام زمان (عج) در این مسیر خواهد آمد. مگر نفرمودند زیارت اربعین جزء نشانههای مؤمن است؟ مگر خودشان دعوت نکردند؟ مگر این روایت از امام عسکری (ع) نیست؟ مگر میشود پدر دعوت کند، پسر نیاید؟ امام عسکری (ع) دعوت کرده اربعین همه بیایند کربلا. مگر میشود مهدی (عج) فاطمه (س) نباشد در این جمع؟ با امام زمانتان حرف بزنید!
امام زمان! برای یاوری شما چقدر آماده شدم؟
سخنرانی 8
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود این است که در سفر اربعین، یک زائری که میآید و این جلوهها را میبیند، میپرسد چه کار کنیم در این مسیر؟ میگوئیم کار خاصی نیاز نیست انجام دهی. کار خاص را خود سیدالشهداء (ع) انجام دادهاند. شما فقط تماشا کنید. تماشا کنید و یاد بگیرید. اما اگر کسی خواست از این فناوری اربعین که قرار است تمدنسازی کند برای ما انشاءالله، نقش و سهمی داشته باشد، راه آن این است که در این جریان بتواند یک ارزش افزوده تولید کند. یک کلام! ارزش افزوده.
یعنی چه ارزش افزوده داشته باشیم؟
زائر: یعنی آدم یک کار خوبی کند، یک ایده نوئی، یک چیزی که قبلا نشده، الآن انجام دهیم که بهتر شود.
بله. اینهمه ظرفیت در این جاده هست، فقط کافی است که کسی اینها را ببیند. یادم نمیرود آن ایام خادمی شهداء در هویزه، که فکر میکنم سال 87-88 بود، رفقای خادمی هویزه یک ذوقی به خرج داده بودند یک ردهای ایجاد کرده بودند بهنام رده “شابز” که مخفف “شبکه انهدام بنیادین زباله” بود و خودش دو زیرمجموعه داشت: شابز سرویسها و شابز خود مزار. جمع این دو میشد همان “اَبَرشابز” یا “شابز اعظم” که باید حتما یک سال یا دو سال خادم میبود، کار میکرد و تجربهدار بود. ما یک شابزی عمومی هم داشتیم، بعد از ورزش صبحگاهی که صبح انجام میشد و قبل از صبحانه دوستان یک شابزی عمومی داشتند، در کل مزار میچرخیدند و زبالهها را جمع میکردند و فارغ از آن رده خاص بود، بچههای کفشداری و بچههای فرهنگی و… همه باید شابزی عمومی هم میکردند. یکی از این رفقا که آدم باصفایی هم بود گفت: “امام حسین (ع)! ما را بطلب بیائیم کربلا. زبالههای اینجا که هیچ، زبالههای راه تو را هم جمع میکنیم”. این یک ایده خام اولیه بود. الآن این ایده شده طرح “جای پای یار” که ممکن است اگر در مسیر دیده باشید. میگویند این مسیر جای پای امام زمان (عج) است و زبالههای روی زمین را با یک سازوکاری جمع میکنیم. این یک کاری شد که الآن ارزش افزوده ایجاد کرد. یک طرح و ایده شد یک چیز بیرونی. یک قالبی که میتواند خدمترسانی کند. حالا من و شمای دانشجو در این فضا چه کار میتوانیم انجام دهیم که برای سفرهای بعد اربعین یک جریان مبارک ایجاد کند؟ مثلا برای نمونه، ما به خواهران در گروههای قبل هم عرض کردیم، سال پیش هم اشارهاش را گفته بودیم که ما الآن مثلا میتوانیم یک نرمافزار یک برنامه کاربردی اربعینی داشته باشیم که یک قسمت از آن پیشنهادهای اربعینی باشد، یک قسمتاش منابع اربعین باشد، یک قسمتاش بحثهای جذاب مسیر باشد، یک قسمتاش تجربیات باشد، یک قسمتاش سؤالات قابل تأمل باشد و…
ما برای گروههای قبل هم سه سؤال تأملبرانگیز مطرح کردیم، که اینجا هم مطرح میکنیم:
- فرض کنید در راه رسیدن به کربلا، در مسیر، یا در خود حرم سیدالشهداء (ع) یکدفعه دیدید که یک دعوای یک عزیز ایرانی با یک عزیز عراقی پیش آمده، که پیش هم میآید. مثلا دم در حرم ایستادهاید و آن طرف هم میگوید “جمعاش کنید با این خادمیتان! بیائید ایران، بیائید مشهد ما، نشانتان دهیم”! چقدر اخلاص در این حرف موج میزند! چقدر تواضع در این حرف موج میزند! آن عزیز هم دو تا حرف بگذارد روی این و پس بدهد و این چرخه تکرار شود. حال، این وسط من بهعنوان یک زائر چه کار باید کنم؟ چه واکنشی باید نشان دهم؟ رد شوم؟ در این مورد چه کار باید کرد؟ چه باید گفت؟ مثلا میتوان به طرف ایرانی گفت این عزیزان عراقی که میایند به ایران، شما یک لیوان آب خالی دست اینها میدهید که این توقع را هم از اینها _که از جان و دل هم مایه میگذارند_ دارید؟
- اگر در این مسیر نجف – کربلا یا در حرم سیدالشهداء (ع) گفتند این خانم استاد فلان دانشکده فلان دانشگاه غربی است و اولین سفری است که اربعین به اینجا آمده است. شما چه نکتهای برای گفتن به او دارید؟ چه حرفی برای طرح موضوع دارید که برای ایشان جالب باشد؟ اولین تجربه برای ایشان است که بهعنوان یک فرد نخبه و زبده از آنطرف آمده اینجا و اولین سفر او هم هست. کم هم نداریم از این موارد. یک چیزی به نام اربعین شنیده و آمده است. حالا شما چه چیزی میخواهید به او بگوئید؟ روی این موضوع فکر کردهاید؟
- انشاءالله وقتی که شما، خصوصا سفر اولیها برگردید، هزار هزار چشمِ انتظار کشیده منتظرند که از شما بشنود این سفر را. شما در خانواده خود خبرگزاری محترمی خواهید شد، از اربعین. خانم خبرنگار! چه خواهید گفت؟ چه آتشی از کربلا را در نیستان این دلها به پا خواهید کرد؟ اصلا بنا دارید این کار را انجام دهید؟ اگر بنا دارید، چه میخواهید بگوئید؟
چون در کره مریخ دیده شده که با تلسکوپها بعد از این که حیات را در آن جا اثبات کردند، فهمیدند عدهای از آن جا که برمیگردند میگویند: “آن جا خیلی شلوغ بود. کثیف هم بود. سال بعد هم نروید اربعین. من هم سال بعد، اربعین نمیروم. شلوغ هم هست، وقتهای دیگر بروید بهتر است”. که اینجا، آن اشخاصی که آمدند بازدید میگویند: “نه بابا! توریست که نبودی شما میخواستی بروی به حرم برسی”! آنها جمعاش میکنند! میگویند نه! سال بعد هم شما را به خدا برو اربعین! اصلا ما شما را کمک میکنیم. ما اربعین جاماندهها شما را کمک میکنیم بروی کربلا. ولی خواهش میکنیم وقتی برگشتی دوباره نق نزن! میترسیم همسایه بغلیها سرد شوند! ما که سرد نمیشویم.
داشتهایم این اتفاقات را که طرف از اربعین که برگشته بهجای این که دلگرم کند و عامل وفاق و قوت قلب شود برای این جریان و کمک بدهد کاری را حل کند، دیگران را دلسرد کرده است!
در طول مسیر به این سه سؤال و فهرست سؤالات خودتان فکر کنید. این مسیر با این نگاهها باید همراه شود. این جاده باید جاده ذکر و فکر باشد. هم باید در آن نماز شب خواند، هم باید در آن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام خواند و هم باید این فکرها را در کنارش داشت. ذکر منهای فکر، یک قسمت کار را ندارد. فکر منهای ذکر هم میشود آن روشنفکرنمائی بعضیها. نه! هم اشک بریزید و هم این سؤال را از خودتان و دوستانتان در مسیر بپرسید.
گرچه دوریم، به یاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی
از همین جا باز هم با وجود نازنین سیدالشهداء (ع) سخن بگوئیم و خود را در محضر اماممان ببینیم. به این توصیه جناب “عابس” که به دوست خود “شوذب” اینگونه میگفت که: “رفیق! این نصیحت را از من بشنو، وقتی میخواهی به میدان بروی، مقابل امام حسین (ع) چند قدمی راه برو”. حال، این هم تذکری به همه بزرگواران اربعینی، که اگر خواستید حرکت کنید به سمت کربلا، چند قدمی هم مقابل امامتان راه بروید. مقابل چشم امام خود قرار بگیرید، تا سیدالشهداء (ع) شما را هم جزء یاوران خود بنویسد.
همه شهیدان حسین (ع) وقتی قرار بود به میدان بروند، چند قدمی مقابل امامشان راه میرفتند. شما هم امروز در این بینالطلوعین به نیابت از شهدای کربلا چند قدمی مقابل امامتان راه بروید. بگوئید: آقاجان! ما را هم در رده شهیدانت مینویسی؟ در مقابل حجم نگاه امامتان قرار بگیرید. این رسم شهدای کربلا بود. همه شهدا مقابل نگاه امامشان قدم میزدند تا سیدالشهداء (ع) آنها را در رده شهیدان خودش بنویسد.
اما عرض من با یک شهید نازنین، عرض دیگری است! میخواهم بگویم همه شهدا اگر مقابل سیدالشهداء (ع) راه رفتند، شما خواهش میکنم اینقدر مقابل چشمان پدر راه نرو…
سخنرانی 9
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
فردی به محضر وجود نازنین امام صادق (ع) رسید.
حضرت فرمودند: از کجا آمدی؟ برای چه آمدی اینجا؟
شخص گفت: برای زیارت امام حسین (ع) آمدهام.
حضرت فرمودند: هیچ حاجتی نداشتی؟ فقط آمدی زیارت کنی؟
گفت: بله. دلم برای امام حسین (ع) تنگ شده بود، آمدم کربلا زیارت کنم، سلام بدهم، نماز بخوانم، برگردم سمت خانوادهام.
حضرت فرمودند: در این زیارت چه میبینی؟ چه جیزی در این زیارت عاید تو میشود؟
پاسخ داد: در این زیارت، برکت در وجود خودم، در اهل و عیالم، در اولادم، در زندگیام میبینم. وقتی به کربلا میآیم امام حسین (ع) برکت میدهد. و امام حسین (ع) حاجاتم را به من میدهد.
سپس حضرت تعابیر آن فرد را تکمیل کرده و فرمودند: میخواهی من یک فضیلت دیگری را برای این عمل به تو بگویم؟ برکت در مال، جان زندگی و اموال را که خودت دیدهای در کربلا هست، میخواهی یک چیز اضافهتر به تو بگویم؟
عرضه داشت: آقا بفرمائید.
حضرت فرمودند: کسی که کربلا برود، خداوند ثواب یک حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص) به او میدهد.
آن فرد تعجب کرد.
حضرت با دیدن تعجب آن فرد فرمودند: دو حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).
فرد باز هم تعجب کرد.
این روال (تعجب فرد و افزودن ثواب توسط حضرت) ادامه یافت تا رسید به ثواب سی حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).
این سفر فرق میکند. قدمهایش یکجور، مسیرش یکجور، آدابش یکجور، خود زیارتش یکجور.
اصلا حسین جنس غماش فرق میکند
این راه عشق، پیچ و خماش فرق میکند
این مسیر چیست که اینهمه ثواب برای آن گفتهاند؟ سؤال من این است، در این مسیر چه اتفاقی رقم میخورد که اهل بیت (ع) اینقدر برای این سفر ارزش قائل شدهاند؟ یک چیز در سفر کربلا بوده که اهل بیت (ع) اینقدر بر این سفر تأکیر کردهاند. اینقدر ثوابهای نجومی دادهاند. آدم عاقل برای یک چیز کمارزش ثواب نجومی نمیگوید. درست است؟ یک چیزی باید باشد که قطعا آثاری داشته باشد که این آثار ارزش آن را داشته باشد که اینقدر برای آن هزینه کنیم.
حال این یک روایت بود.
یک بابی را مرحوم ابن قولویه قمی (ره) در کتاب کامل الزیارت باز کرده است ده تا روایت آورده است که ما یکی از آنها را خواندیم که ثواب سی حج بود. یک جای دیگر آمده است بیست حج، جای دیگر آمده است پنجاه حج. پس بستگی به شخص دارد. این مختلف بودن آمار، نشان از ظرفیتهای مختلف افراد دارد. یکی ممکن است برود کربلا و برای او یک حج بنویسند، یکی ممکن است جوری قدم بردارد و خود را در مسیرآماده کند که برای او بیست حج بنویسند، یکی را تا سی حج هم میتوان برای او نوشت، یکی هم بالاتر تا پنجاه حج.
این هم نکته بعد. یعنی ما بسته به آمادگی خودمان بهره میبریم. امام حسین (ع) بخلی ندارند.
در همین باب اگر نگاه کنیم آداب را گفته است. یکسری آداب را گفتهاند که کسی کربلا میرود اینها را داشته باشد. برای این فرد آمده است که ثواب هزار حج و هزار عمره دارد و اگر برای این آدم شقاوت هم نوشته شده باشد با این زیارت به سعادت میرسد. چه آدمی؟ کسی که زائر باشد، به حق حضرت عارف باشد، با تکبر راه نرود.
جالب است، بعضیها را میبینی به این سفر آمدهاند و فخر هم میفروشند. من سه سؤال را در پایان عرایضم مطرح میکنم که الآن به یکی از آنها اشاره میکنم. مثلا طرف آمده است اینجا، رو میکند به آن دوست عراقی، بهجای این که خداقوت بگوید، تشکر کند، بگوید چه خوب میزبانی کردید، انشاءالله ما مهمانهای خوبی باشیم و عوض این که نمک امام رضا (ع) که بیاورد و تقدیم کند، نق هم میزند که این چه وضعی است که شما نمیتوانید آن را جمع کنید، چه وضعی است که شما نمیتوانید به نظافت رسیدگی کنید، اینجا را شلوغ کردهاید و نمیتوانید آن را اداره کنید؟ بهجای اینکه بگوید انشاءالله تشریف بیاورید ایران و در مشهد زحمات شما را جبران کنیم، نق هم میزند.
در ورودی حرم امیرالمؤمنین (ع) داشتم وارد میشدم، دیدم یک جوان سر همین قضایا شروع به کلکل کردن با خادم ورودی حرم کرد. هر چقدر هم به او گفتم که عزیز من، الآن وقت بحث کردن و مطرح کردن این مسائل نیست، قبول نمیکرد. من هم که دیدم دنباله ماجرا را رها نمیکند گفتم هر چه بادا باد و به او گفتم: همین دوست عراقی وقتی به ایران میاید شما یک لیوان آب به دست او میدهی؟ یک موکب در ایران و در شهر خودت زدی که اینها بیایند؟ به قم و مشهد که میآیند ما چقدر از آنها پذیرایی میکنیم؟
اما اینها از تمام جان و دلشان برای ما مایه گذاشتند.
این خیلی مهم است که آدم در این مسیر با استکبار راه نرود، عارف باشد، این شئون را رعایت کند، خودش را به یک ترازی برساند، برای او ثواب هزار حج و هزار عمره مینویسند. آنوقت ثوابها نجومی میشود.
پس خواهش میکنم روی این سؤال تأمل و فکر کنید. ثواب قدمها نجومی است، حالا اگر فکرها هم چاشنی شود چه میشود!
انشاءالله شب که به استراحتگاه میرسید و سحر حرکت میکنید، یک فرصت بیبدیل است برای نماز شب خواندن. ما در همین گروه قبلی که سحر همراه آنها حرکت میکردیم گفتیم که حالا بماند چقدر ثواب دارد این نماز شب که علامه طباطبائی (ره) فرمودند من آن زمان که آمدم در نجف طلبه شوم استادم مرحوم علامه قاضی (ره) را دیدم و ایشان به من فرمودند: آقا سید محمدحسین! دنیا میخواهی نماز شب، آخرت میخواهی نماز شب.
بعد ما گاهی اوقات فکر میکنیم که نماز شب مثلا هفتصد ساعت طول میکشد و فرصت نمیکنیم آن را بخوانیم. لذا در اینجا حداقل یک مسئله شرعی هم یاد بگیریم. نماز شب چند رکعت است؟ یازده رکعت. چهار تا دو رکعت به نیت نافله شب، دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت به نیت نماز وتر.
حالا من اصلا حال ندارم و میخواهم فقط دو رکعت بخوانم که خداوند آن شب، مرا جزء غافلان ننویسد. اینقدر هم اهل بیت (ع) کوچه دادهاند که کسی محروم نشود! و اینقدر هم ما انسانهای بزرگواری هستیم که سعی میکنیم به نماز شب کوچه ندهیم! بماند! آنها اینقدر تلاش کردند که شما به یک نحوی نماز شب بخوانی، گفتند دو رکعت هم خواند قبول است. دو رکعت خواند، همین قدر که گفت خدایا من غافل نبودم قبول است. اصلا نماز خواست بخواند، قبول. اصلا رو به قبله هم نبود ایرادی ندارد. فقط وضو داشته باشد. رو به قبله هم نبود ایرادی ندارد. سر سجاده هم نبود ایرادی ندارد. بخواند.
باز هم ما اینقدر انسانهای بزرگواری هستیم میگوئیم: خدایا! حالا صبر کن، با شما تماس میگیریم انشاءالله.
دیدهاید؟ میخواهیم با کسی صحبت نکنیم و او را از سر باز کنیم میگوئیم حالا شما شمارهات را بده، بعدا با شما تماس میگیریم.
باز هم گفتند ایرادی ندارد. شما نمیتوانید بخوانید، آن را کم کنید. دو رکعت بخوانید، حمد را بخوانید سوره را هم نخوانید، قبول است.
و ما باز هم میگوئیم: خدایا! حالا… تماس میگیرم با شما.
جوانی میگذرد، میانسالی میگذرد، همینطور عمر میگذرد، ناگهان به خود آمده و میبینیم ما حتی یک نماز شب هم نخواندیم. اینقدر شبها گذشت…
شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟
قلبم به گناه کرده عادت، چه کنم؟
گویند کریم است و گنه میبخشد
او بخشد اگر، من از خجالت چه کنم؟
این عمر، این شبهای بلند فصل پائیز و زمستان میگذرد، ما میبینیم که دست به سیاه و سفید میزنیم، دست به نماز شب نمیزنیم. این مسیر یکی از فرصتهای بیبدیلی است که میتوان کرد که میشود نماز شب هم خواند.
حالا اینجا دو رکعت نماز شب قضا میخوانیم.
روایت دارد اگر کسی قضای نماز شبی که از او فوت شده را بخواند، خداوند به او مباهات کرده و به فرشتگانش رو کرده و میفرماید: ببینید! این نماز را بر او واجب نکرده بودم، اما دارد قضای آن را میخواند!
(خواندن نماز توسط حاجآقا علوی)
(اتمام نماز)
چند دقیقه شد؟
-چهل ثانیه.
چهل ثانیه… چقدر شبها گذشته و ما را جزء غافلان نوشتهاند؟ خدا، پیامبرانش، فرشتگان الهی، همه از عرض صدا زدند تو را به خدا بیا! گفتیم: حالا تماس میگیریم با شما!
یکی از کارهایی که در مسیر نجف-کربلا میتوان انجام داد همین است. سحر که دارید قدم میزنید به سمت سیدالشهداء (ع)، یک نماز شب بخوانید. نماز شب ادا را که بخوانید، فرصت میشود نماز شب قضا هم بخوانید.
این یک مطلب.
در مسیر خودتان را نورانی کنید. یکی از کارهایی که در این سفر میتوان انجام داد این است که آدم با “ذکر” خودش را نورانی کند. آنوقت نورانی که شد، افکار نورانی هم به سراغ او میآیند.
سه سؤال را من در اینجا مطرح میکنم، شما هم آنها را یادداشت کنید. از این دست سؤالات و از این دست افکار را سعی کنید در این سفر در گروه خودتان همفکری کرده و به پاسخ برسید. یعنی وقتی رسیدیم کربلا، بیست سی صفحه مطلب فکر شدۀ درست درمان داشته باشیم محضر سیدالشهداء (ع) تقدیم کنیم و بگوئیم: آقاجان! این ثمره کار کاروان دانشجوئی ما بود.
در این مسیر که قدم میزنیم، آدم حس میکند چقدر برای امام حسین (ع) کم کار کرده است. آنوقت دوست دارد برای امام حسین (ع)یک کاری انجام دهد دیگر! حال، چه کار کنیم؟ نماز شب میخوانی، خدا خیرت دهد، اما به درد خودت میخورد، برای خودت و نورانیت خودت میخوانی. نورانی شدی عالمی را هم نورانی خواهی کرد، حالا چگونه میخواهی نورانی کنی؟
سه سؤال را اینجا طرح میکنیم:
- اگر در این مسیر نجف-کربلا یا در حرم سیدالشهداء (ع) دیدید یک عزیز ایرانی دارد با یک عزیز عراقی بر سر همان مسائلی که پیشتر مطرح کردیم دعوا میکند، شما چه میکنید؟ حالا ممکن است این فرد غافل باشد و ممکن هم هست عامدانه این کارها را انجام دهد. قبلا هم عرض کردیم، در این مسیر شیاطین جن و انس برنامه دارند. اربعین را یا باید حذف کنند، که نمیتوانند. یا باید آن را خراب و تحریف کنند. وقتی میبینند این اربعین دارد عامل وفاق ملتها شده و این دو ملت را به هم میرساند، میزنند آن را خراب میکنند، به هر نحوی که بتوانند. اگر دیدیم در مسیر نجف-کربلا این اتفاق دارد رقم میخورد، چه کار باید کنیم؟ یک کاروان دانشجوئی قاعدتا نباید بیتفاوت رد شود. پیشنهاد شما چیست؟
- اگر در موکبی توقف کردید و به شما گفتند این خانم استاد فلان دانشکده فلان دانشکده غربی است مثلا، و آمده است اینجا یک سفر اربعین را ببیند. در یک موکبی توقف کردید و دیدید یک فردی هست که جزء فرهیختگان و نخبگان کشوری دیگر هست که ای بسا مسلمان هم نباشد و ای بسا سفر اول اربعین آن فرد هم باشد. شما چه توشهای به او خواهید داد؟ به او چه خواهید گفت؟
- شما وقتی که از کربلا برگردید، هزار قافله دلی که به شما التماس دعا گفتهاند به دیدار شما میآیند و منتظرند از دو لب شما سفر کربلا را بشنوند. در آن لحظه برای آنان چه خواهید گفت؟ اصلا در آن لحظه حالت چهره شما چگونه خواهد بود؟ آیا از شلوغی و مثلا کم بودن غذا و گرم بودن نوشابه میگوئید تا همان جا نصف جمعیت متفرق شوند؟ آیا از شلوغی نجف و کربلا میگوئید و توصیه میکنید ایام دیگر بروند تا بتوانند داخل حرم شده و زیارت کنند؟ (به گوینده این حرفهای دلسردکننده) میگوئیم دمت گرم! اینهمه اهل بیت (ع) بر زیارت سیدالشهداء (ع) تأکید کردهاند. اینهمه امام حسن عسکری (ع) بر زیارت اربعین تأکید کرده و آن را نماد دانستهاند و با وجود اینکه میدانستند شلوغ میشود و کنار ضریح برای همه جا نمیشود باز هم امر به آمدن کردهاند. پس ظاهرا منظور از این سفر چیز دیگری بوده! نه فقط رسیدن به ضریح! لذا همه که بیایند، نام همه را مینویسند. نمیگویند فلانی توانست کنار ضریح بیاید یا نه! اما ما به جای اینکه دعوت کنیم، گاهی اوقات ناخواسته حرفی میزنیم و عدهای را بهجای اینکه دعوت کنیم به این مسیر، آنان را دلسرد میکنیم. یکوقت میگوئیم اینقدر مرز شلوغ بود و در آنجا “علاف” شدیم (و روی کلمه علاف هم تأکید میکنیم)، در حالی که میتوانیم اینقدر فضا جالب بود و اینقدر عاشقان امام حسین (ع) زیاد بودند که دیدنی بود. جا نمانید از قافله عشاق! لب مرز هم که آنقدر شلوغ بود لذت بردیم و گفتیم همین که ما را حساب کردند بس است. به ما گفتند شلوغ است، گفتیم ایرادی ندارد، تا لب مرز میآییم، گفتند برگردید، برمیگردیم. همین که امام حسین (ع) ما را ببیند کافی است. وقتی اینجور میگوئیم، یک تعداد میآیند اما وقتی آنجور میگوئیم یک تعداد میریزند. حال، سؤال این است: اگر بخواهید سفر کربلای خود را برای خانواده و دوستانتان تعریف کنید، چه میگوئید؟ واژهها را از الآن در مسیر انتخاب کنید، بهترین واژهها، قشنگترین واژهها. شکوه مسیر را ببینید و در خود بریزید و آن در قالب واژه بیرون بریزید. آنجا چه باید بگوئیم؟ به چشمان مشتاقی که برای دیدن ما که زیارت اربعین رفتهایم چه بگوئیم خوب است؟
از کارهای خوبی که در مسیر میتوان انجام داد، یکی فکر است و یکی هم این که آدم برای خودش بهانه روضه جور کند… و بهانه توسل…
سخنرانی 10
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
بیائید یک سفری کنیم در همین حوالی، سال 61 هجری قمری. چهار هزار فرشته خداوند آمدند در کربلا که از سیدالشهداء (ع) اذن بگیرند. برای چه؟ برای اینکه در رکاب سیدالشهداء (ع) جزء یاران ایشان حساب شوند. اما تعبیر این است:
فَلَم یُؤذَن لَهُم فِی القِتال.
امام حسین (ع) آنها را نپذیرفت. به آنها اذن نداد.
یک نکته قشنک که از حرفهای مگوی این سرزمین است این است که امام حسین (ع) به خیلیها اجازه نداد، به خیلیها اذن نداد. الآن که فصل اربعین است، سیدالشهداء (ع) یک بار عام دادهاند و همه را به کربلای خود دعوت کردهاند. سفره را پهن کرده و همه را صدا زده است. خوش به حل کسی که در این فرصتی که سیدالشهداء (ع) همه را صدا زده، بار عام داده، یک فرصت دیگری از امام حسیناش بخواهد تا بعد از این سفر هم امام حسیناش را تنها نگذارد. بهعبارت بهتر امام حسین (ع) به او اجازه بدهد برایش کار کند و الّا چشم بر هم بزنیم این سفر تمام میشود، عمر سفر کربلا کوتاه است. انشاءالله بتوانیم در این مسیر بهترین رزقها را بخواهیم.
سخنرانی 11
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
وجود نازنین امام صادق (ع) از یکی از کسانی که زائر این مسیر نورانی بود پرسیدند که: برای چه آمدهای کربلا؟
جواب داد: آمدهام زیارت امام حسین (ع).
پرسیدند: فقط آمدهای زیارت کنی؟ یا حاجتی داشتی؟
گفت: نه آقاجان! دلم تنگ شده بود، آمدم کربلا را ببینم. دلتنگ کربلا بودم، آمدم حرم جد غریب شما اباعبدالله الحسین (ع) زیارت کنم، نماز بخوانم، سلام بدهم، برگردم سمت خانواده خودم.
حضرت پرسیدند: در این زیارت چه میبینی؟
تو که میروی کربلا، چه چیزی دستگیرت میشود در این مسیر نورانی؟
چواب داد: در این سفر، در این زیارت کربلا برکت میبینم، در زندگیام، در مالم، در فرزندانم.
فدای امام حسین (ع) شوم که یک باب برکتی باز کرده است برای همه وجود ما که از همان زمان که قدم گذاشتیم، این رحمت واسعه خداوند در حق ما دارد نگاه ویژه میاندازد.
و خوش به حال شما که سه روز زیر نگاه مستقیم سیدالشهداء (ع) هستید و خوش به سعادت موکبداران عزیز عراقی که به ما دارند یاد میدهند شیوه خادمی را. در راه ایستادهاند، من خیلی از آنها را دیدهام در این سالها، پانصد کیلومتر پای پیاده از بصره میآید، ای چه بسا در حرم هم نرود، همین جا میایستد پای من و شما را ماساژ میدهد، آب دست من و شما میدهد، میداند با اماماش در همین جاده نجف-کربلا هم میشود عشق کرد، صفا کرد، با همین امام (ع) در راه هم میشود سخن گفت.
این چند جمله را گفت. گفت آقا، خلاصه من که میآیم به کربلا، امام حسین (ع) من را نگاه میکند.
حضرت فرمودند: میخواهی به تو یک چیز اضافهتر هم بگویم؟ اینها که گفتی درست، میخواهی بیشتر بدانی؟
گفت: آقا بفرمائید.
فرمودند: کسی برود کربلا، خداوند برای او ثواب یک حج مینویسد. چه حجی؟ یک حج مقبول، (ممکن است حج برویم، حجمان قبول نباشد)، یک حج پاک، آن هم حجی که با پیغمبر (ص) است.
تعبیر روایت این است، میفرماید تعجب کرد! آقا چطور ممکن است؟ چه چیزی در این داستان کربلا هست که اینقدر فضیلت برای آن مینویسند؟
حضرت ادامه دادند: بلکه دو حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص).
آقا شیخ جعفر شوشتری در مقدمه کتاب خصائص الحسینیه (که بخوانید این کتاب را، از آن کتابهای عجیبی است که آدم تا سفر بعدی اربعین این کتاب و کتاب کامل الزیارات را بخرد و برای اربعین سال بعد از همین الآن که مزهاش زیر زبانش هست آماده شود خیلی ارزشمند است) میفرماید که آخر عمرت چه کار کردی؟ میگوید کارهای زیادی انجام دادم. یک محاسبه نفس میکند. بعد خودش میآید به تعبیر امروزیها زیرآب اعمال خودش را میزند، میگوید فلان کار را که انجام دادی خالص نبود، فلان کار را که انجام دادی در آن ریا بود، فلان کار را که کردی نیتات خالص نبود و به همین ترتیب. اما وقتی به زیارت امام حسین (ع) و داستان کربلا میرسد میبیند که نه، این قصه قصۀ عجیبی است. چرا؟ چون ثوابهای آن ثوابهای من نیست. کسی برود کربلا ثواباش ثواب یک حج است همراه با پیغمبر (ص) است، آن هم حج مقبول.
روایت ادامه دارد. تا اینجا میگوید که آن فرد مدام تعجب میکرد و حضرت (ع) هم مدام به ثواب این زیارت اضافه میکردند و تا سی حج مقبول پاک همراه با پیغمبر (ص) رسید.
ابن قولویه قمی (ره) در کتاب کامل الزیارات ده روایت را در فصل شصتم این کتاب میآورد در مورد اینکه زیارت امام حسین (ع) چند حج است؟ حضرات معصومین (ع) به بعضیها فرمودند بیست حج، به بعضیها فرمودند سی حج، به بعضیها فرمودند پنجاه حج است. علت تفاوت این ارقام برمیگردد به خود آن کسی که پرسیده است. منی که ظرفیتام کم است، گفتهاند یک حج. آن کسی که ظرفیتاش را دارد، در راه خودش را آماده کرده است، یک تسبیح تربت دست گرفته است و در راه نجف-کربلا خودش را آمادهتر میکند، بیست حج. آن کسی که در راه با خودش روضه هم میخواند مثلا، ظرفیت بیشتری دارد، کارهایش را هم کرده است، نماز و روزههایش را انجام داد، حقالناس گردنش نیست، این پنجاه حج.
انشاءالله این مسیر از آن مسیرهایی است که، وعده ما انشاءالله سر پل صراط، آن جا خواهیم گفت که یادش به خیر، آن سه روز یک سرمایهای بود در کفه ترازوی اعمال ما. در آن سه روز پیادهروی نجف تا کربلا امام حسین (ع) ما را خرید.
انشاءالله این ثواب را بتوانیم حفظ کنیم. انشاءالله تا سال بعد بتونیم یک فکری کرده و ما هم یک کمکی به این جریان اربعین بدهیم.
گر چه دوریم به یاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نبُوَد در سفر روحانی
سخنرانی 12
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
من و این روضهها، الحمدلله
من و این گریهها، الحمدلله
رسد روزی که در سجده بگویم
رسیدم کربلا، الحمدلله
خدا را صد هزار مرتبه شکر که به ما توفیق داد، میهمان سفره اباعبدالله الحسین (ع) باشیم در سرزمین کربلای اباعبدالله (ع)، که از آرزوهای بزرگ انبیاء و اولیاء الهی این است که زئر این سرزمین باشند.
یکی از سؤالاتی که میخواهم در این فرصت بهعنوان یک سرفصل دیگر عرض کنم و در این مجال شما را دعوت کنم که در این فرصت تشرف به کربلا و حرم سیدالشهداء (ع) به آن فکر کنید این است که:
اساسا امام حسین (ع) در کجای دین ما قرار دارد؟ در زیارت کجای این منظومه قرار میگیرد؟ چه نسبتی با زندگی ما دارد؟
این مطلبی است که جا دارد ما در هر سفر به آن فکر کنیم. یک پیشنهاد هم در راه برای چند گروهی که با آنها همراه شدیم عرض کردم، که ما نیاز داریم یک سایت، یک برنامه کاربردی داشته باشیم، این فهرست موضوعاتی که در هر سفر بسته به زمان و به فراخور موضوعات گفته میشود در آن بیاید و در سفرهای بعد که خواستیم برگردیم و بگوئیم روی فلان موضوع هم فکر و تأمل کنید، این فهرست در دسترس باشد. سفر تمام شد بگوئیم الحمدلله سفر تمام شد، اما آن عقبههای محتوائی بحث ما همچنان هست و قابل مراجعه است و دیگران هم میتوانند از این فضا استفاده کنند. یعنی این مباحث فقط در چهاردیواری خودمان نمانده است. این ادبیات و این گفتمان عاشورا، که باید گفتمان شود و باید در عالم فراگیر شود، که اگر شود مقدمهساز ظهور میشود، این اتفاق راحتتر و سریعتر صورت میگیرد.
زیارت کجای دین ما است؟ و چرا اینقدر به زیارت تأکید شده است؟ چه چیزی در این زیارت است؟
در اینجا یکی از این روایات را محضر شما خواهم خواند.
چرا هر روز سلام بر امام حسین (ع) وارد شده است؟ چه چیزی در این سلام نهفته است؟ چه چیزی در این زیارت هست که “باید” هر روز سلام دهیم، “باید” هر روز زیارت کنیم و این “باید” خیلی مهم است. این حرف دلی من نیست، که بگوئید این آقا الآن در کربلا حضور دارد و یکمقدار جوگیر است و میگوید “باید”! صحبت از جوگیری نیست! صحبت از یک فریضه است.
از شما پرسیدند چرا آمدی کربلا؟ بگوئید وظیفه بود، باید میآمدم. نمیآمدم عاق پیغمبر (ع) میشدم. روایت دارد. آمدهام که عاق پیغمبر (ص) نشوم. این ادبیات خیلی فایده دارد. یک تواضعی برای آدم ایجاد میکند. “(با کنایه) ما خیلی باکلاس بودیم، آمدیم کربلا زیارت کردیم”. نه آقاجان! وظیفه بود. باید میآمدیم. آمار آن را هم در روایات گفتهاند، که فرد غنی در سال چند بار بیاید؟ فقیر چند بار بیاید؟ بیاید چطور میشود؟
ما بیشتر روایات “چطور میشود؟” را میخوانیم. اگر بیاید کربلا چه میشود؟ چه برکاتی دارد؟ این شوق ایجاد میکند. این خیلی خوب است. این را خواندهایم، باز هم میخوانیم و باز هم بخوانید اینها را. اما، آن سمتاش را هم ببینید. ما در منظومه روایاتمان از نیامدنهای به کربلا داریم! اهلبیت گله کردهاند. یک خوف ایجاد میکند. فقط رجای آن (زیارت سیدالشهداء علیهالسلام) را نبینیم. این خوف و رجا هر دو باید باشد تا بال پرواز شود. با یک بال نمیتوان پرواز کرد. فقط نمیتوان رجای آن را دید که “خب، بروید کربلا چه میشود؟ این آثار را دارد”. نروید کربلا چه میشود؟ این هم در روایات آمده است. حالا اربعین که دیگر بحث مجزای خودش را دارد و اصلا علامت مؤمن و شیعه است. اربعین را باید بیائیم. این کتاب کاملالزیارات را در من در این پنج کاروانی که در مسیر سعی کردیم خدمت برسیم، اکثرا معرفی کردم. کتاب کاملالزیارات را اگر دارید و تا به حال قدر آن را نمیدانستید، خاکاش را بگیرید و بگذارید در دستور کار و یک سال تا اربعین کار کنید. نگذارید تازه دو روز مانده به سفر، ساک را که میبندید بگوئید “خب این کاملالزیارات را هم بعدا میخوانیم انشاءالله”. نه! این کتاب بیاید در دستور کار شما، روی میز کار شما، کنار دستتان. کتابی است خواندنی. کاملالزیارات. کنابی که از امسال تهیه بفرمائید. بخرید، بخوانید و بخورید! این سه کار را بزرگواران روی برخی کتابها میتوانند انجام دهند: 1) بخرید 2) بخوانید 3) حاشیه بزنید، نگات مرتبطاش را استخراج کنید و بخورید به تعبیری.
فقط یک روایت را عرض کنم ببینید زیارت در منظومه ادبیات دینی کجاست؟ حال، عرض کردیم که زیارت اربعین که اصلا یک فصلی دارد برای خودش. علامت مؤمن است، میعادگاه است، باید بیایند، باید این جادهها شلوغ شود، امام عسکری (ع) این را فرمودهاند. حالا چرا امام عسکری (ع) که آخرین امام پیش از عصر غیبت هستند این را فرمودهاند؟ اینها یک قصههایی دارد که در جای خود باید بحث شود.
فردی به محضر وجود نازنین حضرت امام صادق (ع) رسید. حضرت فرمودند: تزر قبر الحسین علیهالسلام فی کل یوم؟ هر روز میروی کربلا و هر روز امام خود را زیارت میکنی یا نه؟ راوی: قلت لا. نه آقاجان.
حالا شما خود را جای امام صادق (ع) قرار دهید. هر روز به محضر امام خود میروی؟ هر روز مشرف میشوی؟ هر روز سلام میدهی؟ هر روز امام حسین (ع) را زیارت میکنی؟
میگوید نه.
حالا ما اگر باشیم چه میگوئیم؟ میگوئیم خب سعی کن زیارت کنی دیگر!
حالا تعبیر حضرت را ببینید:
قال ما اجفاکم! چقدر شما جفاکار هستید!
آقاجان! امام صادق (ع)! حالا اگر صلاح میدانید یک مقدار نرمتر! “ما أجفاکم” خیلی تعبیر سنگینی است. چقدر شما جفاکارید! که مرحوم ابن قولویه قمی در این کتاب ده روایت را در یک باب میآورد با همین عنوان: ما یکره من الجفاء لزیارت قبر الحسین (ع).
بعد حالا حضرت امام صادق (ع) ادامه دادند: أتزره فی کل جمعه؟ هر هفته چه؟ حالا هر روز نشد، هر هفته چه؟
راوی: عرض کردم نه آقاجان.
حضرت فرمودند: فتزوره فی کل شهر؟ هر ماه چه؟
راوی: نه آقاجان. قلت لا.
حضرت فرمودند: فتزوره فی کل سنه؟ هر سال چه؟ سالی یکبار میروی کربلا؟
راوی: قلت قد یکون ذلک. هی! سالی یکبار پیش میآید!
حضرت فرمودند: چقدر شماها نسبت به امام حسین (ع) جفاکار هستید!
امام حسین (ع) آن حقیقتی است که باید هر روز محضر او مشرف شد. امام حسین (ع) آن حقیقتی است در دین که باید نو به نو و تازه به تازه او را دید. هر روز از حسین (ع) باید سخن گفت. هر روز باید به راه او، به سمت او و به سوی او حرکت کرد. این امام حسین (ع) و این ادبیات را اهلبیت (ع) از ما خواستهاند.
این عبارت را بنویسید، قاب کنید و جلوی چشمانتان در اتاق کارتان بزنید:
حضرت امام صادق (ع): ما أجفاکم بالحسین (ع)!
این روایت کوتاه را نشنیدهایم! نیم خط! ما أجفاکم بالحسین. چقدر شماها جفاکارید! امامتان را باید هر روز زیارت کنید.
لذا، این نگاه که ما بدانیم که یک وظیفهای بوده که به کربلا بیائیم خیلی نگاه متواضعانهتر و خاکسارانهتری در زیارت برای ما ایجاد میکند. از آن طرف خیلی توقعات را برای من زائر بالاتر میبرد: من آمدهام کربلا ظاهرا باید یک کاری انجام دهم! یک چیزی در این آستان اهل بیت میخواستهاند! بیائیدکربلا! هی بیائیم چه شود؟ چه چیزی هست در این کربلا؟ چه چیزی هست در امام حسین (ع)؟
آن سؤال اول که عرض کردم، تازه خودش را اینجا نشان یدهد!
امام حسین (ع) کجای دین ما قرار دارد؟ که باید از حسین (ع) بگوئیم! چرا گفتمان انسان 250 ساله یعنی همه حضرات معصومین (ع) از حسیم (ع) بوده است؟ چرا امام باقر (ع)، امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بهجای این که بیایند بگویند خب، در ذکرهایتان، در شورهایتان از اسامی ما و اسامی دیگر بگوئید، از حسین (ع) گفتهاند؟ حسین (ع) حسین (ع) بگوئید! امام باقر (ع) راضیتر است تا از او بگوئید، امام ضادق (ع) راضیتر است تا از او بگوئید، امام کاظم (ع) راضیتر است تا از او بگوئید، امام رضا (ع) راضیتر است تا از او بگوئید. از حسین (ع) بگوئید. تقاضا میکنم روی این موضوع فکر کنید.
بحثی که من چند سفری است متعدد دارم عرض میکنم که باید ما در این عرصه جدیتر کار کنیم، مشخصا بهدست میآید که جوگیرانه نبوده که چون اربعین بوده، چون عرفه بوده، چون نیمهشعبان بوده! نه! دوازده ماه سال باید از امام حسین (ع) بگوئیم. از امسال که تمام شد همه خواهران بزرگوار، همه زوار، خصوصا کادر، باید برای امام حسینشان کار کنند. تا نیمهشعبان، تا عرفه تا اربعین. باید! فریضه است از حسین (ع) گفتن!
ما أجفاکم بالحسین (ع)!
در حرم امام حسین (ع) بگوئیم آقاجان! ببخشید! ما خیلی جفا کردیم در حق شما.
آدم باید از اماماش بگوید، باید از کربلا بگوید، باید به سمت کربلا حرکت کند.
سخنرانی 13
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
به احترام افرادی که سفر اولی هستند و به احترام افرادی که همیشه خودشان را سفر اولی میدانند چند جملهای را برای تشرف اول ایشان عرض میکنم.
ابتدا از کدام آستان آغاز کنیم؟ از حرم سیدالشهداء (ع) یا از حرم حضرت عباس (ع)؟
مشهور این است که ما از حرم حضرت عباس (ع) شروع کنیم که باب ورود به کربلا هستند و درست هم همین است که ایشان باب سیدالشهداء (ع) هستند، اما در بحث آداب زیارت در کتب زیارتی که نگاه کنیم حضرات معصومین (ع) وقتی که کربلا مشرف میشدند قبل از هر کاری محضر سیدالشهداء (ع) مشرف میشدند، بعد میآمدند پائین پای سیدالشهداء (ع) حضرت علیاکبر (ع) را زیارت میکردند، بعد میآمدند پائین پای حضرت علیاکبر (ع) و شهداء (ع) را زیارت میکردند و بعد سه تا نماز دو رکعتی میخواندند و تقدیم این سه محضر میکردند، بعد میرفتند کنار علقمه و زیارت حضرت اباالفضلالعباس (ع) را انجام میدادند. این مطلب اول، برای بحث تقدم و تأخر.
مطلب بعدی که در مورد اربعین جا دارد اینجا عرض کنیم، این است که در اربعین یکی از سؤالهائی که پرسیده میشود این است که خب حرم خیلی شلوغ هست، خیلی کمتر ما توفیق حضور در کنار ضریح سیدالشهداء (ع) را خواهیم داشت. چه کنیم؟ من خودم را با این تعبیر دلخوش میکنم که وجود نازنین سیدالشهداء (ع) وارد کربلا که شدند، روز دوم محرم، بلافاصله صاحبان این سرزمین را صدا زدند، فرمودند این سرزمین صاحبانی دارد یا نه؟ گفتند بله، یک تعداد از قبیله بنیاسد هستند که صاحبان و وارثان این سرزمین هستند. امام (ع) آنها را صدا زدند، با آنها صحبت کردند و این سرزمین را از آنها خریدند. به بهای شصت هزار درهم سرزمین کربلا را خریدند و فرمودند من این کار را انجام دادم، فقط یک مطلبی را یادتان باشد! یک شرطی گذاشتند! فرمودند: بعد از شهادت من حسین (ع)، یک جماعتی به عشق زیارت من خواهند آمد. اینها تا سه روز مهمان من حسین (ع) هستند. اینها را تا سه روز پذیرایی کنید.
زائران امام حسین (ع)! شما در سرزمینی پا گذاشتید که امام حسین (ع) قبل از به دنیا آمدن شماها این سرزمین را خریده و آب و جارو کرده تا امروز من و شما مهمان سفره امام حسین (ع) باشیم. مهمان، برای شما که اربعین را از نجف تا کربلا آمدهاید خیلی واضح است. مهمان یعنی آن که، وقتی شما در منزل یک عزیز عراقی مقیم شوید بگوئید “أنا ضیف لکم، من مهمان شما هستم”، او حاضر است همه وجود خودش را، همه سرمایه خودش را به پای شما بریزد. کم نمیگذارد. دیدهاید دیگر. حرم آقایی کنار ما است که او سید العرب و العجم است. همینجا که نشستهاید، بگوئید: آقاجان! اینجا خانه خود شماست، ما را در خانه خودتان دعوت کردهاید. أنا ضیف لکم! من مهمان شما هستم!
به ما یاد دادهاند که در اعمال هر روزمان، هر روزی متعلق به یکی از معصومین (ع) هست، بگوئیم: من مهمان شما هستم، من مستجیر به آستان شما هستم، من پناهنده به درگاه شما هستم. یک جور دیگر هم میتوان گفت. گفتهاند حرم سیدالشهداء (ع) فقط کنار ضریح نیست، چند فرسخ در چند فرسخ حرم حسین (ع) است. چرا؟ الآن این جائی که ما نشستهایم حرم امام (ع) است. چرا این حرف را زدهاند؟ یک حرفاش این بود که امام (ع) این سرزمین را خریده و جزء خانه حسین (ع) است، جزء سرزمین سیدالشهداء (ع) است که فرمود بعد از شهادت من زائران من برای زیارت به اینجا میآیند و از آنها پذیرائی کنید. این یک حرف است. یکجور دیگر هم میشود “روضه” خواند.
خبر دارم تنت غارت شد ای عشق!
ز نعل تازه هم صحبت شد ای عشق!
کنون مهر نمازم سینه توست
تمام پیکرت تربت شد ای عشق!
همینجاهائی که قدم میزنید، چه کردهاند با این پیکر، خدا میداند! امام سجاد (ع) وقتی آمد این پیکر را دفن کند، فرمود بنیاسد بوریا بیاورید.
اینجا حرم حسین (ع) است.
حرم حسین (ع) است.
لذا، اربعین و غیر اربعین ندارد. هر وقت از سال که وارد کربلا شدید، از همان دم دروازه کربلا شروع به خواندن روضه ورودیه کنید. بگوئید یک روزی این آقا آمد در این سرزمین و سؤال کرد نام این سرزمین چیست؟ هر کس یک چیزی گفت، اما انگار آقا دنبال حرف دیگری بود. تا اینکه یک نفر آمد و گفت: آقاجان! به اینجا کربلا هم میگویند! سیدالشهداء (ع) سرشان را به سمت کربلا بلند کردند و گفتند: أعوذ بالله منَ الکرب و البلاء. با خودتان روضه بخوانید در این سرزمین.
تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟
ما را نسیم نام تو دیوانه میکند
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
من بیوضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
وقتی هم خواستید بروید در این سرزمین قدم بزنید، با سیدالشهداء (ع) حرف بزنید بگوئید:
سر سفرهات مرا نشاندی حسین (ع)!
نمکات را به من چشاندی حسین (ع)!
چه کسانی سفر اولشان است؟ چه کسانی سفر اربعین اولشان است؟ بعضیها چند سفر آمدهاند، اربعین اولشان است. اربعین بار عام سیدالشهداء (ع) است. امام حسین (ع) همه را صدا زده است. همه را دعوت کرده است. خوش به حال کسی که در اینجا یکمقدار زرنگ باشد، بگوید: آقاجان! حالا که همه را دعوت کردهای، میخواهم آن زمانهای دیگر هم مرا صدا بزنی، برای کارهای خاصات هم مرا صدا بزنی. آن نگاههای ویژه، آن رزقهای ویژه، فأذن فی الدخول افضل ما أذنت لأحد من اولیائک، آن رزقها، آن اذن ورودها را من از شما میخواهم!
این طلیعه صحبت من برای آن کسانی بود که میخواهند در این آستان وارد شوند، در این سرزمین قدم بزنند، با امامشان حرف بزنند، در این سرزمینی که همهاش حرم حسین (ع) است. قدم بزنید، به یاد همه اصحاب. به آن کاروانی که الآن با هم مشرف شدیم عرض کردم، وقتی رسیدیم اول بابالقبله شلوغ است و دیگر نمیشود تا دم حرم برویم، عیب ندارد، اینجا دیگر وعده ما باشد، ولی وقتی میخواهید به سمت حرم بروید حس کنید که امام حسین (ع) آغوش باز کرده است برای شما، حس کنید دارد شما را صدا میزند، حس کنید همان امام حسین (ع) که آغوش باز کرد برای حر برای شما آغوش باز کرده. اصلا حر تعجب کرد یکدفعه. گفت: آقاجان! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود، میگفتم حسین (ع) فاطمه (س) اشتباه گرفتی مرا! من حر ام! من همان هستم که دل بچههای تو را لرزانده! من همان هستم که دل زینب (س) تو را لرزاند!
اینجا دنبال بهانه باشید برای روضه خواندن. در راه هم عرض کردیم، این مسیر مسیری است که آدم باید احساس حضور را در خودش ببیند، این حس حضور را که انشاءالله موضوع بحث فردای ما هست و چند محور را باید بحث کنیم، یکی اینکه بعد از اربعین چه اتفاقی باید رقم بخورد؟ آخرالزمان، اربعین چیست و چه اتفاقی بعد از اربعین باید رقم بخورد؟ که یک بخش از آن میشود موضوع نیمهشعبان ما، که من همینجا یک سرفصل بگویم برای خادمان بزرگوار، موضوع بحث نیمهشعبان ما هم بحث انتظار و اربعین و مهدویت را در خود خواهد داشت، موضوع بحث +اربعین هم که فردا شب خواهیم داشت هم امتداد همین عرایض بنده خواهد بود که ما بعد از اربعین چه باید کنیم؟ و جهان بعد از اربعین چه رخدادهائی را در خود خواهد دید؟ این موضوعی است که در جای خود باید به آن بپردازیم. در جلسه بعد از آن هم بخش دوم چهار قدم تا رستگاری را که موضوع و شعار این سفر ما است را با محوریت “رابطوا” و “اتقوا الله” آیه 200 آل عمران خواهیم گفت، به اضافه یکسری مطالب مفید مثل معرفی منابع، معرفی داستانها و رمانهایی که میتواند برای شما اگر در عرصه کارهای تربیتی و دانشآموزی و دانشجوئی میخواهید کار کنید، مثلا سرگروه حلقه صالحین هستید، در مسجد محلهتان میخواهید کار کنید، در دانشگاهتان میخواهید در یکی از تشکلها فعال باشید، مفید باشد. آن هم بحث مهمی است که اگر بگوئیم یکی از مهمترین مباحث کربلای ما هست، سخن گزافی نگفتهایم.
کارگاه خانم توسوس
خدا را شاکریم که در یک قسمت از کربلای سیدالشهداء (ع) هستیم. انشاءالله که آداب را از سیدالشهداء (ع) یاد بگیریم. یکی از مسائلی که در این سفرها، خصوصا در سفر اربعین زیاد میبینیم، بحث “وسواس” است. بحث وسواس، که گاهی اوقات مانع از آداب زیارت میشود، مانع از بعضی عبادتهای ما میشود، ترمز رشد ما است. آخر عرایضم یکسری حرفهای سنگینتری خواهم گفت، که این وسواس اصلا مقابل توحید است! فعلا سربسته از من داشته باشید، آخر کارگاه خودتان به این خواهید رسید.
وسواس، یک چیز خیلی عجیبی است. مباحث را سعی میکنیم یکمقدار با نمونه و مصداق بحث کنیم. مباحث، محوربندی و شاکلهمندی خود را دارد و باید با دقت دنبال شود.
طیفشناسی وسواس
ما دو حالت را در فضای عمومی عبادتهای خود میبینیم، که خلاف مسیر صراط مستقیم خودش است:
1) بیمبالاتی
2) وسواس
هر دوی اینها دو سر یک طیف است.
یک سمت آن میشود بیمبالاتی. مثلا میگویند: انشاءالله چیزی نیست، انشاءالله طوری نشده است، انشاءالله همینطور قبول است، سختاش نکنید.
این سمت داستان یک “بیمبالاتی” داریم و آن سمت هم یک “وسواس”.
گفتیم، یک طیف داریم که یک سمت آن “بیمبالاتی” است و سمت دیگر آن “وسواس”.
افراد وسواسی دائم میگویند: نشد! نشد!
فردی کنار یک فرد وسواسی نشسته بود، هی میخواست قامت بببندد و پشت سر هم میگفت: اَلّا… اَلّا! نشد! ال! نشد! این فرد کناری که آدم زرنگی هم بود و میخواست کمی سر به سر او بگذارد، بعد از دو سه بار که او (فرد وسواس) آمد قامت ببندد، اینبار تا آمد قامت ببندد، او گفت: نه! نشد! J
فرد وسواس هم گفت: فلان فلان شده! اینبار داشت میرفت که بشود دیگر! نگذاشتی که بشود! J
یا کسی که داشت نماز میخواند و روی “و لا الضالّین” یکمقدار وسواس داشت و هی میگفت: و لا الض، و لا الض، و لا الض… تا اینکه یکی از کنار گفت: مرض، مرض، مرض! J
این، میشود طیفشناسی وسواس.
انواع وسواس
وسواس، امتدادهای مختلفی در عرصه اجتماع دارد. عمدتا وسواس را در زمینه طهارت و نماز و… میبینیم.
اما ما مثلا در بحث کارهای فرهنگی هم وسواس را میبینیم. بعضیها که کلا بیبخار هستند. آنها که هیچ!
1) وسواس در دغدغه
بعضیها در کارهایشان وسواس در دغدغه دارند. این هم یک نوع وسواس است. این را هم جزء وسواس حساب میکنیم. مثلا میگوید که “الآن کدام کار لازم است امروز برای انقلاب اسلامی انجام دهیم؟”، میگوید بروم جزء فلان تشکل شوم. دو ماه بعد میبینی از روی رادار محو میشود، میگوی نه، این نشد! میرود دنبال تشکل بعدی. این کتاب را شروع میکند، آثار استاد فلانی بخوانم. شروع به خواندن میکند، دو ماه بعد میگوید نه، این نشد! میرود سراغ بعدی.
یعنی، ما گاهی اوقات بیدغدغه هستیم. این جمع حاضر و این جمعها عمدتا بیدغدغه نیستند، وسواس دغدغه دارند.
حال، چاره چیست؟ در کتاب “دعوا سر اولویت است” یک چارهجویی میشود و مکمل آن هم در کتاب “من لا یحضره المدیر (خودآموزی برای درمان بیماریهای تشکیلاتی)” هست که بحث بیماریهای تشکیلاتی را برای تشکلها گفته است.
2) وسواس در زیارت
همین الآن چند نمونه دم دست داریم. J
میآیند پیش خدام محترم و محترمه، میگویند: رفتیم حرم، نشد! میگوئیم: چه نشد؟ میگویند: نچسبید! میگوئیم: چی به چی نچسبید؟ میگوید: دلم راضی نشد.
الآن دقیقا چه اتفاقی باید میاُفتاد که دلش راضی شود؟ میبینی رفته دستاش به ضریح هم رسیده، باز هم میگوید دلم راضی نشد. ده دقیقه دستاش را چسبیده به ضریح نگه میدارد، اربعین هم که سیل جمعیت میآید، میخواهد برگردد دیگر نمیتواند برگردد. میگوید رفتیم به ضریح هم رسیدیم و زیارت هم کردیم و چندبار هم نشد و شد، آخر که خواستیم برگردیم آنقدر سیل جمعیت پشت سرمان بود که دیگر گفتیم یا امام رضا (ع)، شما بطلب! J
دیگر اینجا ما زیارتمان را انجام دادیم، دیگر واقعا شد! J
این هم یک نسخه که عرض کنم، در زیارتهائی که ما دیدیم یک زیارت مطلقه است در مفاتیح.
یادتان میآید در نجف گفتیم با اخلاص وسط مفاتیح را باز کنید؟ کجا میرسیدید؟ زیارت مطلقه حضرت امیرالمؤمنین (ع). حالا یکمقدار که برویم جلوتر میرسیم به زیارت مطلقه سیدالشهداء (ع).
اولین زیارت مطلقه سیدالشهداء (ع)، در مفاتیح هم هست، دو صفحه هم بیشتر نیت. میگوید وقتی که این دو صفحه را بخوانید، شد! نگوئید نشد! شد!
فقد تَمَّت زیارتک.
زیارت تو تمام شد.
من این تعبیر را در جای دیگری به این صورت ندیدهام:
خواستی در کربلا بمانی، بمان و خواستی برگردی، برگرد.
این هم یک وسواس در زیارت.
3) وسواس در امور مالی
این نوع وسواس را من ندیدهام و کاش این مدل هم پیدا میشد. اگر پیدا میشد خیلی خوب بود.
عمدتا وسواس در طهارت و چیزهای الکی که به جائی برنمیخورد وجود دارد!
ما ندیدهایم کسی بگوید: حاجآقا! من امسال خمسام را دادهام! نشد! یکبار دیگر! این هم خمس مجدد! J
این را ندیدهام! این مدل هم خوب است! اگر کسی میخواهد وسواس داشته باشد، بسم الله. این گوی و این هم میدان. J
وسواس در امور مالی نداریم. چرا نیست؟ این نشان میدهد که شیطان در آن جاهائی که خیلی کمهزینه و وقتگیر است وارد میشود!
مثلا طهارت! حالا وضو بگیرم. خیس شد؟ نشد؟ درست شد؟ نشد؟
آقا! شما یکبار به نیت قربت هم که شده نیت کنید بگوئید من امسال یخواهم سهبار خمس بدهم.
جانم به این وسواس! قشنگ پاکیزه میشود وجود شما. به طهارت نفس میرسید.
اینجا که میرسد دیگر آدمها میگویند: شد دیگر! با بحث پول و مال و اینها شوخی نکنید! شد دیگر!
وضو، چون بحث اسراف آب است، هر چه دلت میخواهد آب بریز، باز میگوئی نشد!
یا در غسل! خانه را آب برد! میگوید غسلام هنوز محل اشکال است. نکند هنوز دستم خشک باشد؟
علل وسواس
بحث بعدی، که میخواهم یکسری پیشنهادها هم از آن در این جلسه دربیاید، این است که گاهی بیمبالاتی یا وسواس ناشی از عدم آگاهی است.
در مسیر نجف – کربلا من منظرههای باشکوهی میدیدم. من سه نمونه را نوشتهام.
مثلا یک بزرگواری داشت با دستکش آب میداد! گفتم چقدر تمیز! بابا ته دقت! بابا نظافت! بابا پاکیزگی! خلاصه با همان دستکش داشت آب تعارف میکرد، آنوقت خودش که خسته میشد با همان پارچ آب میخورد! J
یکی از پیشنهادهایی که به ذهن میرسد این است که سال بعد اگر بشود در سازمان حج و زیارت یک دوره توانمندسازی برای این موکبها گذاشت خوب است. مثلا در سالهای اخیر با همین عزیزان عراقی صحبت میکردیم مثلا آنها میگفتند: چهجور بود؟ میگفتیم: خوب بود. آنها خودشان میگفتند: نه، خوب نیست. میگفتیم: چرا؟ میگفتند مثلا نظافت مشکل دارد. آنها خیلی دنبالاش هستند. مشتاق این هستند که کارشان رشد پیدا کند. منتها نمیدانند. به تعبیر طلبگی: مفهوما میدانند این چیز خوب است، اما مصداقا نمیدانند. شعارش را هم میدهند. منتها مفهوم یک چیز است، مصداق یک چیز دیگر!
صحنه دلخراشتری که من دیدم این بود که “دستی به جام باده و دستی به زلف یار”. دیدم یک بزرگواری یک دستاش یک پارچی بود، میخواست نوشیدنی تعارف کند، بعد نزدیکتر که شدم دیدم کنارش یک آفتابهای بود! J
گاهی اوقات، طرف عدم آگاهی دارد. مثلا یکی از بحثهائی که الآن خیلی رایج هست و میخواهم سؤال کنم از شما، این است:
الآن این بیرون شما با پاهای برهنه بروید در خاکها، نجس است؟ یا مثلا سرویس که میروید، پایتان خورد به زمین، این نجس است؟
خب تا یقین نداشته باشیم، نجس نیست.
حالا علت این که ما اینجا یک مقدار چندشمان میشود چیست؟ چون کثیف است.
کثیف بودن با نجس بودن متفاوت است. خب فرق کثیف بودن با نجس بودن در چیست؟ مثلا با کثیف میتوان نماز خواند با نجس نمیتوان.
هر نجسی کثیف است، ولی هر کثیفی نجس نیست. به عبارتی نجس زیرمجموعه کثیفی است، اما کثیفی زیرمجموعه نجاست نیست.
این یک نکته بسیار مهمی است. ببینید! ما گاهی اوقات عدم آگاهی داریم. طرف یک چیز را شنیده است، اما ناقص شنیده است.
یک نفر داشت وضو میگرفت، هی چند بار. یک بار، دو بار، سه بار. گفتم: چرا؟ گفت: آب قلیل است دیگر!
در صورتی که بحث آب قلیل برای تطهیر بود، نه وضو!
مجید! دلبندم! آن یک چیز دیگر بود!
شنیده مثلا، که یک چیزی بود که یکی نمیشد، دو بار، سه بار مثلا. اما آن رفع نجاست بود، نه وضو گرفتن!
پس جمله طلایی و کلیدی ما چه شد؟ گاهی بیمبالاتی و وسواس ناشی از عدم آگاهی است.
یک خاطره شیرین هم از حضرت امام (ره) عرض کنم. در بعضی جاها که آبهای کثیف جمع میشد، ممکن بود آب به لباس امام (ره) بپاشد. حاج عیسی خیلی احتیاط میکرد و میگفت من وضوی امام (ره) را قبول ندارم. وضوی ایشان درست نیست. آنوقت امام (ره) از وسط همان آب رد میشد و میرفت جلوی نماز جماعت، نماز هم میخواند، با طیب خاطر. J
یک داستان دیگر هم با یک واسطه از حضرت آقا نقل میکنم. اینکه، یکی از اعضاء این تیمهای حفاظت ایشان بسیار وسواسی بود. از پست که میرفت بیرون، مثلا میخواست سرویس برود، یک مدتی معطل میکرد. آقا هم خیلی در این بحثها داشتند که جزئیترین موارد را به من انتقال دهید. حال، گفتند آقا یک چنین موردی هست. آقا گفتند اینبار که رفت سرویس سریع به من خبر دهید. درست میکنم انشاءالله. درست میشود انشاءالله. به محض اینکه این فرد به سرویس رفت سریع به آقا خبر دادند، آقا سریع رفتند و پشت در دستشویی تند تند به در زدند و گفتند: فلانی! سریع بیا بیرون! آن بندهخدا هم به هرترتیبی بود بالأخره سریع قصه را ختم به خیر کرد و آمد بیرون. بعد در همان فضا آقا آب را باز کردند و آب ریختند و یک قسمت از عبا را در آن انداختند و بعد گفتند من دارم میروم نماز بخوانم، سریع بیا! و در همین فضا دیگر تمام شد! دیگر تمام شد! تمام قصهها خوابید!
سؤال اول: پیشنهاد شما برای نظافت مسیر چیست؟ چه سازوکار و راهکاری برای مقابله با کثیفی دارید؟ مثلا شابز (شبکه انهدام بنیادین زباله که بین خادمین یادمان شهدای هویزه شروع شد) که صبح برای یکی از گروههای پیادهروی هم عرض کردیم و شد طرح “جای پای یار” که شما در راه میدیدید، یک نمونه از راهکارها است.
حالا مثلا بهعنوان راهکار دوم، ما بتوانیم این را تدوین کنیم و پیشنیاز کنیم برای سال بعد، موکبهائی که دیدید دم در آنها تابلو خورده و مجوز دارند برای مجوز مجددشان باید یک دوره کوتاهمدتی را طی کنند. حالا، محتوای این دوره چه باید باشد؟ اصلا چگونه رایزنی کنیم؟ اینها مسائلی است که میشود در این فضا ارزش افزودهای تولید کرد و اضافه کرد به سال بعد اربعین. از همین الآن فکرمان را برای این قصه درگیر کنیم.
یک مطلب دیگری را از حاجآقای قرائتی ذیل این بحث عرض کنم. ایشان میفرمایند که: علم. کدام علم؟ میگفتند: من آدم نجف، دیدم نجف شهری است که هزار سال است دارد حوزههای علمیهاش کار میکند. مدام درس خارج میگویند. درس خارج اصلیشان هم درس طهارت است. اتفاقا کثیفترین شهر هم همین نجف است. گفتم: چطور؟ هزار سال درس پاکی و طهارت بگویند، آخرش هم این شهر به پاکی نرسیده باشد!
همه درسهایی که ما میخوانیم خیلی از وقتها همین است ! کلی مثلا رفته مهندسی کشاورزی و اینها گرفته ولی هنوز مثلا یک بیل به دست نگرفته است! فرق برگ چغندر و برگ کاهو را بلد نیست. ندیده تا به حال. حوزه و دانشگاه هم ندارد! بحمد الله و المنه اینجا دیگر کاملا وحدت حوزه و دانشگاه داریم! J
سؤال دوم: طهارتی که میخوانیم، دروسی که در رشتههای مختلف پزشکی، بهداشت و… میخوانیم، چه باید کرد که این نهادینه شود در جامعه؟
حال، چه اتفاقی روی این سؤالات بیفتد خوب است؟ غیر از این که در این جمع از آن لذب میبریم، چه شود خوب است؟ J
سادهاندیشی است که فکر کنیم سؤالات فقط اینجا گفته میشود و فوقاش شما هم یادداشت میکنید!
اینها مدون میشود، دستهبندی میشود، بعدها درون سایت میرود، فهرست سؤالات از آن استخراج میشود که کسی خواست روی اربعین فکر کند روی چه موضوعاتی میتواند فکر کند، موضوع پایاننامه بیرون میآید.
شما فکر کردهاید نشستهاید اینجا، هیچ اتفاقی رقم نمیخورد؟ آن هم در قسمت خواهران؟ سکوت این جمع را دلیل بر بیحرکتی حساب نکنید! اینجا گوشها و دستهائی است که میشنود، مینویسد و پیگیری میکند تا تحقق آن اتفاق بزرگ! شما فکر کردهاید تا ده تا پایاننامه خوب از آن درنیاید اینها ساکت مینشینند؟ شما فکر کردهاید اربعین تمام شد، جو اربعین خوابید اینها رها میکنند؟ حاشا و کلّا! الآن تواضع افراطی میکنند چیزی نمیگویند! اگر هم چیزی نمیگویند برای این است که این درصد CPU آمده در این عرصه که فقط دریافت کند! تند تند دارند گوش میکنند، مینویسند، در ذهنشان دستهبندی میکنند که این موضوع پایاننامه میشود، این موضوع فلان میشود، این موضوع را باید از فلان طریق پیگیری کنیم، این سؤالات باید دستهبندی شود و در فلان پوشه برود، بعد برود مثلا اپلیکیشن بشود. کجای کارید؟! آقایان بزرگوار حاضر در جمع! J
فرق اردو با سخنرانی چیست؟ برای خیلی از ما فرقی ندارد! یعنی نوار مغز ببعی کلاه قرمزی را که میگرفتند، میگفت: کلم، کاهو، کرفس. کلم، کاهو، کرفس. یکمقدار تنوع داشت! حال، تنوع ما در کارهای فرهنگی به چه صورت است؟ مثلا میگوئیم در مسجدمان چه کار کنیم؟ در هیئتمان چه کار کنیم؟ سخنران، مداح، سخنران، مداح، سخنران، مداح، بنر! بابا باریکلا! J
بعد گفتیم: خب در اردو چه کار میکنید؟ گفتند: هیچی حاجآقا، میبریم یک جای دیگر، بعد باز هم آن سخنران و مداحی که آنجا بود را میبریم آنجا هم دعوت میکنیم صحبت میکنند! J
این یک مدل اردوگردانی است. یک بحث هم هست که مثلا یک سفر برگزار شد که اردوی نظامی – فرهنگی بود. بعد، در مسیر، موضوع این بود که در بحث ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با طبیعت، انسان باید به طبیعت احترام بگذارد. بعد، در راه هم به دوستان چه میدادند؟ مثلا کیک و ساندیس میدادند که میل کنند. بعد اینها را که میخوردند مابقی آن را ذخیره میکردند! در آخر راه مثلا به دوستان گفته میشد: پوکهها را بدهید بیاید! میگفتند: پوکه؟ کدام پوکه؟ گفته میشد: همان کیک را که خوردی، با پوست که نخوردی! ساندیس را هم که خوردی، با پوست نخوردی! بعد آن فرد میگفت: عذرخواهی میکنم! به او گفته میشد: عذرخواهی ندارد که! حالا دو کیلومتر با هم سینهخیز میرویم تا به طبیعت احترام بگذاری! این دیگر تا عمر دارد یادش میآید که باید به طبیعت احترام بگذارد! اردو یعنی یک تنوع اینجوری!
یا به قول حاجآقا پناهیان که میگفتند: یک اردو برگزار شد، موضوع هم امتحان بود (حالا این موضوع جلسه بعد ما است. که گفتیم اصبروا و صابروا را چه کار کنیم که نهادینه شود؟). گفتند اردو برگزار کردیم، موضوع آن هم امتحان بود. بعد، ناهار دادیم، قاشق ندادیم. هر کسی حرفی زد! یکی گفت: نمیتوانید اردو برگزار کنید جمعاش کنید! این چه وضعی است؟ یکی رفت از کیفاش قاشق درآورد، خودش تکخوری کرد. یکی به رفیقاش داد. یکی از کنار ظرف بهعنوان قاشق جدا کرد و خلاقیت به خرج داد. خلاصه هر کس یک کاری کرد. یکی نق زد، یکی کار انجام داد، یکی چیزی نگفت. همه اینها که انجام شد، گفتیم: خب! قاشقها را بیاورید! قاشقها را آوردند. بعد همه کمکم فهمیدند که قصه از چه قرار بوده! اردو است دیگر! اردوی تربیت. گفتیم: همهاش فیلم بود! میخواستیم ببینیم چه کار میکنید!
دنیا هم همین است. خدا که به ما چیزی نمیدهد، قصه همان قاشق است! خدا این را به من نمیدهد، میخواهد ببیند نق میزنم؟ اگر چیزی گیرم آمد به دیگری کمک میکنم؟ چه کار میکنم؟
بعد، حاجآقا (پناهیان) گفتند که: آخر سفر کفش یکی از بچهها واقعا گم شد. دیدیم این هیچی نمیگوید. ساکت نشسته است. میگوید این امتحان خدا بوده. گفتیم: بابا! گم شد کفشات! گفت: نه! چیزی نیست! امتحان خدا بوده. در دنیا آدم امتحان میشود. J
حالا صحبت من در مورد اصبروا و صابروا و رابطوا که جلسه بعد باید به آن بپردازیم و همینجا هم آن را یادداشت کنید این است:
سؤال سوم: مفاهیم اصبروا، صابروا و رابطوا را چگونه میتوان در یک اردو پیادهسازی کرد؟
حالا به سایر موارد بپردازیم. نکتهای هست بفرمائید.
زائر: در بحث کاهش زباله، سه تا بحث هست: 1) کاهش زباله 2) تبدیل زباله 3) جمعآوری زباله. حالا شاید این حرف من خیلی ساده و خندهدار به نظر برسد، ما همیشه در ذهنمان اسم موکب که میآید یک حالت خیریهای که همهاش دستِ دهنده دارد به ذهنمان متبادر میشود. منتها در ردیف اول، منِ زائر هستم که مصرفکنندهام و چون مصرفکنندهام تولیدکننده زبالهام. میشود موکبی باشد که زباله تحویل بگیرد؟
حاجآقا علوی: این ایدهها را من تقاضا میکنم در همین فرصت که پس از گفتن محور آخر آن را تمام کنیم تا انتهای اردو به صورت شفاهی یا مکتوب به من انتقال دهید.
بحث پایانی! چه باید بگوئیم الآن؟ با این منطقی که تا به حال صحبت کردهایم، الآن باید چه چیزی بگوئیم؟
موضوع بحث ما چه بود؟ وسواس.
عنوان بحث چه بود؟ خداحافظ خانم تَوَسوُس!
در همان سریال کلاه قرمزی، در زیرطبقه آقای مجری، خانه خانمِ توسوس بود. بعد، کلاه قرمزی و بچهها اشتباها به خانه آنها و سرویس بهداشتی آنها رفته بودند. حالا، خانم توسوس، یکسری بچه کوچک بروند به سرویس بهداشتی ایشان؟ خلاصه خیلی ناراحت شده بود و داستانی داشت. J
حالا ما آقایان توسوس، خانمهای توسوس، چه کار کنیم که این توسوس از وجودمان رفع شود؟ حالا آخرین بحث را چه بگوئیم؟
راهکارهای درمان وسواس
راهکارهائی را به صورت کوتاه و مختصر بیان میکنیم. البته آقایان به صورت مفصل هم به آن پرداختهاند. بهعنوان مثال، حاجآقا فرحزاد در برنامه سمت خدا چندین جلسه “وسواس” را بحث کردهاند.
وسواس خیلی کوتاه دو تا نکته است. میخواهم سادهسازی کنم ببینید که با سادهترین کارها میتوان وسواس را ترک کرد. یک علاج علمی آن را بگویم و یک علاج عملیاش را.
- درمان علمی وسواس: آدم وسواسی چه کار میکند؟ یک کاری را چندینبار تکرار میکند، آخرش هم دلش راضی نمیشود. به چه چیزی دلش راضی نمیشود؟ به کار انجام شده. آن کار انجامشده چیست؟ مثلا وضو! میگویم نشد! خب، چه باید میشد که در نگاه وسواسی نشد؟ “خواست خدا”.
بحث، بحث دقیقی است. دقت کنید.
آدم وسواسی کجا میگوید نشد؟ در عبادت.
وضو میخواهد بگیرد، میگوید نشد. چه نشد؟ “خواست خدا هنوز برآورده نشده”.
خدا چه میگوید؟ خدا میگوید: شد.
وسواسی چه میگوید؟ نشد!
آدم موحد چه میگوید؟ هر چه خدا بگوید.
خدا میگوید پاک است. وسواس میگوید نجس است. پس وسواس یک دکان دستگاهی است مقابل توحید! آدم وسواسی تقابل جدی دارد با آدم موحد.
این را آدم بداند! درمان علمی وسواس.
بدانم که خدا میگوید شد، اما من بنده میگویم نشد.
این خیلی کمک میکند.
پس، توحید یعنی هر چه خدا گفت به روی چشم، وسواسی میگوید که هر چه دلم گفت به روی چشم. پس این شد تقابل. یک خواست خدا وجود دارد که آدم موحد هم میگوید هر چه خواست خدا است همان باید بشود. آن سو هم خواست دل است. دلم راضی نشد. زیارت رفتم نچسبید. امام صادق (ع) میفرماند شد ها! همه معصومین (ع) میفرمایند شد ها! ما میگوئیم نه! نشد!
امام عسکری (ع) فرمودند: زیارت اربعین را همه بیایند.
عقل هم خوب چیزی است. همه بیایند بریزند کربلا چه میشود؟ قیامت میشود. شلوغ میشود. همه بیایند کربلا شلوغ شود، دست من ممکن است به ضریح نرسد. خودشان حساب کردهاند، محاسبه کردهاند. میگویند اربعین هم باید بیائید. اهلبیت میگویند اربعین هم باید بیائید. آنوقت من میروم آنجا میگویم نشد.
آدم خیلی باید قوی باشد ها! خیلی باید قوی باشد! خدا آن سمت، انبیاء آن سمت، صلحاء آن سمت، همه میگویند شد، یک شازده وسواسی ایستاده این سمت و میگوید نشد! خواست من چیز دیگری است!
پس راهکار علمی وسواس این است که بگوئی: خدا همین را از تو میخواهد. خدا همین را از تو میخواهد.
آب کشیدی پاک شد. وضو گرفتی بگو درست است. خدا از من همین را میخواهد.
- درمان عملی وسواس: راهکار عملی درمان وسواس به نظر شما چیست؟
زائر: با شیطان مخالف کنیم. چطور مخالفت کنیم؟ مثلا وقتی ما را وسوسه کرد که وضوی تو اشتباه است بگوئیم به تو چه مربوط؟ من میخواهم همینطور نماز بخوانم.
حاجآقا علوی: میشود بگوئیم “اصلا من میخواهم وضو بگیرم دستم خشک شود، آب بریزم، خشک شود”. بعضی وقتها بعضی چیزها عقلی است. مثلا طرف میگوید شما میتوانی روی دستت آب بریز و خشک بماند؟ میتوانی زیر دوش بروی و بگوئی الآن خشک است بدنم؟ بعضی وقتها آدم از آن طرف قصه نگاه کند میبیند که شیطان یک هیمنه پوشالی برای درست میکند و میگوید نشد! مثلا اصلا میشد در مسیر نجف – کربلا که میآمدیم و با آبپاش رویمان آب میریختند خیس نشویم؟ خیس میشدیم. زیر باران که بروی ناخودآگاه خیس میشوی، همه جای تو خیس میشود، میگوئی همه جانم خیس شد. اینجا که زیر دوش رفتی و قشنگ نیم ساعت هم خیس خوردی میگوئی نشد!
آدم گاهی اوقات یک تک و پاتک با شیطان داشته باشد یکمقدار این تابو و هیمنه شکسته میشود.
چندبار شما با شیطان مخالف کنید دیگر شیطان بیخیال شما میشود. بگوئید من این بار میخواهم خلاف نظر آقای شیطان عمل کنم. هر جه بادا باد. حرف خدا چیز دیگری است.
راه دیگر این است که آدم از کسی که بزرگتر و الگوی او است (#الگو) و از او حرفشنوی دارد بخواهد که او را در این خصوص راهنمایی کند و به او گرا دهد.
موضوع بحث بعدی، بهمراتب از این بحث مهمتر است. بحث چهار قدم تا رستگاری.
انشاءالله خداوند ما را به حقیقت توحید برساند.
خود همین یک موضوع پایاننامه است. امتداد توحید اگر در زندگی ما حاکم شود خیلی از مشکلات ما رفع میشود که یکی از این مشکلات وسواس است. یعنی آن علائم سلامت روان که در بحثهای روانشناسی بحث میشود، یکی از بحثهای آن همین بحث وسواس است.
افرادی که میخواهند در این زمینه بیشتر کار کنند، کتاب “روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا” را که یک کتابچه کوچک از نشر صهبا است را تهیه و مطالعه کنند. این کتاب در کمتر از یک روز خوانده خواهد شد.
آنهائی که بیشتر خواستند این بحث توحید را کار کنند، کتاب “طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن” حضرت آقا را بخوانند. آن کتاب یک مقدار بیشتر از شما زمان میگیرد، ولی یک اتقان بیشتری به شما خواهد داد.
سخنرانی 14
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
یا أیها الذین آموا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون
انشاءالله خداوند ما را به حقیقت اباعبدالله الحسین (ع) به اصرار این آیه نورانی آشناتر بگرداند به برکت صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ع).
بحثی که امشب میخواهم تقدیم کنم، در اطراف این آیه نورانی است.
البته بهنظرم یک مانور و تمرین ناخودآگاه برای تمرین اصبروا و صابروا در این وقت شب که ساعت از یازده و نیم هم گذشته و بزرگواران اعمال و مناسک مختلف را انجام دادهاند و قرار است استراحت کنند برای فردا، این خودش هم یک صبر فردی است، هم یک صبر جمعی است. انشاءالله خدا ما را با سعه وجودی بیشتر از این سفر نورانی دستِپُر تر برگرداند.
عرایضم را در دو قسمت بهطور خلاصه تقدیم میکنم، سعی میکنم خیلی کوتاه و فشرده مطرح کنم.
بخش اول، مفهومشناسی کلی این چهار امر این آیه است که من از تفسیر البرهان گزیده و محوریت آن را تقدیم میکنم، به علاوه چند تفسیر دیگر.
ذیل مفهوم اصبروا چند تفسیر را مرحوم علامه بحرانی در تفسیر البرهان آوردهاند.
صبر کنید.
بر چه صبر کنید؟
اصبروا علی الفرائض. بر فریضهها، بر واجبات صبر کنید.
اصبروا علی المصائب. بر مصیبتها صبر کنید.
اصبروا علی دینکم. بر دینتان صبر کنید.
اصبروا علی المعاصی. بر گناه نکردن صبر کنید.
اصبروا علی الاذا فینا. بر اذیتهائی که در این مسیر به خاطر ما اهلبیت میکشید، صبر کنید.
اینها در ذیل مفهوم اصبروا آمده است.
در مفهوم صابروا چند تفسیر را از اهل بیت آوردهاند.
صابروا علی المصائب. بر مصیبتها صبر کنید.
صابروا علی التقیه. بر تقیهای که آن زمان برای ما اهل بیت انجام میدهید، صبر داشته باشید.
صابروا علی عدوّکم. در برابر دشمن صبر داشته باشید.
صابروا علی الفرائض. بر فریضهها صبر کنید و جمعی صبر کنید.
مفهوم اصبروا و صابروا تفاوتش در این است که از باب مفاعله، بحث صابروا معنا میشود. از باب مفاعله، یعنی با استقامت زیاد صبر کنید. در تفسیر دیگر آمده که یکدیگر را به صبر سفارش کنید. در تفسیر دیگر آمده است که با اتّکاء به صبر بر مقاومت خویش بیفزائید. در تعبیر دیگر آمده است که در مقابلشان با تقیه پایمردی کنید. صابروا.
خلاصه کلام، صابروا یعنی صبر و تحمل اجتماعی.
و اما مفهوم رابطوا.
رابطوا را هم در تفاسیر روایی اینگونه معنا کردهاند:
رابطوا علی الائمه.
رابطوا علی ما تَقتدّون به.
رابطوا علی الامام المنتظر.
همه آنها در یک حیطه دور میزنند.
رابطوا را تفسیر کرده به وجود نازنین اهلبیت و خصوصا امام زمان (عج). رابطوا امامکم المنتظر. رابطوا امامکم فیما امرکم و فرض علیکم. بر آن چیزی که امامتان به شما دستور میدهد و شما را به آن امر میکند.
خلاصه کلام، رابطوا را با پیوست امام معنا کرده است.
و در بحث تقوای پایانی هم که اتقوا الله فیما امرکم و افترض علیکم. آن هم رنگ و بویی از بحث مقام امام و آن فضای دستوری که خدای متعال و ولی خدا به انسان میدهند دارد.
مایل هستم بحث رابطوا را باز کنم . در این فرصت با کوتاهترین کلمات سعی میکنم عین آن مباحثی را که پیشتر داده شده و جمع شده را عرض کنم که دیگر صابروا شما را بیش از حد امتحان نکنیم. شما دیگر امتحان صابروا را پس دادهاید در این سفر. J
ما دیگر بیش از حد در وادی صابروا توقف نکنیم. بیائیم سراغ رابطوا.
رابطوا را بعضی بزرگان، مرزداری کردن معنا کردهاند. مرزداری کنید. حفاظت کنید. امکانات جنگی فراهم کنید.
سعه معنایی آن راببینید. رابطوا در این معانی گفته شده است.
مرابطه یعنی مرزبانی.
در امور دین و دنیا با یکدیگر همبستگی داشته باشید.
رابطوا.
صبر، مصابره و مرابطه. همبستگی داشتن.
تعبیری که علامه طباطبائی در المیزان دارند به این صورت است: انسان چه در حال آسایش و راحتی و چه در بلا و سختی لازم است که قدرتهای معنوی خود را روی هم ریخته و کلیه شئون حیاتی خویش را در پرتو یک تعاون و همکاری اجتماعی به سامان برساند. این همکاری اجتماعی بهمنظور سعادت واقعی دنیا و آخرت است.
اگر بخواهیم خیلی ساده معنا کنیم، رابطوا یعنی همافزایی داشته باشید. تعبیری که امروز بیشتر میشنویم از این عنوان، شبکهسازی است در کارهای تشکیلاتی. تکی کار نکنید و با همدیگر یک تبادل داشته باشید. اصبروا، صابروا، حالا در رابطوا یک شبکهسازی داشته باشید. با چه کسی؟ رابطوا امامکم. با امام. با محوریت وجود نازنین امامتان.
در جای دیگر تعبیر این است که با رهبرتان که به او اقتدا میکنید رابطه برقرار کنید. رابطوا علی ما تقتدون به.
یک تفسیر زیبائی را حضرت آقا در صفحه 352 کتاب “همرزمان حسین (ع)” دارند. میفرماید که با رهبرتان که به او اقتدا میکنید، رابطه برقرار کنید. چون دنباله اصبروا و صابروا آمده، ارتباط قلبی صرف نیست. این تعبیر را دقت کنید! چون دنباله اصبروا و صابروا ست، ارتباط قلبی صرف نیست، مثل توسل. این رابطه یک رابطه پنهانی و تشکیلاتی است. که اینجا ایشان (حضرت آقا) بحثی را مطرح میکنند در مورد دستور ائمه برای داشتن ارتباط تشکیلاتی با ایشانو رابطوا امامکم. چون بعد از اصبروا و صابروا گفته شده، منظور یک حرکتی است که در دل آن یک تشکیلات باید باشد. پنهانی هم باید باشد. صابروا علی التقیه. این پس قطعا یک توسل صرف نیست که قلبا با امامتان ارتباط داشته باشید، نهخیر. رابطوا یک اتفاقی است از جنس یک کار تشکیلاتی. یک کاری است از جنس یک حرکت پنهانی که باید در مدار جمع شوند. یک تشکیلاتی رقم بخورد.
این بخش اول عرایضم، تمام.
بخش دوم را باز سعی میکنم خیلی کوتاه و مختصر عرض کنم.
اگر بخواهیم در فضای امروز یکمقدار در کنار این مفهومشناسی، یک مقدار مصداقیتر با هم بحث کنیم، خصوصا در جمعهای دانشجویی و جمعهای دانشآموزی که شایستهتر این است که ما بتوانیم مخاطب را با یکسری آموزههای ادبیاتی داستانی جذاب مخاطبپسند همراه کنیم، به ذهنم رسید در این سفر، ذیل این چند مفهوم چند تا کتاب رمان معرفی کنم که یکمقدار در جمع خاص تشکلها بتواند یک جریانسازی خوب ایجاد کند.
برای مفهوم صبر، اگر بخواهیم ذیل مفهوم اصبروا و صابروا چند کتاب معرفی کنیم، به ذهنم رسید یکی از کتابهائی که باید از آن گفت، کتاب “خون دلی که لعل شد” است. خون دلی که لعل شد، خاطرات خود حضرت آقا است که با قلم خودشان به زبان عربی برای جوانان عرب نوشتهاند تحت عنوان “ان مع الصبر نصرا”. در بازار نجف هم که رفته بودیم این کتاب به زبان عربی وجود داشت. این صبرهایی که ایشان چه فردی و چه اجتماعی در دوران انقلاب انجام دادهاند، یکی از آن خاطرات قشنگ ماندگاری است که میتوان در این کتاب دنبال کرد.
کتاب دیگر، کتاب “بر تبعید” است از نشر صهبا، که خاطرات تبعید حضرت آقا است و از کتابهای خواندنی است.
من پیشنهاد میکنم این کتابها را اگر در قفسه کتابخانهتان ندارید، لااقل در قفسه کتابخانه پایگاه بسیجتان در مسجدتان داشته باشید، دست به دست بچرخد.
کتاب بعد، کتابی است برای مفهوم صابروا، صابروا عدوّکم. کتاب “بر جادههای آبی سرخ” از آقای نادر ابراهیمی. از زندگی میر مهنا دوابی که یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ ما است.
برای صبر جمعی، خصوصا در جمع خواهران، کتاب “یک وانت عشق” را معرفی میکنیم. این کتاب، خاطرات خانم محبوبه معراجیپور است.
در مقام صبر، کتاب “خاطرات عزتشاهی” هم از آن کتابهائی است که میشود در این دستهبندی به آن پرداخت.
رمان اخیری که شاید سه چهار هفته است چاپ شده و میتوان به آن پرداخت، رمان “واو” است که اصلا محور و مدار آن همین آیه 200 سوره آل عمران است. مثلا ذیل بحث و اتقوا الله، با تصویرسازی چند سقا که دارند از بازار رد میشوند آن اتقوا که هم مفهوم پرهیز در آن است و هم مفهوم فراتر از پرهیز یعنی “خود نگه داشتن” است. اینها زمانی که از بازار رد میشوند جار میزنند: پرهیز! تر نشوی!
این هم بخش دوم عرضم، تا اینجا تمام.
و اما این آیه را چرا ما در این سفر بهعنوان شعار سال انتخاب کردیم؟ شعار سال که تا اربعین سال بعد این فضا را برای خودمان داشته باشیم، در زندگی خودمان این آیه را در نظر بگیریم. چون یکی از قشنگترین اتفاقاتی که آدم در مسیر اربعین احساس میکند همین مقام اصبروا و صابروا پیادهروی است با محوریت و رابطوا امامکم. با محوریت امامی که خود قافله اسرا و قافله اربعینیهای سال شصت و یک هجری آن حرکت را از صابروا و رابطوا به ما بهصورت عینی نشان دادند. اینجا یک دنیا حرفها و روضههای مفصل هست که من چندتای آن را خیلی کوتاه و مختصر عرض کنم.
یکی از آن جلوههای رسیدن به امام (ع)، داستان رسیدن جناب حبیب (ع) هست به کربلا. که من چندباری این داستان را برای سفرچندمیها عرض کردهام که چگونه نامه امام (ع) به او رسید. از کربلا سیدالشهداء (ع) برای دو نفر نامه نوشتند، که یکی از آنها برای حبیب (ع) بود. چگونه خودش را رساند. مختصات آن یک مختصات خاصی است. تنها نیامد. اصبروا و صابروا. دست رفیقاش را گرفت، با همدیگر خود را در آن زمانه به امامشان رساندند. خودش را رساند به کربلا، با هر زحمتی که بود.
شاید دو محور و دو شخصیت اصلی در کربلا بخواهیم برای اصبروا و صابروا معرفی کنیم در این آیه، یکی حضرت حبیب (ع) هست و یکی حضرت عباس (ع)، که این دو شخصیت خیلی از آن شخصیتهای تشکیلاتی کربلا هستند.
اصبروا و صابروا و رابطوا. خودت را به امامت برسان.
در پیادهروی برای یکی از گروههای پیادهروی عرض کردم که شهدای کربلا رجزشان همین بود. خودشان را به امامشان رسانده بودند و حرفشان این بود که “والله لا نُفارِقُک”. به خدا تو را تنها نخواهیم گذاشت و از تو جدا نخواهیم شد.
یکی از آن شخصیتهایی که با هر زحمتی بود خودش را به امامش رساند، شهیدی است به نام مسلم بن کثیر اعرج. مسلم بن کثیری که صفت او را لنگ گفتهاند. چرا؟ چون زخمی رکاب پدر سیدالشهداء (ع)، امیرالمؤمنین (ع) بود در یکی از جنگها، با یک پای لنگ خود را رساند به کربلا. که من میگفتم دم ورودی کربلا، آدم پاهایش که درد میگیرد یاد بعضی از اشخاص هم بیفتد. چه کسانی خودشان را رساندند به کربلا؟ چگونه رسیدند؟ با آن پای مجروحاش لنگ لنگان خودش را بهشت حسین (ع) رساند. رابطوا امامکم. خودت را به امامت برسان.
اربعین، اوج این اتفاق رابطوا است. اگر عالم بر مدار حسین (ع) طواف کند و همه عالم امام حسین (ع) را بهعنوان محور هستی بشناسد، تمرین است دیگر. اربعین، تمرین رسیدن به این جریان است. اینآماده میشوند برای امام حی، که قرار است اگر او اشاره کند همه بر مدار او بچرخند. یک رزمایش است. یک قشونکشی است. یک لشکرکشی است.
رابطوا امامکم.
اینجا خیلی حرفها را میشه زد. چه کسانی رسیدند؟ چه کسانی جا ماندند؟ آنهایی که جا ماندند و توانستند به امامشان برسند مشکلشان چه بود؟ چرا جا ماندند؟ و آنهایی که سعی کردند خودشان را به امامشان برسانند چطور رسیدند؟ مسلم بن کثیر اعرج چطور رسید؟ و شهیدانی که نشان دادند حتی سن و سال هم مطرح نیست. از پیرمرد هشتاد و چند سالهای بهنام حبیب (ع) که خودش را رساند به کربلا بگیرید تا آخرین شهیدانی که آیههای کوچک قرآن کربلای حسین (ع) بودند. یکی از آن شهدا، شهید نامآشنایی است که از شهدای گمنام کربلا است. مزارش مزار گمنامی است. وقتی که صدای غربت سیدالشهداء (ع) بلند شد، این شهید خودش را نشان داد و یک پیام هم به همه عالم رساند که رسیدن به امام حسین (ع) بضاعت نمیخواهد، صداقت میخواهد. رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه. برای رسیدن به مقام رابطوا میشود یک دردانهای بود مانند علیاصغر (ع)، که نمیدانم چرا “این” شهید باید شهیدی باشد که در کربلا مزارش هم مشخص نیست. شهید گمنامی است که در کربلا نوشتهاند سیدالشهداء (ع) وقتی که خواست او را به خاک بسپارد آمد پشت خیمهها. کجا؟ معلوم نیست. نوشتهاند پشت خیمهها با آن غربتاش نشست، یک قبر کوچکی حفر کرد و او را به خاک سپرد. اما حرفش را به عالم رساند. ما مزار این دردانه حسین (ع) را نمیدانیم کجاست. مشهور است که گفتهاند روی سینه امام (ع) او را به خاک سپردند. حالا این بحثاش بماند که ما در کربلا چند طفل خردسال داریم.
اما، رساندن به امام (ع)، رسیدن به حقیقت امام (ع) سرنخهائی است که در روضهها به ما نشان دادهاند.
تا آن شهیدی که در آخرین لحظات، او خودش را به امامش رساند. امشب که شب اربعین است، کملطفی است که از امام حسن مجتبی (ع) نگوئیم.
گفتم به دست کیست برات مدینهام؟
گفتا فقط بهدست یتیمان مجتبی (ع) است
فدای امام حسن مجتبی (ع) شوم که خودش در کربلا نبود اما یادگارهایی فرستاد به کربلا، که یکی از آنها عبدالله بن حسن (ع) است. آخرین لحظات، او هم احساس کرد دارد از قافله جا میماند. اصبروا و صابروا و رابطوا. این مقامات را عبدالله (ع) نوجوان در گودال قتلگاه طی کرد. با امامش. و رابطوا امامکم. آخرین لحظات دارد این کتاب قطور کربلا بسته میشود عبدالله! حبیب (ع) رفت. عابس (ع) رفت. جون (ع) رفت. علیاکبر (ع) رفت. علیاصغر (ع) هم پرواز کرد و آسمانی شد. برادرت قاسم (ع) هم آسمانی شد. آخرین لحظات دیدند خودش را آسیمهسر رساند به امامش. و رابطوا امامکم. خودش را به امامش رساند، اما این رساندن هزینه هم داشت. اصبروا و صابروا. آمد آنجا دید یک نامردی شمشیرش را بلند کرد. این دستان کوچکش را مقابل امامش گرفت. چه بر قلب امامش گذشت، نمیدانم. اما امام (ع) فرمود: صبرکن عبدالله! صبر کن!
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
سخنرانی 15
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
این جمله را در دفترچه سفرنامه اربعین سال 98 خود یادداشت کنید، بعد از اربعین این جمله را بخوانید. الآن داغ هستید. بندهای که الآن این حرف را دارم میزنم هم داغ نیستم، امام شاید تصور کنید فلانی این حرف را میزند، الآن در جو اربعین دارد این حرف را میزند.
این جمله را بعد از ماه محرم و صفر بخوانید و سعی کنید به مقام یقین برسید. آن جمله این است که:
ما برای تمدنسازی به عاشورا محتاجیم.
یعنی چه؟ یعنی قصه شاید و اما و اگر نیست. باید از این ظرفیت مدد جست. باید با امام حسین (ع) به فتحالفتوح رسید. “باید”. امام عصر (عج) هم باشید، برای داستان ظهورتان باید ا زحسین (ع) بگوئید. “باید”. ابزاری نیرومندتر از عاشورا نیست. و الّا وجود نازنین امام عصر (عج) در داستان ظهورشان اولین جملهای که میفرمایند این نیست که:
ألا یا اهل العالم! اِنَّ جَدّی الحسین(ع)…
این یعنی چه؟ یعنی امام حسین (ع) یک ورودی است در داستان تمدن امام عصر (عج).
با امام حین (ع) میشود به اتفاقات خیلی بزرگ رسید و بدون امام حسین (ع) نمیشود. یعنی “مستحب نیست”، که مثلا یک زمانی یک کسی از این جمع خواست عاشوراپژوهی کند خوب است که کار کند و نخواست هم ایرادی ندارد. ما “باید” با این ظرفیت پیش برویم. مباحث عمیقتر آن را همین جا من واگذار میکنم به کتاب “تنها علاج (با امام حسین (ع) به همهجا میتوان رسید)”.
یک بحثی هم سفر قبل داشتیم با عنوان “+امام حسین (ع)”. با عنوان فرعی “وقتی امام حسین (ع) وارد معادلات میشود”.
چند نفر در سفر قبل بحث +امام حسین (ع) را شنیدند؟ (هیچکس)
از بین خدام چه؟ (سکوت)
البته اینقدر خدام سرشان شلوغ است که جا دارد من همینجا از آنان تشکر کنم. همین که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که این تریبونها باشد و اگر زحمات پشت صحنه نباشد این اتفاقات هم رقم نمیخورد، اما من تقاضا میکنم اینطور نشود که من خادم بعد از چند سفر دست خودم خالی باشد!
همه فکر میکنند ایشان n سفر آمده دیگر ته بحثهای عاشورا و متخصص جزئیترین مباحث است!
این بحث را بگذارم، خصوصا با این تأکید ویژه که این مباحث مستند شود، این مباحث جزوه شود. الآن بحثاش را از این لحاظ درخواست جدیتر میکنم که فکر میکنم جزوهاش هم آماده شده باشد.
+امام حسین (ع) بحثاش این بود که امام حسین (ع) وارد معادلات زندگی ما شوند چه میشود؟ درس اخلاق ما میتواند با امام حسین (ع) باشد، میتوانیم درس اخلاق بی امام حسین (ع) داشته باشیم.
حالا، چون اکثر بزرگواران آن برنامه را نبودند، فقط اشاره کنم.
زندگی با امام حسین (ع)، زندگی بی امام حسین (ع).
هر چیزی را که شما نگاه کنید میتوان یک پیوست عاشورایی برای آن دید. پایاننامه با امام حسین (ع)، پایاننامه بی امام حسین (ع). حالا توضیحات آن مفصل است. چایی با امام حسین (ع)، چایی بی امام حسین (ع). سفره غذای با امام حسین (ع)، سفره غذای بی امام حسین (ع). از این موارد ساده بگیرید تا بحثهای خیلی جدیتر علمی.
درس اخلاق با امام حسین (ع) یعنی چه؟
مثلا من میتوان در مورد “حسادت” یک بحث مفصلی را اینجا مطرح کنم. بگویم که حسادت چیست؟ علل آن چیست؟ ریشههای آن چیست؟ مفصل توضیح دهم. آخرش شما در مورد حسادت چیزهای خوبی میدانید.
آیا با گذراندن این درس اخلاق، من لزوما از حسادت خودم دست برخواهم داشت؟ نه!
چرا؟ چون یک دلیل خیلی متقنی در وجود ما هست، که شما به آن معتاد درجه یک حرفهای هم بگویی: آقای معتاد! مگر نمیدانی این اعتیاد بد است میگوید: میدانم. اما چنان شما را توجیه میکند که شما میگوئید: خب، من دیگر حرفی ندارم. میگویی: چرا معتاد شدی؟ میگوید: ولش کن! من تمام این بحثهایی را که تو میگویی، مقالهاش را دارم. من معتاد شدم، چون دلم میخواهد! سرش را بالا میگیرد، محکم این دلیل را به شما تقدیم میکند: “دلم میخواهد”! این “دلم میخواهد”، دلیلی است که همه دلیلها را کلهپا میکند! اصطلاحا بین حکمت نظری و حکمت عملی یک گسستی است دیگر! آن حرکت و آن چیزی که به آن عزم و اراده میگویند. طرف میگوید: دلم میخواهد!
چرا فلان کار را انجام میدهی؟ دلم میخواهد!
این “دلم میخواهد” هر جا که وارد شود بلافاصله در کمتر از کسری از ثانیه به شما ضمانت اجرا میدهد. این تعبیر، تعبیر دقیقی است. خلاصه بحثی است که آن عرض کردیم.
این معادله عالم هست که کسی که “دلش بخواهد”، شاید اگر هزار دلیل عقلی هم بیاوری آن کار را انجام ندهد. باید چه کار کنیم؟ باید کاری کنیم که او دلش “همین” را بخواهد! مثلا باید کاری کنیم آن شخص دلش امام حسین (ع) را بخواهد. که میخواهد. همه دلشان امام حسین (ع) را میخواهد. چون فطرتشان اگر فطرت پاکی باشد _که هست_ به فطرتشان برگردند امام حسین (ع) را خواهند خواست. همین. فقط او را به امام حسیناش برسانیم. بعد، وقتی او به امام حسین (ع) رسید، میگوئیم “امام حسین (ع) از این کار خوشش نمیآید” یا “امام حسین (ع) از این کار خوشش میآید”.
من مثلا میگویم حسادت خیلی بد است، مفصلا دو ساعت صحبت کنیم.
– خب الحمدلله، حالا فهمیدم چرا باید حسادت داشته باشم! اینبار عالمانهتر حسود خواهم بود! حسادتی علمیتر کشف خواهم کرد!
خب! خسته نباشید! بعد از اینهمه صحبت به این رسید که حسادت خوب است!
اما من اگر بگویم که حسادت بد است، توضیحاش را هم بدهم، بعد بگویم: مواظب باشید بزرگواران! شمر که شمر شد، یکی از فرمولهای وجودی او این بود که حسود بود! حسادت داشت. یکی این بود که استکبار داشت. دوازده سیزده شاخص در زندگی شمر وجود داشت که کنار هم که قرار میگیرند میشود شمریت.
در قصههای تعزیههائی که برگزار میشود زیاد شنیدهاید که در اوج داستان یکمرتبه مردم ریختهاند سر شمر و کتکش زدهاند. شمر تعزیه است، شمر واقعی نیست! اما اینقدر نفرت دارد، اینقدر نفرت تولید میکند که کسی شبیه این شمر هم شود اصلا مردم نمیخواهند ریخت او را ببینند! خیلی حرف است ها! با یک لبخند از کنار این قصه رد نشوید! شمر تعزیه کتک خورد! یعنی چه؟ خیلی حرف است! یعنی مردم اینقدر از شمر بدشان میآید اصلا نمیتوانند ببینند این منظره دوباره تکرار شود! ولو تو شمر تعزیه باشی!
حالا میگویی: آقا ! مراقب باش! این رفتار شمریت است ها! حسادت، تکبر، شکمپروری و… شاخصهای شمریت هستند.
در سفر قبل این بحث یکمقدار بازتر شد. سیزده شاخص در زندگی شمر (شمریت) و مقابل آن، سیزده شاخص از زندگی حر (حریت). با محور کتاب “شمریت و حریت”. پرسشنامه دارد. حالا امشب با خودم یک محاسبه نفس داشته باشم با امام حسین (ع)، نه بی امام حسین (ع). آدم دلش بلرزد در روضه، بگوید من این شمر را نمیخواهم. نفرت تولید میکند. من حر را میخواهم. اینقدر امام حسین (ع) او را تحویل گرفته، اینقدر خواستنی شده، من هوسام شد زندگی حر!
حالا چه کار کنم؟ درس اخلاق با امام حسین (ع). ضمانت اجرا به ما میدهد دیگر! همان صحنه که امام حسین (ع) آغوش باز کرد برای حر، همان. یکدفعه تعجب کرد.
حسین جان! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود میگفتم حسین (ع) فاطمه (س) اشتباه گرفتی!
آدم دلش میخواهد دیگر! امام حسین (ع) اینجور به او کوچه داد.
گر چه دیر و غمزده به سمت سپاه تو آمدهام
بگذر از گناه من که مست نگاه تو آمدهام
میآیم و میدانم، آلوده نمیمانم
پاکم کن و خاکم کن، مضطر و پشیمانم
انشاءالله حرم که رفتید با همین حس بروید.
خب، این فضای حر را آدم میبیند، میخواهد.
دو تا فرمانده عالیرتبه در سپاه ابن زیاد هستند. یکی میشود شمر و یکی میشود حر.
درس اخلاق با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).
زندگی با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).
پایاننامه با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع).
ضمانت اجرا به شما میدهد. کاری کنیم عالم دلشان امام حسین (ع) را بخواهد و از ظرفیت سیدالشهداء (ع) عالم را تربیت کنیم. با امام حسین (ع).
حالا این بحث +امام حسین (ع) را که در ایام عرفه گفتیم، تکمیل آن را شما دنبال بفرمائید. تقاضا میکنم خواهران خادم یک کمکی بدهند صوت این بحث را بعد از سفر پیادهسازی کرده، به زوار برسانند.
نکته بعد اینکه، یک بحثی هم ما در این سفر داریم تحت عنوان “+اربعین”، که غیر از بحث “امام حسین (ع)” است. بحث “+امام حسین (ع)” این بود که امام حسین (ع) وقتی وارد معادلات عالم میشود، چه میشود؟ “+اربعین” ما این است که جهانِ بعد از اربعین چه خواهد شد؟ جهان بعد از اربعین و اینکه ما بعد از اربعین چه اتفاقاتی باید ببینیم و چه رخدادهایی رقم خواهد خورد.
یک گوشه از بحث پهلو به پهلوی بحث نیمهشعبان خواهد خورد که شعار آن “بوی پیراهن یوسف” است.
کاری کنیم امام حسین (ع) را عالم بشناسد. کاری کنیم خودمان در این سفر یک سهمی از امام حسین (ع) داشته باشیم. در این شلوغیهای اربعین که بیرون میروید وقتی شلوغیاش را دیدید یک خط را یادداشت کنید، با امام حسینتان حرف بزنید و بگوئید:
آقاجان!
تو همچو من سر کویت هزارها داری
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
یعنی از همه بریدم آدم اینجا. یعنی دیگر همه اُمیدم شما هستید. یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی.
با امام حسین (ع) حرف بزنید.
بگذارید من این روایت را از زبان جابر بگویم که امروز چه اتفاقی در کربلا رقم خورد.
این را جناب عطا یا عطیه نقل میکند:
با جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر سیدالشهداء (ع) حرکت کرده بود. هنگامی که به کربلا رسیدیم، جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایی به تن کرد و کیسه عطری را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامی برنداشت، مگر آن که ذکر خدای متعال گفت. تا اینکه به قبر نزدیک شد و به من گفت دست من را بر روی قبر بگذار. چون دست او را بر قبر گذاشتم بیهوش بر روی قبر اُفتاد. کمی بر او پاشیدم و هنگامی که به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین!
اینجا جابر حرف میزند با امام حسین (ع).
قرار شد در سفر کربلای اربعین با امام حسینتان حرف بزنید. قرار شد با امامتان سخن بگوئید.
کل کربلا حرم امام (ع) است. روضه آن را هم خواندیم، داستان آن را هم تعریف کردیم. بیائید از همینجا حرف بزنیم. همان حال جابر را داشته باشید.
آمد کنار قبر سیدالشهداء (ع)، سه بار ناله زد: یا حسین! یا حسین! یا حسین!
بعد با امامش سخن گفت.
چه سخنی گفت؟ این هم از آن جملات نابی است که یکسال میشود با آن زندگی کرد.گفت:
حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟ آیا دوست جواب دوستاش را نمیدهد؟
هی در کوچه پس کوچههای کربلا راه برو بگو:
حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟
حسین! چرا جواب مرا نمیدهی؟
بعد (جابر) برای خودش روضه خواند.
گفت: چگونه پاسخ دهی در حالی که خون رگهایت را بر میان شانهها و پشتات ریختند و میان سر و پیکرت جدایی انداختند…
برای خودتان روضه بخوانید.
تنهاترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟
ما را نسیم نام تو دیوانه میکند
زیارت میکند جابر! چه حالی داشته است! چه حبیبی داشته است! الی الحبیب!
میگفت: رفتید کربلا سراغی از حبیب (ع) نگیرید. یک حبیب بیشتر نیست، آن هم حسین (ع) است. حبیب (ع) هم در حسین (ع) فانی شد، ذوب شد، چیزی از حبیب (ع) نماند. هر چه هست در کربلا حسین (ع) است. یک حبیب بیشتر نداریم.
خوش به حال آنهایی که با امام حسینشان در این سفر رفیق شوند.
یک رفیق دارد که نامش حسین (ع) است!
یک حسین (ع) و یک رفاقت با امام حسین (ع)، تا عمر داریم بگوئیم مدیون امام حسین (ع) هستیم که ما را آشنا کرد با این آستان. با این رفاقت. هنوز باورم نمیشود! حق دارم. اینجا کربلاست! سفر اولیها حق دارید! هوز باورتان نمیشود کربلا هستید! وعده ما انشاءالله فردا، همین وقتها که از کربلا خارج شدیم، میگوئی ای دل غافل! کجا بودم… این خط، این هم نشان!
حالا چه کار کنیم حاجآقا؟ ما در کربلا هستیم، هنوز نمیدانیم کجا هستیم! آن حس و حال را نداریم.
یک گوشه بنشین، یک تسبیح تربت دست بگیر، تسبیح تربت خودش ذکر میگوید، خودش ذکر است اصلا، هی بگو: اینجا کربلاست، اینجا کربلاست، حسین (ع) راهم داده! هی به خودت تلقین کن. به دل مرده خودت تلقین کن.
دل هر جائی من! اینهمه بیهوده مگرد!
خانه دوست همینجا است…
بگو : اینجا کربلاست. این حسین (ع) است!
این را یادداشت کن، یک سال با آن گریه کن:
حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه؟ آیا دوست جواب دوستاش را نمیدهد؟
برای خودت روضه بخوان! چگونه امام حسین (ع) جواب تو را بدهد؟ سری بر بدن نیست!
بعد، جناب جابر شروع کرد عرایضاش را با امام حسین (ع) در میان گذاشتن:
گواهی میدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند همپیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کساء هستی و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه (س) سرور زنانی و چگونه اینگونه نباشی؟ در حالی که از دست سرور پیامبران غذا خوردی و در دامان تقواپیشگان پرورش یافتی و از سینه ایمان شیر نوشیدی و با اسلام تو را از شیر گرفتهاند. پاک زیستی و پاک رفتی. اما دلهای مؤمنان را فراق تو خوش نیست. بی آن که در آن تردیدی رود که همه اینها به خیر تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد. و گواهی میدهم تو بر همان روش رفتی که برادرت یحیی بن زکریا (ع) رفت.
این همان روضهای بود که امام حسین (ع) برای عبدالله بن نمیر میخواند، میگفت عبدالله رها کن این دنیا را. نمیدانی دنیا اینقدر پست است؟ نمیدانی دنیا اینقدر پست است که سر خوبان عالم یحیی بن زکریا (ع) را بردند برای پستترین پستهای عالم.
و میگوید که جابر بلند شد، یک چرخی زد، انگار داشت با ملکوت کربلا ارتباط میگرفت. بعد، گفت:
سلام بر شما ای روحهایی که گرداگرد حسین (ع) فرود آمده، همراهش شدید. گواهی میدهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکی فرمان دادید و از زشتی باز داشتید.
بعد، جابر یک حرفی زد که عطیه بسیار تعجب کرد. گفت:
سوگند به آن که پیامبر (ص) را به حق برانگیخت در آنچه بدان درآمدید با شما شریک هستیم.
مقامی که شما دارید، ما هم با شما شریک هستیم.
عطیه میگوید به جابر گفتم: جابر! چگونه با آنها شریک باشیم؟ با اصحاب سیدالشهداء (ع) شریک باشیم؟ با آن که ما نه به درهای فرود آمدیم، نه از کوهی بالا رفتیم، نه شمشیری زدیم! در حالی که این عزیزان سرهایشان از بدن جدا شد، فرزندانشان یتیم شد، زنانشان بیوه شد! چطور ما و اینها یکی هستیم و شریک هستیم در این مقام؟
جابر گفت: عطیه! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا (ص) میفرمود که: هر کس گروهی را دوست داشته باشد با آنان محشور میشود و هر س کار کسانی را دوست داشته باشد در کارشان شریک میشود.
هی آه بکش بگو یا لیتنا کنّا معکم…
کربلا جای آه کشیدن است. هی نگاه کن مزار شهدای حسین (ع) را! چطور اینها را خریده؟ بگو آه حسین! من هم دلم میخواهد!
هر که آمد کربلا کنار مضجع شهدا ایستاد دست ادب بر سینه گذاشت، دلش هوایی شد و گفت: یا لیتنا کنا معکم. کاش ما هم در این مقام بودیم.
کاش جانم بود قابل، تا فدایت میشدم
کاش دستم میگرفتی، خاک پایت میشدم
کاش مُلک عالم از من بود و میکردم رها
ناز میکردم به شاهان و گدایت میشدم
کاش خاکم را خدا میریخت گرد قتلگاه
تا به وقت سجده مُهر کربلایت میشدم
انشاءالله از کربلا برگردی، سر سجادهات که مینشینی، بو میکشی تربت حسین (ع) را.
یاد آن ایام کن، الآن حق حضور در کربلا را ادا کن. به چشمهایت التماس کن. یک عمر گفتیم کربلا کربلا. این هم کربلای حسین (ع). آن هم اربعین. اینقدر امام حسین (ع) شرمندهکش کرده که آدم باورش نمیشود، ظهر اربعین در کربلای امام حسین (ع) باشد.
آنجایی که امام حسین (ع) وقتی وارد این سرزمین شد فرمود: آیا این سرزمین صاحبانی دارد یا نه؟ فرمود این سرزمین را خریدم به شص هزار درهم، به شما بازگرداندم، به شرط آن که بعد از شهادت من حسین (ع) جماعتی را که خواهند آمد به کربلا و سه روز مهمان من حسین (ع) هستند را پذیرایی کنید.
خوش آمدید مهمانهای سفره حسین (ع)! بگو حسین (ع) شرمندهکش کرد مرا!
این حرفها را ما آخر سفر میزنیم. بگذارید اینجا عرض کنیم.
با خودت بگو امام حسین (ع) مرا سر سفرهاش نشانده است. حبیب من است، حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَه. جابر امامش را حبیباش میدانست. در دوستی و رفاقت، مرام شرط است دیگر. حسین (ع) چه چیزهائی را دوست دارد؟ حسین (ع) چه چیزهائی را دوست ندارد؟ از همین امروز در زندگیات لحاظ کن. زینب کبری (س) چه چیزهایی را دوست دارد؟ چه چیزهایی را دوست ندارد؟ زندگیشان چگونه بود؟ راه رفتنشان، صحبت کردنشان. پوشششان، متانتشان. بگو امام حسین (ع) این سبک را دوست دارد. امام حسین (ع) همیشه مرا نمکگیر خودش کرده دیگر رویم نمیشود…
دیدهاید برخی پدرها بسیار مهرباناند و اقتدار هم دارند؟ این پدر فقط کافی است بگوید من دلم میشکندها! اینجور دوست ندارم ها! آدم بیچاره میشود. خدا نکند این پدر مقتدر و مظلوم یکمقدار غریب هم باشد. آدم دیگر خودش را به آب و آتش میزند برای این پدر. یک پدر مهربان. یک پدری که دوست هم باشد با فرزنداناش. حبیب باشد. آمدهایم اربعین، الی الحبیب. آمدهایم کنار حبیبمان. قرار شده است امام حسین (ع) یک ششگوشه در گوشۀ قلبمان بگذارد وقتی برمیگردیم بگوئیم: عطر ششگوشه میدهد این آه…
بگو حسین! یک لباس پاکیزه و سپید به من بده! دیگر هر جا نباید بنشینم، دیگر هر حرفی نباید بزنم، هر کاری نباید انجام دهم! فقط حسین (ع)!
غصه نخورید! عبادتهای شما در این سرزمین کارهای خوبتان به عُجب هم آلوده نخواهد شد، چون این کربلایی که آمدهاید اینقدر زینب (س) تازیانه خورده، اینقدر بچهها یحسین (ع) کتک خوردهاند، آدم دیگر عبادتی که کرده رویاش نمیشود بخواهد خراب کند با کبر و عُجب. دیگر کسی رویاش نمیشود بخواهد عبادتهایش را بعد از سفر کربلا خراب کند. نامردی است بعد از سفر کربلا آدم این ثوابها را دستی دستی از خودش بگیرد.
سخنرانی 17
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
ما نمیتوانیم از خجالت امام حسین (ع) بیرون بیائیم. امام حسین (ع) بهترین پذیراییها را در این سفر از ما انجام دادهاند و حالا ما در حد خودمان برای اینکه یک شکری بابت این نعمت را داشته باشیم، جا دارد به این سؤال بپردازیم که:
بعد از اربعین چه کنیم؟
برای پاسخ دادن به این سؤال، باید بدانیم که این اربعین اولا کجای عالم هست؟ گام بعد از اربعین و این اربعینهائی که ما میآییم به کجا ختم خواهد شد؟ اربعین آمده چه کاری را انجام دهد؟ رسالت آن چیست؟ وقتی این موارد مشخص شد، آنگاه وظایف من هم معلوم خواهد شد، که من چه باید کنم.
موضوع بحثی که این زمان را به آن اختصاص دادهایم بحث “+اربعین” یا “جهان بعد از اربعین” است. یا به عبارت بهتر “گام بعد از اربعین چیست؟”. وقتی که این مشخص شد، آنوقت تکلیف من هم مشخص خواهد شد که من بعد از سفر اربعین چه باید کنم.
اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم، جا دارد این پنج گام را از تعابیر رهبر معظم انقلاب اینجا عرض کنیم که برای رسیدن به تمدن و تمدن نوین اسلامی باید پنج مرحله طی شود. یک کلیات فرآیندی را انقلاب اسلامی طی کرده که باید به یک قلّهای برسد.
- انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی گام اولی بود که سال 57 رقم خورد.
- نظام اسلامی: با قانون اساسی و آن ساختارهایی که برای یک نظام در نظر گرفته شده بود طی شد.
- دولت اسلامی: ما الآن در این مرحله هستیم و این مرحله سختترین مرحلهای است که باید آن را طی کنیم و به آن برسیم. در اینجا منظور از “دولت” هیئت دولت نیست. منظور از دولت اسلامی، تک تک ردههای عالی کارگزاران یک کشور است. قوه مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه، اساتید دانشگاه، حوزه، مدارس و هر جایی که شما احساس کنید رده کادرسازی انقلاب اسلامی هست، این رده میشود دولت اسلامی. چرا سختترین گام است؟ زیرا اگر این اتفاق درست رقم بخورد، گام چهارم با سهولت و شتاب بسیار بیشتری طی خواهد شد. الناس علی دین ملوکهم. وقتی در دانشگاه و حوزههای علمیه و مدارس اساتید و معلمان ما و آن رده نخبگانی کشور و کارگزاران یک کشور، دولت اسلامی محقق شد، دیگر جامعه اسلامی به راحتی در سرازیری قرار میگیرد. نقطه اوج آن بحث دولت اسلامی است. وقتی جامعه اسلامی محقق شد، دیگر ما به قول شهید بهشتی میتوانیم یک کشور ایران اسلامی قشنگ داشته باشیم همه ببینند یاد بگیرند. یک جامعه اسلامی محقق شد، دیگر همه الگو میگیرند. همه دیگر این شعارها، این ادبیات و این گفتمان را از او یاد میگیرند.
- جامعه یا کشور اسلامی
- حکومت اسلامی
حال، رسالت اربعین چیست؟ اربعین یک شتابدهندهای است که ما را در گام سوم، در این حرکت دولت اسلامی، آمادهتر میکند. اربعین یک مانور است. همه دارند اینجا امتحان پس میدهند. دارند خودشان را ارزیابی میکنند. از آن موکبدار بزرگواری که در مسیر نجف – کربلا داشت پذیرایی میکرد تا ببیند چقدر میتواند در این فضا مانور بدهد ارائه خدمات بدهد تا من زائر که میخواهم یک مسیری را طی کنم و باید ببینم من چقدر میتوانم با حوصله، متانت و رفتار خودم زینتبخش این حرکت باشم و عامل زینت اهلبیت (ع) باشم.
در همین اردو برای هر کدام از این ردهها، یک فرصت برای ارزیابی عملکرد بود. در آخر سفر جا دارد انسان خودش را ارزیابی نفس کند. مسئول اتوبوس، مسئول فرهنگی، مسئول تدارکات، مسئول ثبتنام، مسئول تیم پزشکی، مبلغ سفر، مسئول زوجین و… در تک تک این ردهها هر کس این فضا را ببیند.
بنده تقاضای مجدد میکنم. قرار بر این شد که بزرگواران در رده زوار و خصوصا خدام زحمت بکشند و فهرست مواردی که هر سفر نیاز داریم را استخراج کنند تا ما در هر سفر چرخ را از نو اختراع نکنیم!
من خواهش میکنم از کربلا که برگشتید نگوئید رفتیم کربلا با دستمال کاغذی نماز خواندیم. یک بسته مُهر مثلا یادداشت کنید داشته باشید. چند تا گونی داشته باشید. هر کس در هر ردهای که هست، این مواردی که دید، ساده بود اما به خاطر نبودش کمیتش لنگ شد را بنویسد. در سفرهای قبل گفتیم، باز هم میگوئیم. آنقدر میگوئیم تا این فهرست استخراج شود و بتوانیم برای سایر مجموعهها هم الگو دهیم. نه اینکه خودمان بعد از n سفر ببینیم در همین اولیات، هشتمان گرو نهمان است! این برای هر کسی امتحان است.
دولت اسلامی یعنی همه افراد قرار است در فضای کادرسازی امام عصر (عج) مؤثر باشند. یعنی حضرت که آمدند میگویند: آقا! شما تشریف ببرید فلان ایالت امریکا، باید مبلغ باشید. جریانساز باشید، کادرسازی کنید.
آنوقت من فرق کادر با کارد را نمیدانم! فرق کار تشکیلاتی با کار تشکیلاتی چیست! نمیدانم چیست! فقط میدانم خوب است. اینقدر که گفتند اصبروا با صابروا یک فرقی دارد، آن هم در همان کار گروهی است. فقط در همین حد شنیدهایم. در دانشگاهها این تشکلات همهشان میخواهند بار تاریخ را به دوش بکشند، همه میخواهند کار تشکیلاتی کنند، اما یکسری اولیات کار هنوز برایمان حل نشده است! فیل هوا کردن هم نیست که فعلا بخواهیم صبر کنیم. نه! همین چیزهای ساده است. همین موارد ساده است، که از کم شروع میشود تا به یک قلّه میرسد.
اربعین آمده این فضا را ایجاد کند که یک بستر باشد، یک مانور. حال، بعضیها ممکن است در مانور با دشمن فرضی هم اسیر شوند! حرفی نیست. بگذار اسیر شوند. دو سه بار که رفتند مانور در مبارزه با دشمن فرضی اسیر شدند میفهمند که دشمن فرضی بود! هنوز داستان شکل نگرفته! الآن فقط یک تمرین کردیم. یک امام شهید داشتیم، در اربعین آمدیم دورش چرخیدیم، ودمان را به این آقا رساندیم. روایت گفته است: (اگر بدانید در کربلا چه خبر است) خودتان را به امامتان برسانید، حتی اگر شده سینهخیز روی برف بروید خود را به امام (ع) برسانید، بروید. این روایت را برای کربلا گفتهاند، یکجای دیگر هم گفتهاند: وقتی امامتان ظهور کرد، خودتان را به مهدی (ع) فاطمه (س) برسانید، حتی اگر شده سینهخیز روی برف بروید.
آنهائی که اربعین تمرین کردهاند، دور امام شهیدشان چرخیدهاند، خودشان را به آقای شهیدشان رساندهاند، بسم الله. امام حیشان قیام کرده، خودشان را به آقایشان برسانند. آنجا دیگر میدان مبارزه است. اربعین مانور بود، اما آنجا دیگر میدان جنگ است! آنجا دیگر نمیتوان گفت: “حالا یک خطایی کردیم!”. آنجا دیگر اولین خطا، آخرین خطا است. در میدان جنگ، قصه این است. حالا من در جریان اربعین که این اتفاق دارد رقم میخورد، چه کار کنم؟ این قسمت دوم صحبت ما است.
اربعین در کجای عالم است؟ شتابدهندهای است، فرصت تمرینی است، مانوری است که من را سریعتر رشد دهد. به من شتاب بدهد. از موانع نفس خودم، از سیم خاردارهای وجود خودم، از ندانستنها، از مهارتهایی که بلد نیستم عبور دهد.
بعضی وقتها، ما آدمهای خوبی هستیم، اما چون چیدمانمان درست نیست (اینجا بحث نظام اسلامی باید مطرح شود)، باعث ایجاد بعضی تزاحمها میشود. فردی به دکتر مراجعه کرده و گفت: آقای دکتر! من وقتی چای نبات میخورم دچار درد چشم میشوم. دکتر گفت: من مقالههای بسیاری را دیدم، هیچ نسبت معناداری بین خوردن چای نبات و درد چشم ندیدم. لطفا یک نمونه از این اتفاق را به من نشان دهید. بیمار هم نبات را در چای انداخت و هم زد و همانجور شروع به خوردن کرد و قاشق در چشماش رفت… نتیجه اخلاقی و تشکیلاتی اینکه مشکل از چای نیست! مشکل از نبات نیست! مشکل از لیوان نیست! مشکل از قاشق هم نیست! مشکل از نسبت اینها در کنار هم است! ساختار خیی مهم است. مثلا در یک هیئت طوری افراد در کنار هم قرار میگیرند که ناخودآگاه هر چه عارف بالله هم باشند، هر چه فانی فی الله هم باشند، ظرف دو روز با هم دعوایشان میشود. چرا؟ چون خوب در کنار هم قرار نگرفتهاند. نیروی فکری جای خود را پیدا نکرده، نیروی عملیاتی جای خود را پیدا نکرده، خود را تقویت نکردهاند، همافزایی (اصبروا، صابروا و رابطوا که در بحث شبکهسازی عرض کردیم) ایجاد نشده است. اینجا همافزایی رخ نمیدهد و وقتی همافزایی رخ ندهد موجب ایجاد تنش میشود.
یکی از نمونههائی که قبلا هم گفتیم معماری فضای اسکان بود، که یک معماری میتواند حیا را افزایش دهد و یک معماری میتواند حیا را کاهش دهد. تکتک افراد باحیا در یک محیطی قرار بگیرند ممکن است حیای آنها کم شود و بالعکس. ساختار! این خیلی مهم است. اینها چیزهائی است که آدم در اربعین حس میکند.
اگر دقت کرده بوده باشید، بعضی موکبها خیلی سریع داشتند کارها را انجام میدادند، بعضی موکبها نه. بعضی موکبها در بوق و کرنا میکردند که این موکب از کدام کشور آمده، بعضی موکبها داشتند خیلی ساده خدمتشان را انجام میدادند. نمونههای مختلفی هست که شما در این سفر و در این مسیر میتوانید ببینید. آدم میتواند برای این فضا برنامه داشته باشد. این خلاصه محور اول صحبتهای بنده بود.
حالا این اربعین و این زندگی اربعینی را چه کار کنیم؟ (که قرار شد شما #زندگی_اربعینی را ایجاد کرده و یک سال روی آن کار کنید)
شاخصهای زندگی اربعینی را در یکی دو تا از گروههائی که در مسیر نجف-کربلا خدمتشان رسیدیم عرض کردیم. این بحث را خوب دقت کنید.
در مسیر که میرفتیم مثلا اگر پای ما به کسی میخورد، به جای اینکه ما از او عذرخواهی کنیم او برمیگشت از ما عذرخواهی میکرد. یک فضای لطیف و خاصی گویا در اربعین اتفاق میاُفتد. انسانها با یک سازوکاری که نمیفهمیم چیست و البته اگر بعدش فکر کنیم متوجه میشویم چیست، با هم مهربان میشوند. فضای تعاملی، یک تعامل متفاوتی میشود. درست است؟ اربعین یک فضای خاصی ایجاد میکند. انگار یک ملکوتی در خود دارد. کار ما چیست؟ کار ما این است که بعد از اربعین، این زندگی اربعینی را با تمام خصوصیاتی که عرض کردیم، تکثیر کند. تفکر اربعینی در زمانها و مکانهای مختلف تکثیر شود. چرا تکثیر شود؟ چون در خود معادله امام حسین (ع) را دارد. اگر در معادله امام حسین (ع) باشد، عملی میشود، ضمانت اجرا پیدا خواهد کرد. این فضا را ما در حوزه امام حسین (ع) داریم، چون فرمول کربلا سه قسمت دارد: 1) منطق و عقلانیت 2) عاطفه و احساس 3) حماسه. هر جا که این سه تا با هم و در کنار هم قرار بگیرند، با یک سرعتی به آن اقدام خواهند رسید. درس اخلاق با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع). در همه عرصهها هم میتوان اینگونه کار کرد. رشته پزشکی، پرستاری و… با امام حسین (ع) یا بی امام حسین (ع)؟ با امام حسین (ع). چگونه؟ نمونه آن در کتاب با خدا در اتاق تشریح آمده است. در رشته پزشکی و حتی پزشکی قانونی و عرصههائی که میگفتند نمیشود، ما دیدیم میشود. در رشتههای جزا و جرمشناسی، حقوق، مدیریت، علوم سیاسی و… شده است. هر رشتهای پیوستاش با امام حسین (ع) پیدا شود دیگر کار حل است. در زندگی اربعینی میگوئیم زندگی با امام حسین (ع). اگر زندگی با امام حسین (ع) شد، چگونه میشود؟ میشود یک جلوهای مانند همین اربعین که شما دیدید. حالا این را تکثیر کنید. فضای اربعین و گفتمان آن را تکثیر کنید. روایتها را که نگاه میکنیم، وقتی که خدمت معصوم میرسیدند و در مورد قیام سؤال میکردند، (امام معصوم) میفرمودند که شما چگونه با هم رفتار میکنید؟ تعامل شما با هم چگونه است؟ وقتی که نیاز داشته باشید دست در جیب هم میکنید؟ آنقدر عالمیکی شدهاید؟ (سؤالکنندگان) میگفتند نه تا این حد دیگر! (امام معصوم) میفرمودند: پس هنوز صبر کنید. هنوز آن احساس یکی بودن، احساس همدلی اتفاق نیفتاده است.
حال در اربعین جالب است که یک ایرانی و یک عراقی که هیچکدامشان عربی یا فارسی را کامل بلد نیستند، میخواهند یک مفهوم را منتقل کنند. خودش یک کتاب شورانگیزی میشود! در این سفر و در این جمع هم چند نفر از دوستان بودند که تافل در زبان عربی را گرفتهاند! خیلی مجهز و خیلی مسلط ارتباط میگرفتند، که آدم حس میکرد همدلی از همزبانی بهتر است یعنی همین! همدلی را آدم احساس میکرد. این دقتها را آدم در اربعین میبیند. این را باید به شهرها برد.
حالا سؤال این است که چه چیزی در اربعین بود که امام حسین (ع) این اتفاق را رقم میزد؟ چگونه این اتفاق رقم میخورد؟
پاسخ زائران: یک عشق مشترک، یک هدف واحد، محور بودن امام (ع) و کنار رفتن منیّتها.
در اربعین چرا این اتفاق پررنگتر است؟ حضور امام (ع) را انسان بیشتر احساس میکند.
الآن دنبال چه چیزی هستیم؟ اینکه زندگی اربعینی چگونه حاکم میشود؟ این تفکری که در اربعین هست، این روحیهای که در اربعین هست، آن گفتمانی که در اربعین هست را باید تکثیر کرد.
حال، شعار ندهیم!
چگونه این احساس را تکثیر کنیم؟ سؤال دقیقا همین است.
یکی از روشها این میتواند باشد که ما سفیر امام (ع) باشیم، برگردیم و عدهای را با این ادبیات آشنا کنیم. با رفتار خودمان نشان دهیم که ما اربعین کربلا بودهایم.
یک هسته مرکزی در اربعین هست که همان محور امام (ع) است. امام (ع) که میآید این محور را خلق میکند و انسانها بر مدار آن میچرخند چه اتفاقی رقم میخورد؟
سؤال این است: اصلیترین اتفاقی که در اربعین رقم میخورد و باید آن را تکثیر کنیم چیست؟
زائر: خودمان را در محضر امام (ع) ببینیم.
خودمان را در محضر امام (ع) ببینیم. خب، سازوکار آن چیست؟ این که خود را همیشه در محضر امام (ع) ببینیم قبول. یک اتفاقی در این مسیر رقم میخورد و یک جریانی اتفاق میاُفتد که در آن جریان است که افراد میتوانند راحتتر با یکدیگر تعامل داشته باشند. این را باید تکثیر کنیم. حال، این چیست؟ الآن برگشتید خانه، چگونه میخواهید این اتفاق را رقم بزنید؟ الآن مثلا میخواهید با اعضای خانوادهتان، با همکلاسیهایتان اربعینی برخورد کنید. چه کار میکنید؟ ازخودگذشتگی، صبر، مقاومت و… ثمرات این اتفاق هستند.
چه میشد که آن عراقی که شاید بزرگ قبیله خود بود و برو بیایی برای خود داشت و شاید خیلی به کسی کوچه نمیداد، آمده بود شما را ماساژ میداد، کفش شما را جفت میکرد، آب به دست شما میداد و خیلی کرنش میکرد؟ برای چه بود؟
پاسخ: نقشها در مسیر اربعین تغییر میکند.
یعنی چه؟ یعنی شمایی که وارد جریان اربعین میشدید، نگاه نمیکرد که ما عرب هستید یا عجم؟ نگاه میکرد به این که شما محب امام حسین (ع) هستید. شما زائر امام حسین (ع) هستید. درست است؟ شما را زائر خطاب میکرد.
مدل سه ضلعی امام، خادم، زائر. این مدل در اربعین هست. در این مدل حضور امام (ع) هست. در این مدل نقشها مجددا تعریف شده و نسبتها و تعاملات مشخص میشوند. نسبتها اگر اربعینی شد همه چیز حل است!
جمله دوم: نسبتها اگر اربعینی شد همه چیز و تمام مشکلات حل است.
مثلا در خانه، آقا با خانم دعوایش میشود یا بالعکس. سر کار فرد با همکارش دعوایش میشود. اگر این دو نفر در مسیر نجف-کربلا بودند و یکی از طرفین موکبدار و دیگر زائر بود و یک اتفاق اینچنینی رقم میخورد چه میکردند؟ شما پاسخ دادید ایثار، گذشت، مقاومت، استقامت. اینها از کجا رقم میخورد؟ به خاطر همین نسبت بود دیگر. درست است؟ پیش از آن با لنگه کفش از هم پذیرائی میکردند. کفش در اینجا تغییری نکرد! قبلا آن را پرت میکردند، اما الآن آن را جفت میکنند. قبلا استکان پرتاب میکردند، الآن تعارف میکنند. استکان و کفش همانها هستند، نسبتها تغییر کرد. نسبت شد اربعین! زندگی شد زندگی اربعینی!
حال، سؤال این است: آیا این زندگی اربعینی را که ما در این سه روز دیدیم، میشود در شهر تکثیر کرد؟ میشود. میشود در ادارهمان اربعینی کار کنیم؟ میشود. صحن سیدالشهداء (ع) فقط در کربلاست؟ یا میشود امتداد صحنشان تا تهران و مشهد هم باشد؟ میشود.
معلوم نیست سیطره مهربانیات
از این حریم تا به کجاها گرفته است
این سیطره مهربانی که مقام حضور امام (ع) هم هست، آمادگی برای ظهور هم هست، ثمرهاش ایثار و استقامت هم میشود.
نقش! نقش همسری، نقش برادری، نقش همکاری تغییر پیدا کند به نقش خادمی، به نقش محب سیدالشهدایی.
این یعنی خلاصه جریان اربعین. جو امام حسین (ع) هم هست، یک ملکوتی هم دارد، اتفاقات بالاتری هم در آن رقم میخورد. شما همین را بیائید تکثیر کنید، مابقی آن دیگر با امام حسین (ع) است. مابقی آن با سیدالشهداء (ع) است.
در مسیر همه چیز گل و بلبل نبود، مشکلات هم وجود داشت، اما اصل قصه همه چیز را حل میکرد. نقش!
وارد جریان امام حسین (ع) که میشوی نقشها عوض میشوند. یکی میشود کفش جفتکن، یکی میشود آشپز امام حسین (ع)، یکی میشود مداح امام حسین (ع)، یکی میشود سخنران امام حسین (ع).
این خلاصه بحث ما برای بعد از اربعین بود. حال جمعبندی میکنیم.
اربعین کجای عالم قرار داشت؟ آمده است به ما شتاب بدهد، رشد بدهد، ما را آمادهتر کند برای یک رزمایش، جنگ و همآورد واقعی که همان داستان ظهور است. همه آمدند یکبار تمرین کنند با یک امام شهید که ببینند میتوانند یا نمیتوانند. اگر توانستند و موفق شدند آنگاه امام حیشان ظهور خواهد کرد. جهان بعد از اربعین باید این فضا را در خود بگنجاند.
حالا ما باید چه کنیم؟ ما بعد از اربعین، سفیر اربعین هستیم.
روایت دارد که شیعیان ما را امر کنید به زیارت امام حسین (ع).
باید خود را آماده کنیم. از الآن واژهها را کنار هم بچینید، الآن وقتی برگشتید اولین مواجهه شما با خویشان چه باید باشد؟ خصوصا سفر اولیها که همه به استقبالشان میآیند. نمیخواهد آرمانی صحبت کنیم و بگوئیم که ما روی ابرها راه میرفتیم و… کافی است طوری صحبت کنیم که طرف بداند اربعین چیست.
بله. اربعین سختیهائی هم داشت. اما وقتی برمیگردیم چه باید بگوئیم؟ سفیر اربعین چه باید کند؟
در اربعین چه رخ میداد که باید تکثیر شود؟ در اربعین نقشها تغییر میکرد و چون نقشها تغییر میکرد انسانها وارد یک ملکوت تازهای میشدند. این ملکوت تازه که همان اتفاق خادمی و زائری است میتواند در شهرها هم اتفاق بیفتند. یک پزشک میتواند سر کار خودش با این روحیه خادمی کار کند. یک مهندس، یک کارمند، یک کارگر میتواند سر کار خودش اینطور باشد. یک معلم، یک روحانی، یک منبری یک مداح و… میتوانند اینگونه باشند، به شرطی که بخواهند. امام حسین (ع) این ظرفیت را باز گذاشته است. بیایند اینجا محضر سیدالشهداء (ع) یاد بگیرند و برگردند. اربعین یک دوره کارورزی است، یک دوره کارآموزی است، یاد گرفتیم، حالا برگردیم، تا سال بعد چه کار میکنیم، میخواهیم بیائیم چقدر ظرفمان پر است، چقدر ارزش افزوده داشتهایم برای این جریان؟
این خلاصه بحث ما برای بعد از اربعین.
یک بحث هم در حد یک جمله برای کارهای زمین مانده میگوئیم.
هر کسی در هررشتهای که هست، جفای به سیدالشهداء (ع) کرده است اگر هر روز از او سخن نگوید. و چقدر سخت است آدم به اینجا بیاید و بعد شرمنده شود، بگوید من هیچ نسبتی بین رشتهام با امام حسین (ع) پیدا نکردم. جامعه کبیره بخواند و بگوید معکم معکم لا مع غیرکم، اما وقتی در زندگیاش نگاه میکنیم ببینیم هیچ ردپایی از امامش نیست.
بگذارید در این اُفق صحبت کنم. خوش به حال کسی که کار امام حسینش را و کار علمیاش را هممسیر هم ببیند، آن زمان برای پایاننامهاش هم که میدود همان حس دویدن نجف تا کربلا را خواهد داشت. آن وقت از این دویدن لذت خواهد برد، چون آن را به قصد امام حسینش انجام میدهد. کار علمی برای امام حسین (ع).
آن خانمی که آشپزی میکند، با امام حسین (ع) کارش را انجام میدهد و میگوید دارم برای عاشقان امام حسین (ع) غذا درست میکنم. این عاشقان چه کسانی هستند؟ اهل خانه هستند.
اینگونه زندگی قشنگ میشود، زندگی زیبا میشود، زندگی راحت میشود با امام (ع). آنهایی که بی امام (ع) میروند به سختی میخورند، که باید همان سختیها را بکشند، همان پایاننامه را بنویسند، همان کار علمی را انجام دهند، منتها بی امامشان. نه حال دارد، نه اشک دارد.
آدم برود یک سال برای امام حسینش کار کند، تلاش خوب و جدی کند، سال بعد بیاید در مسیر نجف-کربلا بگوید: امام حسین (ع)! با بضاعت کم خودم یک چیزی آوردهام، از من قبول کن. یک تلاشی کردهام.
مانند رباب که تمام دارایی خود را، علیاصغر (ع) خود را تقدیم امام (ع) کرد و خدا را بابت این نعمت شکر کرد.
مانند رویحه که همسرش در کوفه قربانی حضرت مسلم (ع) شد. هانی بن عروه قربانی نایب امام (ع) شد. اما رویحه میخواست تمام هستیاش را به امام (ع) تقدیم کند. دست فرزندش یحیی را گرفت و حرکت کرد سمت مکه. در منازل مکه تا کربلا رسید به امام (ع) و با ایشان همراه شد. یحیی بن هانی بن عروه جزء شهدای کربلا شد و رویحه همسفر کاروان اسرای کربلا شد و تا کوفه او را بردند…
عمری گفتی بأبی أنت و اُمی و نفسی و مالی… بسم الله… امتحانت را پس بده. از امسال شروع کن. بگو من چه دارم؟ سرمایه من که باید تقدیم امام (ع) کنم چیست؟ وارد عمل شوید. هر کس در هر عرصهای هست شروع کند.
امام حسین (ع) هر کجا که پا بگذارد، آنجا را حسینیه خواهد کرد. خوش به حال کسی که حسیناش را تا دانشکده خود ببرد. انشاءالله این اتفاق را باید در این انجمن ببینیم. باید یک کارگروه قوی علمی شکل بگیرد و طلاب و دانشجویان بأبی أنت و اُمی و أهلی و مالی و اسرتی را نشان دهند.
انشاءالله این کارهای زمین مانده را بتوانیم تا سال بعد انجام دهیم.
سخنرانی 18
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
یک بحثی را میخواهم خدمت شما عرض کنم و عنوان آن را گذاشتهایم “وقتی کوچکها کوچک نیستند”.
خیلی وقتها ما بعضی از کارهای به ظاهر کوچک را رها میکنیم و از آن سمت، هزینههای خیلی زیادی میدهیم، که اگر این دقت نظر را داشته باشیم و آن موارد جزئی را لحاظ کنیم، کل زندگیمان را میتواند تحتالشعاع خودش قرار دهد.
چند نمونه نوشتهام که خدمت شما عرض میکنم. در این سفر نمونههایی از آن را میدیدیم. بهعنوان مثال:
- شما میدیدید یک لحظه تأخیر در این سفر، مثلا در مرز، آن سمت موجب چند ساعت معطلی میشد. یک لحظه بود، اما اثر آن چند ساعت میشد. در مسیر نجف – کربلا یک لحظه حواستان از کاروان پرت میشد، کل کاروان نیم ساعت چهل دقیقه یک ساعت معطل میشدند.
به قول حافظ:
رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم، صد سال راهم دور شد
یک لحظه! یک لحظه! کارخای کوچک اینمدلی کم نیستند، زیادند. مثلا آن روایت را من خدمت شما عرض کردم: کسی که از کربلا خارج میشود، یک فرشتهای این پیام را به او میرساند که “خداوند تمام گناهان تو را بخشید. عمل از سر بگیر”. خب ای خیلی مژده بزرگی است. من نمیدانم چرا ما الآن بیتاب این نیستیم که خداوند الآن تمام گناهان گذشته ما را بخشیده است. چون که عمده مشکل ما در زندگی این است که میگوئیم گذشته بدی داشتیم. همان احساسی که ما در سال نو به ما دست میدهد، همان احساسی که در عیدها و آن مراسم شاد به آدم دست میدهد که احساس نو بودن و احساس تازه بودن میکند، بعد از سفر کربلا باید بالاتر از آن را در خودش ببیند. آدم میتواند یک پیام کوچک برای خودش و رفیقاش بفرستد که: زندگی جدید مبارک! برنامه جدید تو برای این زندگی نو چیست؟ همین پیام کوچک میتواند یک تأمل برای خودمان و رفیقمان که از کربلا برگشتیم ایجاد کند و یک تذکری باشد. یک پیام کوچک و چند جمله کوچک، حداقل یادآوری کند این روایت را که ما از محضر سیدالشهداء (ع) طاهر طاهر و پاک پاک برگشتیم. با این نگاه قشنگ، یک زندگی نو را آغاز کنیم.
- یک کارهای کوچکی هست که میتواند منشاء تأملات قشنگ شود. از این چیزها ساده رد نشویم. مثل گم شدن یک کفش. در این سفر ما چند نفر را داشتیم که کفشهایشان گم شده بود. من یاد یک خاطرهای اُفتادم. ما مشهد که بودیم، یک برنامهای را دوستان هماهنگ کرده بودند، مجمع ذاکرین بود. آنجا بحث یکمقدار طولانی شد و بحث ما هم که تمام شد یکمقدار پرسش و پاسخ بود. خواستیم برویم، دیدیم کفشمان نیست. گفتیم: چه شده؟ گفتند: ظاهرا کفش شما با کفش استاد سازگار جابهجا شده. گفتیم: حالا چه کار کنیم؟ گفتند: فردا یک برنامهای و یک روضه دیگری هست، آنجا تشریف بیاورید هم یک صحبتی کنید و هم کفشتان را پیدا کنید. ما رفتیم و همین باعث شد ما یک جلسه روضه اضافهتری هم شرکت کنیم. خود همین باعث خیر شد. در آنجا گفتند یک صحبتی هم کنید. من عرض کردم که: هیچچیز در عالم تصادفی نیست. ما اتفاق در عالم نداریم که بگوئیم اتفاقی بود. گفتم این کفشی که ایشان پا کردند کفشی بوده که من دو سه سفر پیادهروی نجف – کربلا پا کرده بودم. حالا چه بوده که این کفش در این داستان برود و هم باعث شود ما یک جلسه روضه دیگر شرکت کنیم و هم باعث خیرهای دیگر شود، من گفتم بعضی چیزهای ساده شاید بعضی وقتها آثار بزرگی داشته باشد. در داستان دیدار حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع)، گم شدن یک ماهی میشود یک نشانه. که قرار و وعده قرار آنجا شکل میگیرد و قرار شد خدا در آنجا به حضرت موسی (ع) حضرت خضر (ع) را نشان دهد. گاهی یک چیز ساده و کوچک نشانهای است برای یک چیز بزرگ.
- یک چیز ساده که ما در اول این سفر مثالاش را زدیم و سعی کردیم که انشاءالله عمل کنیم و با این دقت نظرهای خود در عرصه فرهنگ اثرگذار باشیم، قصه چای ایرانی و چای عراقی بود. این یک چیز کوچک است که مثلا یک بزرگوار عراقی به یک بزرگوار ایرانی بگوید چای ایرانی بریزم، اما طرف ایرانی بگوید من چای عراقی میخواهم، این یک وفاق و همدلی ایجاد میکند.
- یکسری کارهای کوچک ممکن است اثرهای مخرب ایجاد کند. مثل اینکه ما در موکبهای عراقی دور هم جمع شویم و مثلا بخندیم و به آنها نگاه کنیم. این یک کار کوچک است، اما شاید یک ذهنیت منفی بزرگ ایجاد کند. بعضی کوچکها، کوچک نیست، اگر ما بدانیم یک حرکت پروانهای در یک ایالت میتواند یک اثر بهمراتب بزرگتر در حد طوفان را در یک جای دیگری رقم بزند. یک چیز کوچک میتواند یک مقیاس بزرگ ایجاد کند.
- مثال دیگری که در فضای دخترخانمها پیش میآید، یک اتفاقی است بهنام عملیات “خواستگار پرانی”. یک عملیات بسیار پیچیده و در عینحال سادهای است. عملیات خواستگار پرانی، یکی از مواردی است که وقتی اتفاق بیفتد و در چند نوبت با موفقیت انجام شود با یک پدیدهای مواجه میشویم که میگوئیم: چرا سن ازدواج بالا رفته است؟ حالا این خودش چند عامل دارد. یکی از این عوامل که در سفر قبل هم به آن اشاره کردیم همین است. کارهایی به ظاهر ساده و کوچک اما اثر بسیار بزرگ! مثلا یک سؤال سادهای میپرسد دختر خانم بزرگوار که هیچ قصدی هم ندارد. مثلا میپرسد: “گفتید مدل ماشینتان چه بود؟”. “گفتید حقوقتان ماهی چقدر بود؟”. یک چیز ساده، یک سؤال، یک اثر روحی بزرگ در طرف مقابل میگذارد. یا مثلا آقاپسرها در ترسیم چشماندازی که برای شزندگی مشترک مدنظرشان است، طوری آن را ترسیم میکنند که دختر خانم میگوید من فعلا قصد ازدواج ندارم، میخواهم درسم را بخوانم.
اینجا من پیشنهاد میکنم بزرگواران برای رسیدن به این که چه کنیم عملیات خواستگار پرانی و حواشی آن به حداقل خودش برسد، حتما این دو کتاب را مطالعه کنند: 1) کتاب خانواده که بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد ازدواج است و نشر صهبا آن را منتشر کرده است و خیلی گام به گام از ابتدا در مورد اینکه “در مراسم خواستگاری چه باید بگوئیم؟”، “چه جایگاهی دارد؟”، “تعیین مهریه به چه صورت باشد بهتر است؟”، “مراسم به چه صورت باشد بهتر است؟” صحبت کرده است و تک تک اینها را به صورت یک جلسه شیرین که در محضر حضرت آقا نشستهاید و ایشان میخواهند در مورد ازدواج صحبت کنند، آورده است. این کتاب خانواده خیلی هم کتاب مفصلی نیست. شاید بتوان خیلی راحت و در مدت خیلی کوتاهی این کتاب را خواند. 2) کتاب مطلع مهر از آقای دکتر بانکیپور است و از آن کتابهای خیلی مفید است. مثلا ایشان در این کتاب میگویند در جلسه اول چه سؤالهای “باید” پرسید؟ سؤالهای کوچکی که اثر بزرگی در زندگی ما دارد. از آنطرف، در جلسه اول چه سؤالهایی را “نباید” پرسید؟ چه سؤالهایی را اصلا نباید پرسید؟ چه سؤالهایی را جلسه اول نباید پرسید و مثلا جلسه چهارم پرسید؟ خیلی قشنگ و مصداقی ایشان شروع کردهاند و نحوه سؤال پرسیدن در جلسه خواستگاری را توضیح دادهاند. لذا، پیشنهاد میکنم برای امر خیر این کتاب را حتما بهصورت کنکوری ببینید و بدانید که بعضی وقتها بعضی چیزهای بهظاهر کوچک اثر بزرگ دارد.
- نمونه دیگر که بعضی وقتها سؤال میکنند، در بحث حجاب، میگویند: “حالا یکلاخ موی ما خانمها بیرون باشد، به جایی از عالم برمیخورد؟”. خدا حفظ کند حاجآقای قرائتی را، میگفتند که: کسی از من پرسید که “حالا یکذره از موی من بیرون باشد چه اهمیتی دارد که شما اینقدر حساس شوید؟”. من گفتم: ببین! من خودم را نگاه میکنم، من یکذره عمامهام را بپیچم جلو روی صورتم، فردا من را دادگاه روحانیت میکشند که تو چرا اینجور لباس پوشیدی؟ لباس، طرازش این بوده، شاخصاش این بوده، قاعدهاش این بوده.
درست است کوچک است، اما مهم است. در ارتش، در سپاه، در نظام، احترام یک قاعدهای دارد. طرف بگوید من چون شما را خیلی دوست دارم، دو دستی میخواهم احترام بگذارم. میگویند: نه! قاعده آن یکدستی است، باید با کلاه باشدو… قاعدهاش این است. یک چیز کوچک است، اما وقتی که ضابطه شد، وقتی که قاعده شد، اگر کسی خلاف آن عمل کند هنجارشکنی کرده است.
- بعضی وقتها تعاملات بین آقایان و خانمها یکسری ظرافتها را نیاز دارد. این بحث را خدام محترم ویژهتر عنایت بفرمایند. ما در تعاملات قسمت زوجین، یکی از مهمترین مواردی باید در نظر بگیریم شیوه تعامل است. بعضی وقتها در بعضی صحبتهایمان بدون اینکه منظور و غرضی پشت آن نهفته باشد، اثری میگذارد که مخاطب یکمقدار دچار دلبستگی میشود. حالا، برای آقایان عرض میکنم، گاهی اوقات در صحبتهایشان ممکن است با بار عاطفی کلمات برخی تعابیر را مطرح کنند. این ناخودآگاه در طرف مقابل احساس علقه ایجاد میکند. از آنطرف، دخترخانمها ممکن است بعضی وقتها ندانند با یک لبخند یا یک خنده بلند ممکن است اثری بر ذهن مخاطب بگذارد. در ذهن آقا یک تبادرهایی ایجاد کند. همان احساسی که یک آقا در صحبتاش ممکن است علیرغم نداشتن قصد و منظور، با بار عاطفی کلمات در ذهن خانم یک نگرشی را ایجاد کند. در یکی از مجموعههای فرهنگی که خیلی هم این ضوابط را رعایت میکرد، قاعده کرده بودند مثلا در بحث پیامک دادن به همدیگر میگفتند که استیکرهای عاطفی ممنوع! مثلا میخواهید بگوئید تشکر، خب بگوئید تشکر. دیگر نیاز به استیکر گل و لبخند و… ندارد. این استیکرها بعضی وقتها ناخودآگاه با این که کوچک است اما یک ذهنیت بزرگ در مخاطب ایجاد میکند، یک دلبستگی و علقه ایجاد میکند که به صلاح دو طرف نیست. اولین کسی که در این قصه آسیب میبیند آن خانم است.
این عنوان را گفتیم که بهعنوان یک بحث قابل توجه و قابل تأمل در نظر داشته باشیم که “وقتی کوچکها کوچک نیستند”. از آن پیام کوچکی که از همین الآن آماده داشته باشید برای رفقای همسفر کربلاییتان بفرستید که “ما الآن وارد یک مرحله جدید از زندگی خود شدهایم و یک اُفق تازهای را با سیدالشهداء (ع) آغاز کردهایم”، تا آن موارد کوچکی که در این سفر برای ما قابل توجه بود. از چای ایرانی و چای عراقی گفتناش بگیرید تا آن گم شدن کفش و از مواردی مثل خواستگاری و ازدواج بگیرید تا بحثهای دیگری که ما هر روز در زندگی خود با این موارد کوچک مواجه هستیم انشاءالله در زندگیمان بتوانیم با این دقت نظر زندگی قشنگتری داشته باشیم.
آخرین تعبیر را هم از امیرالمؤمنین (ع) میآوریم و تمام.
حضرت در نامه 53 به مالک فرمودند که: مالک! هرگز در تفقد و تلاش برای اصلاح امور کوچک نسبت به تکیه کردن به اصلاح امور کلی، آن را رها نکن!
نگو که فعلا درگیر کارهای کلان هستم، کارهای کوچک را رها میکنم. نهخیر! بعضی وقتها نیازهای کوچک و رفع نیازهای کوچک جایگاهی دارد که تو را بهرهمند میکند.
سخنرانی 19
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ثم الصلاه و السلام علی نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما الحجه بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء
رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
و صلی الله علیک یا اباعبدالله
سفر اربعین 98 هم تمام شد!
با تمام فراز و نشیبها و تمام اتفاقاتی که در آن گذشت.
جا دارد به سهم خودم از یکایک زوار و خصوصا خدام محترم تشکر کنم. از اینکه در این مسیر همکاری خوبی داشتند، کمک دادند تا بتوانیم یک سفر خوب را داشته باشیم.
و همدیگر را حلال کنید اگر کسی را بدخواب کردیم. اگر با پای خودمان بهجای پتو، پای رفیقمان را کوبیدیم. اگر اشتباها به قصد قربت با زنگ گوشیمان اگر چه نماز صبح خودمان قضا شد اما رفیقمان را شصتبار نماز شب خوان کردیم و کارهای مختلفی که میدیدیم انجام میشود، همدیگر را حلال کنیم.
شاید این صحبتها عملا آخرین صحبتهای ما باشد.
فقط یک خاطرهای از این سرزمین و از این سفر در یاد ما خواهد ماند. انشاءالله خاطره خوبی باشد.
و به دنبال این سفر، فاذا فرغت فانصب. هر کس یک کار خوبی را شروع کند و به سهم خود و به نوبه خود سعی کند آن گمشده و آن کار زمینماندهای که باید انجام دهد را انجام دهد. این نباشد که ما فقط بگوئیم آمدی محضر امام حسین (ع)، یک عکس یادگاری با گنبد گرفتیم و برگشتیم. امام حسین (ع)، جان ما را پاک کرد. روایت میفرماید: وقتی زائر کربلا از کربلا خارج میشود، یک فرشتهای به دنبال او میآید و حامل پیغامی است از وجود نازنین پیامبر (ص) و آن خبر این است که: خدا همه گناهان تو را بخشید. عمل از سر بگیر.
امام حسین (ع) به همه ما یک لباس سپید نورانی داده که کملطفی و نامردی است که آدم بخواهد بعد از این سفری که پاک پاک شده، خودش را به هر جا و هر زبان و هر فعلی مبتلا کند. آدم در این مسیر وقتی که به طهارت نفس رسید، کمترین توقعی که از او میرود آن “مقام حضور” است که این مقام را حفظ کند و همیشه خود را در محضر امام (ع) ببیند. همیشه برای امام (ع) کار کند. انشاءالله این اتفاق را در زندگی خود داشته باشیم.
آن روایتی هم که در مسیر نجف – کربلا نیمهتمام ماند را تکمیل کنم که: چهار هزار فرشته آمدند سیدالشهداء (ع) را یاری کنند، حسین (ع) به آنها اجازه نداد. خیلی باید اهل التماس بود تا امام حسین (ع) از آدم قبول کند. خیلی باید آدم از اماماش تمنا کند تا امام (ع) اذن ویژه به او دهد. خیلیها کربلا رفتند، اما چه کسانی کربلایی شدند؟
روز اول سفر یک اشارهای کردم که چه کسانی را به کربلا دعوت کردهاند. بعضیها را دعوت کرده بودند چون جایزهشان بود. اینها خوب عزاداری کرده بودند، خوب نوکری کرده بودند. بعضیها را اینگونه صدا زدند. بعضیها را صدا زدند و گفتند اینها مریض بدحالاند. مریض بدحال را زود پیش یک طبیب میبرند تا خوب شود. اورژانس سریع باید برسد. زود گفتند بیاید کربلا. صدایش بزنید بیاید کربلا. بعضیها اینگونهاند. اما انشاءالله حالمان حال دسته سوم نباشد. بعضیها آنقدر حالشان خراب بود، اینقدر خدا از آنان نااُمید بود، گفتند بگذارید بیایند کربلا، روز قیامت حجت بر آنان تمام باشد که دیدی کربلا هم آمدی و خوب نشدی؟ دیدی حسین (ع) را دیدی، قرار نبود خوب شوی؟ فردا دیگر عذری نداشته باشد که خدایا اگر مرا کربلا میبردی من خوب میشدم. انشاءالله هیجکس در این دسته و این گروه نباشد. انشاءالله همه کسانی باشند که امام حسین (ع) به آنها جایزه داده است. هدیه بندگی و نوکریشان این بوده که کربلا دعوت شدند. هدیه عبادتها و زندگی قشنگشان این بوده که امام حسین (ع) چند روز آنها را در خانه خودش دعوت کرده. یک دهه در محله خودمان هیئت گرفتیم، روضه گرفتیم، امام حسین (ع) صدا زد اربعین بیائید در خانه خود من در کربلا روضه بگیرید. اربعین روضه خانگی امام حسین (ع) بود. در خانه خود امام حسین (ع) رفتیم روضه گرفتیم.
ملائکهای که آمدند، حسین (ع) به آنها اجازه نداد. انشاءالله امام حسین (ع) به ما اجازه دهد، انشاءالله امام حسین (ع) به ما رخصت دهد بتوانیم برایش کار کنیم. راه آن هم این است که از همین سفر که برگشتیم اتصال و ارتباط قلبی خود با امام حسین (ع) را رها نکنیم.
خواهید به سوی دوست پرواز کنید
یا زندگی دوباره آغاز کنید
یک پنجره از اتاق تنهائیتان
هر صبح به سمت کربلا باز کنید
انشاءالله یک بهانهای پیدا کنیم، هر کس هر جائی که هست، هر جوری که میداند، سر کار، در زندگی، در درس، در رشته، در پایاننامه، در هر فضایی که میداند میشود امام حسین (ع) را دعوت کرد و از او گفت، بخواهیم این بهانه ارتباط قلبی ما باشد.
آن کسانی که آمدند پیش امام حسین (ع)، آن فرشتهها، امام حسین (ع) به آنها اجازه نداد بیچاره شدند. با امام حسینشان یک وعده گذاشتند. گفتند آقاجان! ما دیگر شما را تنها نمیگذاریم. دیر رسیدند کربلا، وقتی رسیدند که دیگر داستان تمام شده بود. روایت دارد که اینها کنار قبر ابیعبدالله الحسین (ع) هستند، برای زائران دعا میکنند، هوای زائران حسین (ع) را دارند. انشاءالله ما هم در این مسیر بتوانیم یک جریان خوب را در شهر خودمان، در خانه خودمان، در دانشگاه خودمان رقم بزنیم.
مجددا تشکر میکنم از خدام بزرگواری که زمینهساز این حرکت شدند. خوبیها و بدیهای این سفر گذشت. انشاءالله که آنها را ببخشید. در سفر بعدی، سفر نیمه شعبان که شعار آن “بوی پیراهن یوسف” است و شعبهای از شعبات این بحث است و قرار است نسبت بحث آخرالزمانی اربعین و کربلا و سیدالشهداء (ع) و علائم ظهور و تکالیف منتظران دنبال شود. همه اینها برمیگردد به همت بزرگوارانی که در این سفر با نشان سبزرنگ حاضر شدند و انشاءالله در سفرهای بعد با نشانهای قرمز و سفید (خادمی) حاضر شوند. انشاءالله بتوانند در این فضا رتبه رتبه سیر مقامات کنند و در محضر ابیعبدالله (ع) آبرومندتر باشند.